ويژه‌نامه‌ها
2

6

2

5

3

44
ولايت عشق
صلوات مخصوص امام رضا عليه السلام
اَللّهُمَ صَلِّ عَلي عَلي ابنِ موسَي الرِّضَا المُرتِضي
الاِمامِ التَّقي النَّقي وَ حُجَتِكَ عَلي مَن فَوقَ الاَرضِ
وَ مَن تَحتَ الثَّري الصِّدّيق الشَّهيدِ صَلوهً كَثيرَهً تامَهً زاكِيهً
مُتِواصِلَهً مُتَواتِرَهً مُتَرادِفَهً كَافَضلِ ما صَلّيتَ عَلي اَحَدٍ مِن اَوليائِك
سرآغاز سخن
يازدهم ذي القعده، سالروز ميلاد با بركت پيشواي هشتم، خورشيد تابان آسمان پرنور ايران، غريب آشنا، نگين خراسان، شهد شيرين مشهد، حضرت امام رضا عليه‏السلام است. در اين روز ديدگاه رنجور و خسته امام موسي بن جعفر عليه‏السلام ، به چهره دلربا و جمال نوراني فرزند نورسيده‏اش روشن شد و صبح سپيد را از پس پرده شب تاريك نويد داد. در روز جشن و سرور اهل بيت پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، سر بر آستان باعظمت حضرتش مي‏ساييم و ذرات غبار حرم پاكش را توتياي چشمان خود مي‏كنيم.
اشعار:
(قيصرامين پور)
چشمه هاي خروشان تو را مي شناسند
موجهاي پريشان تو را مي شناسند
پرسش تشنگي را تو آبي، جوابي
ريگهاي بيابان تو را مي شناسند
نام تو رخصت رويش است و طراوت
زين سبب برگ و باران تو را مي شناسند
از نشابور بر موجي از «لا» گذشتي
اي كه امواج طوفان تو را مي شناسند
اينك اي خوب فصل غريبي سر آمد
چون تمام غريبان تو را مي شناسند
كاش من هم عبور تو را ديده بودم
كوچه هاي خراسان تو را مي شناسند
(ذبيح الله احمدي)
با ديده دل اگر رضا را بيني مرآت جمال كبريا را بيني
گر پرده اوهام به يك سو فكني اندر پس آن پرده خدا را بيني
تا گوهر اشكم سر بازار نيايد كالاي مرا هيچ خريدار نيايد
خوارم من و در سينه من عشق شكفته است تا خلق نگويند گل از خار نيايد
اي حجت هشتم كه خدا خوانده رضايت مدح تو جز از خالق دادار نيايد
نوميدي و درگاه تو بي سابقه باشد هر كار ز تو آيد و اين كار نيايد
ديدم همه جا بر در و ديوار حريمت جائي ننوشته است گنهكار نيايد
گوئي به كجا روي كند اي همه رحمت گر بر در تو شخص گرفتار نيايد
علت ملقب شدن حضرت (ع) به رضا

شيخ صدوق مي گويد :
از احمد بن محمد بن ابي نصر بـِزَنطي نقل شده است كه گفت :
به امام جواد عليه السلام عرض كردم :
ـ گروهي از مخالفين شما مي پندارند كه چون مامون پدر شما را براي ولايت عهدي خود پسنديد و برگزيد ، ايشان را « رضا » (يعني پسنديده و مورد رضايت) ناميد .

حضرت جواد عليه السلام فرمودند : به خدا دروغ مي گويند ، خلاف مي گويند ، بلكه خداوند ـ تبارك و تعالي ـ او را « رضا » ناميد ؛ زيرا او براي خداوند ـ عزوجل ـ در آسمانش و براي رسولش و ائمه ي بعد از او ( عليهم السلام ) در زمينش مرضي بود .
بـِزَنطي گويد : عرض كردم : آيا مگر ساير پدرانتان ( عليهم السلام ) براي خدا و رسولش و ائمه راضي نبودند؟

حضرت فرمود : آري بودند .
عرض كردم : پس براي چه از اين ميان فقط پدرتان « رضا » ناميده شده است؟
فرمود : چون همان طور كه دوستان و طرفدارانش به ايشان رضايت داده و ايشان را پذيرفتند ، مخالفين نيز ايشان را قبول كرده ، به ايشان رضايت داده بودند ، و اين حالت براي پدران و اجداد ايشان اتفاق نيفتاد ؛ و لذا از بين آنان فقط ايشان « رضا » ناميده شده اند .
از سليمان بن حفص مروزي روايت است كه :
امام كاظم عليه السلام فرزندش علي را « رضا » مي ناميد و مثلاً مي فرمود : فرزندم رضا را صدا كنيد و يا به فرزندم رضا گفتم و يا فرزندم رضا به من گفت و زماني كه با حضرت رضا صحبت مي كردند ، ايشان را با لفظ « ابالحسن » خطاب مي فرمودند .

