در اينجا يك مغالطهاى هست كه بايد به آن اشاره كنم. ممكن است بعضى بگويند اگر حوزههاى علميه وارد مسائل جهانى، مسائل سياسى، مسائل چالشى نميشدند، اينقدر دشمن نميداشتند و محترمتر از امروز بودند. اين مغالطه است. هيچ جمعى، هيچ نهادى، هيچ مجموعهى باارزشى به خاطر انزوا و كنارهگيرى و گوشهنشينى و خنثى حركت كردن، هرگز در افكار عمومى احترامبرانگيز نبوده است، بعد از اين هم نخواهد بود. احترام به مجامع و نهادهاى بىتفاوت و تنزهطلب كه دامن از مسائل چالشى برميچينند، يك احترام صورى است؛ يك احترامِ در معنا و در عمق خود بىاحترامى است؛ مثل احترام به اشياء است، كه احترام حقيقى محسوب نميشود؛ مثل احترام به تصاوير و تماثيل و صورتهاست؛ احترام محسوب نميشود. گاهى اين احترام، اهانتآميز هم هست؛ همراه با تحقير باطنىِ آن كسى است كه تظاهر به احترام ميكند. آن موجودى كه زنده است، فعال است، منشأ اثر است، احترام برمىانگيزد؛ هم در دل دوستان خود، و هم حتّى در دل دشمنان خود. دشمنى ميكنند، اما او را تعظيم ميكنند و براى او احترام قائلند.
اولاً حاشيهنشين شدن حوزهى علميهى قم و هر حوزهى علميهى ديگرى به حذف شدن مىانجامد. وارد جريانات اجتماع و سياست و مسائل چالشى نبودن، بتدريج به حاشيه رفتن و فراموش شدن و منزوى شدن مىانجامد. لذا روحانيت شيعه با كليت خود، با قطع نظر از استثناهاى فردى و مقطعى، هميشه در متن حوادث حضور داشته است. براى همين است كه روحانيت شيعه از يك نفوذ و عمقى در جامعه برخوردار است كه هيچ مجموعهى روحانى ديگرى در عالم - چه اسلامى و چه غير اسلامى - از اين عمق و از اين نفوذ برخوردار نيست.
ثانياً اگر روحانيت ميخواست در حاشيه و در پيادهرو حركت كند و منزوى شود، دين آسيب ميديد. روحانيت سرباز دين است، خادم دين است، از خود منهاى دين حيثيتى ندارد. اگر روحانيت از مسائل اساسى - كه نمونهى برجستهى آن، انقلاب عظيم اسلامى است - كناره ميگرفت و در مقابل آن بىتفاوت ميماند، بدون ترديد دين آسيب ميديد؛ و روحانيت هدفش حفظ دين است.
ثالثاً اگر حضور در صحنه موجب تحريك دشمنىهاست، اين دشمنىها در يك جمعبندى نهائى مايهى خير است. آن دشمنىهاست كه غيرتها و انگيزهها را تحريك ميكند و فرصتهائى براى موجود زنده مىآفريند. هر جا به مجموعهى روحانيت يا به دين يك خصومتورزى و كينورزىاى انجام گرفت، در مقابل، حركتى سازنده از سوى بيداران و آگاهان انجام گرفت. يك وقتى در جمعى گفتم كه نوشتن يك كتاب به وسيلهى يك نويسندهى متعصب ضد شيعه، موجب به وجود آمدن چندين كتاب منبع بزرگ شيعى شد. در همين شهر قم اگر كتاب «اسرار هزار ساله» از سوى يك فرد منحرف كه تركيبى از تفكرات سكولاريستى و گرايشهاى وهابيگرى داشت، منتشر نميشد، امام بزرگوار ما نميرفت درس خود را مدتى تعطيل كند و كتاب «كشف الاسرار» را بنويسد؛ كه در اين كتاب، اهميت حكومت اسلامى و ولايت فقيه، نخستين جوانههايش مشاهده ميشود. بازتوليد اين تفكر مهم فقهى و شيعى در ```كتاب «كشف الاسرار» امام بزرگوار محسوس است. اگر تحرك گرايشهاى چپ و ماركسيستى و حزب توده در دههى 20 و اوائل دههى 30 نميبود، كتاب ماندگارى مثل «اصول فلسفه و روش رئاليسم» توليد نميشد و به وجود نمىآمد. بنابراين، اين دشمنىها به ضرر ما تمام نشده است. هر جا خصومتورزى انجام گرفت، موجود بيدار و آگاه - يعنى حوزهى علميه - از خود واكنشى نشان داد و فرصتى آفريد. دشمنىها فرصتآفرينند؛ آن وقتى كه ما بيدار باشيم، آن وقتى كه ما زنده باشيم، آن وقتى كه ما غافل نباشيم.
در همان دوران رضاخانى، آن حركت خصمانهاى كه با روحانيت شد، موجب شد مرجع تقليدى مثل مرحوم سيد ابوالحسن اصفهانى (رضوان اللَّه تعالى عليه) اجازهى صرف وجوهات را در توليد نشريههاى دينى و مجلات دينى بدهد؛ كه اين يك چيز بىسابقهاى بود، در آن روز هم چيز عجيبى بود. بنابراين نشريهى دينى با پول وجوهات و با سهم امام به راه افتاد؛ مجامع دينى با اتكاى به سهم امام به وجود آمد. يعنى شخصيتى مثل سيد اصفهانى (رضوان اللَّه تعالى عليه) برخلاف آنچه كه برخى تصور ميكردند و ميكنند، به فكر مسائل فرهنگى كشور ما و دنياى شيعه و كشور شيعه است و صرف سهم امام را در يك چنين كارى مجاز ميشمرد؛ اينها فرصتهاست. دشمنىها يك چنين فرصتهاى بزرگى را به وجود مىآورند.
رابعاً با بىطرف ماندن روحانيت در مسائل چالشىِ اساسى، موجب نميشود كه دشمن روحانيت و دشمن دين هم بىطرف و ساكت بماند؛ «و من نام لمينم عنه».(1) اگر روحانيت شيعه در مقابل حوادث خصمانهاى كه براى او پيش مىآيد، احساس مسئوليت نكند، وارد ميدان نشود، ظرفيت خود را بروز ندهد، كار بزرگى را كه بر عهدهى اوست، انجام ندهد، اين موجب نميشود كه دشمن، دشمنى خود را متوقف كند؛ بعكس، هر وقت آنها در ما احساس ضعف كردند، جلو آمدند؛ هر وقت احساس انفعال كردند، به فعاليت خودشان افزودند و پيش آمدند. غربىها ظرفيت عظيم فكر شيعه براى مواجههى با ظلم جهانى و استكبار جهانى را از مدتها پيش فهميدهاند؛ از قضاياى عراق، از قضاياى تنباكو؛ لذا آنها ساكتبشو نيستند؛ آنها به تجاوز خود، به پيشروى خود ادامه ميدهند. سكوت و بىطرفى علما و روحانيون و حوزههاى علميه به هيچ وجه نميتواند دشمنى دشمن را متوقف كند. بنابراين حركت حوزههاى علميه، بىطرف نماندن حوزههاى علميه در قبال حوادث جهانى، در قبال مسائل چالشىِ ملى و بينالمللى يك ضرورتى است كه نميشود از آن غافل شد.