تعدادي از القاب ايشان :
1-
علي
2-
ابوالحسن
3-
مرتضي
4-
سراج الله ( چراغ خدا)
5-
نور الهدي ( نور هدايت كننده)
6-
قره عين المومنين (نور چشم مومنان)
7-
مكيده الملحدين ( خط بطلان كشنده بر اشتباهات و خطاهاي ملحدان(
8-
كافي الخلق ( كافي براي مردم روي زمين)
9-
الرضي (راضي و خشنود)
10-
الرضا ( راضي به امر پروردگار)
11-
رب السرير (آقا و سيد تخت پادشاهي)
12-
رب التدبير( خداوند تدبير)
13-
رئاب التدبير (درست كننده امور و افكار)
14-
الفاضل ( شايسته ترين افراد)
15-
الصابر ( صبور)
16-
الوفي (اداء كننده معصوم)
17-
الصديق (راستگو)
18-
الولي ( بزرگتر و مهتر)

19-
وافي ( با وفا)
20-
زكي ( پاك، شريف و محترم(
21- سلطان الانس و الجن ) سلطان و مهتر انسان و جن(
22-
ضامن الامه (پشتيبان مردم(
23-
الداعي الي الله ( دعوت كننده به سوي خداوند(
24-
زين المومنين (زينت و افتخار مومنان)
25-
غريب الغربا (غريب ترين غريبان)
26-
معين الضعفا ( ياري دهنده ضعيفان)
27-
الراضي الي الله (راضي به امر خدا)
28-
الراضي بالقدر و القضا ( راضي به قدر وقضا)
29-
شمس الشموس ( خورشيد خورشيدها)
30-
انيس النفوس ( همدم انسانها)
31-
غيظ الملحدين ( خشم گيرنده بر كافران(
32-
ثامن الحجج (هشتمين دليل و امام معصوم)
33-
ثامن الائمه (هشتمين امام)
34-
ابوبكر( ابوالصلت هروي مي گويد: روزي مامون از من سوالي كرد و من هم در رابطه با سوال، پاسخ دادم كه ابوبكر چنين و چنان گفت.مامون از من پرسيد: كدام ابوبكر؟ابوبكر ما، يا ابوبكر عامه؟ من پاسخ دادم:ابوبكر ما.عيسي گفت: من از ابوالصلت پرسدم كه ابوبكر شما كيست؟ او پاسخ داد: علي بن موسي الرضا(ع)
35-
علي بن موسي ( علي پسر موسي)
36-
ابامحمد (پدر محمد)
37-
كفو الملك (پابرجا)
38-
عالم آل محمد (دانشمند آل محمد)
39-
ابوالحسن ثالث
40-
ابوالحسن ثاني


 
فضيلت زيارت امام رضا عليه السلام در كلام بزرگان
 
 
1 ـ امام باقر(ع)، از جدّش، از اميرالمؤمنين(ع) نقل كرده است كه پيامبر(ص) فرمود: پاره اى از پيكر من در خراسان دفن خواهد شد، هر گرفتارى كه او را زيارت كند، خدا ناراحتى او را برطرف سازد، و هر گنهكارى كه به زيارت او رود، خداوند گناه او را ببخشد.
 
عيون اخبار الرضا(ع) 2:257؛ امالى صدوق:119
 
2 ـ ابوهاشم جعفرى گويد: از امام جواد(ع) شنيدم كه فرمود: ميان دو كوه طوس، پاره اى است كه آن را از بهشت ستانده اند، هر كه بدان جا درآيد، روز رستاخيز از آتش ايمن خواهد ماند.
 
عيون اخبارالرضا(ع) 2:256
 
3 ـ حسين بن زيد گويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه مى فرمود: مردى از نسل فرزندم موسى ، قيام خواهد كرد كه همنام اميرالمؤمنين(ع) است و در سرزمين طوس كه در خراسان است، دفن خواهد شد... او در همان جا با زهر كشته مى شود و غريبانه به خاكش مى سپارند. هر كه او را با معرفت زيارت كند، خداوند او را همسان كسانى كه پيش از پيروزى ، بخشش و پيكار كرده باشند، پاداش خواهد داد.
 
عيون اخبارالرضا(ع) 2:255؛ امالى صدوق 118.
 
4 ـ بزنطى گويد: از امام رضا(ع) شنيدم كه فرمود: هر يك از دوستان من كه عارفانه به ديدار من آيد، من خود در روز رستاخيز از او شفاعت كنم.
 
امالى صدوق 119.
 
5 ـ امام رضا(ع) فرمود: هر كس كه دورى سفر را بر خود بپذيرد و به زيارت من آيد، من در روز قيامت در سه جايگاه به نزد او خواهم شتافت تا او را از تنگنا به در آورم: آن جايى كه نامه اعمال دست به دست مى شود، در صراط، و هنگام سنجش اعمال.
 
خصال 1:109؛ امالى صدوق 121.
 
6 ـ هروى گويد: امام رضا(ع) وارد بارگاهى شد كه هارون را آن جا در خاك نهاده بودند، در كنار گور او با دست خويش خطى بر زمين كشيد و فرمود: اين تربت من است كه در آن دفن مى شوم و خدا اين جا را محل آمدوشد پيروان و دوستداران من خواهد ساخت. هر زائرى كه به ديدار من آيد و هر مسلمانى كه بر من سلام دهد، با شفاعت ما اهل بيت، بخشش و رحمت خداوندى را از آن خود خواهد كرد.
 
عيون اخبارالرضا(ع) 2:136.
 
7 ـ عبدالعظيم حسنى گويد: به امام جواد(ع) عرض كردم: من ميان زيارت قبر جدّتان امام حسين(ع) و زيارت بارگاه پدرتان در طوس حيران مانده ام، شما چه مى گوييد؟ فرمود: اندكى درنگ كن! سپس به خانه رفت و در حالى كه گونه هايش آغشته به اشك بود، بيرون آمد و فرمود: زائران بارگاه امام حسين(ع) فراوان اند و زائران قبر پدرم در طوس اندك.
 
عيون اخبارالرضا 2:256.
 
8 ـ صقر بن دلف گويد: از سرورم امام هادى (ع) شنيدم كه فرمود: هر كه به درگاه خداوند نيازى دارد، قبر جدّم امام رضا(ع) در طوس را بدين سان زيارت نمايد كه نخست غسل كند، در بالاسر دو ركعت نماز بگزارد و در قنوت حاجت خويش را بر زبان آورد... اگر در خواسته اش معصيت يا بريدن از خويشان نباشد، مستجاب خواهد شد؛ زيرا جاى قبر آن حضرت پاره اى از بهشت است و هر مؤمنى كه آن را زيارت كند، خدا او را از آتش رهايى بخشد و در سراى امنيت جاى دهد.
 
عيون اخبارالرضا(ع) 2:262؛ امالى صدوق 588.
امام رضا در مقام و پايگاه رضا به قضاى الهى
 
سراسر زندگانى حضرت ثامن الحجج امام رضا عليه السلام مشحون از رهنمودهايى در اخلاق و تعليم و تربيت مى باشد كه استقصاء وغوررسى همه آنها در حدود توان و بضاعت ناچيز اين بنده نيست، و حتى به آسانى معترفم كه اطلاعات محدود و اندك اين جانب به عشرى از اعشار و به نمى از يَم آنها رسا نمى باشد.
 
اما اجمالاً بى هيچگونه ترديدى معتقديم كه همه امامان معصوم عليهم السلام داراى منصب الهى در جهت ارشاد مردم بوده اند، لذا راهنمايهاى آنان مبتنى بر يك بنيادى الهى و آسمانى مى باشد كه سزاست بشر براى نيل به سعادت، اين ارشادات را الگوهايى واجب الاتّباع براى تمام شئون حياتى خويش قرار دهد.
 
اين امام بزرگوار ما به رضا نامبردار مى باشد، نامى كه سراسر زندگانى آن حضرت و حالات درونى و شخصيت روانى او را در يك مقام والاى اخلاقى خلاصه مى كند. بديهى است كه اين نام و عنوان به گزاف براى آن حضرت انتخاب نشده است، بلكه با آينده نگرى و بينشى روشن چنين نامى از ميان نامها براى اين امام گزين شده است. چنان كه نام هاى همه ائمه عليه السلام بازگوكننده يك سلسله واقعياتى متناسب با شخصيت آنها بوده و نمودارترين حالات روحى آنها را روشنگر است.
 
بنابراين ما طليعه بحث خود را با بررسى اين نام و عنوان آغاز مى كنيم كه خود بيانگر يكى از مقامات والاى اخلاقى و ازثمرات شكوهمند تربيت صحيح مى باشد.
 
با وجود اين كه اين امام بزرگوار با آسيبهاى گوناگونى مواجه بود كه جان و تن او را مى آزرد و بدور از زادبوم و اهل و عيال به سر مى برد، به هيچ وجه از پايگاه رضاى به قضاء الهى نلغزيد، و هرگز بى تابى و بد گمانى نسبت به خداى متعال از او ديده نشد؛ بلكه هر حالتى كه در طرز رفتار آن حضرت مشاهده مى شد، نمايانگر روحى سرشار از رضا بوده است؛ چنان كه نكات و گزارشهاى كوتاهى كه در پيش داريم گوياى همين حقيقت مى باشد.
 
لذا بايد گفت كه اين شخصيت عظيم انسانى با نام خود و روحى كه اين عنوان را تأييد مى كرد بشريت را به مقامى از نظر اخلاق و تربيت رهنمون گشت كه از ديدگاه همه عرفاء و خدا آشنايان از پرفضيلت ترين مقامات انسانى و عالى ترين مراحل كمال اخلاقى به شمار است.
عصر رضوى
 
حضرت امام رضا عليه السلام پس از شهادت پدر بزرگوارش، در سال‏183 هجرى در 35 سالگى، عهده‏دار مقام مامت‏شد. دوره امامت ايشان بيست ‏سال بود كه ده سال نخست آن با خلافت «هارون‏الرشيد»، پنج‏سال با خلافت «محمد امين‏» و پنج‏سال آخر با خلافت «عبدالله المامون‏» معاصر بود.
 
با شهادت امام موسى كاظم(ع)، سياست ضد علوى عباسيان با شكست مواجه شد. مردم بيش از پيش به اهل بيت عصمت(ع) گرايش پيدا كردند و اين گرايش حتى در ميان خانواده خلفا و درباريان نيز رسوخ كرد. چنانكه گويند: زبيده، همسر رشيد و نوه منصور و بزرگترين زن عباسى، شيعه شد و چون هارون الرشيد از آن آگاهى يافت، سوگند خورد كه طلاقش دهد. روايت‏شده است كه وقتى جسد مطهر امام كاظم(ع) را به جمع پاسبانان حكومت آوردند و با سخنان زشت‏خبر مرگ آن بزرگوار را اعلام كردند، سليمان، پسر منصور دوانيقى، فرزندان و غلامانش را فرمان داد جلوى اين كار را بگيرند. او، خود، با پاى برهنه در پى جنازه حركت كرد و قضيه را كتبا به اطلاع هارون الرشيد رساند. هارون در پاسخ گفت: اى عمو، صله رحم كردى، خداوند به تو پاداش نيك دهد; به خدا سوگند، سندى بن‏شاهك اين كار را به دستور ما انجام نداده است.
 
همه اين كارها به خاطر هراس از شورش علويان سامان يافت. چه اينكه سليمان بن ابى‏جعفر نيز از برگزيدگان دولت عباسى بود. مؤيد اين سخن اظهارات هارون در پاسخ به يحيى بن‏خالد برمكى است. يحيى نخست در باره امام كاظم(ع) سعايت كرد و مقدمات شهادت آن حضرت را فراهم آورد; آنگاه در باره امام رضا(ع) به هارون گفت: پس از موسى بن‏جعفر پسرش جاى او نشسته، ادعاى امامت مى‏كند. هارون، از عواقب قتل موسى بن‏جعفر(ع) بيم داشت، به يحيى گفت: آنچه با پدرش كرديم كافى نيست؟ مى‏خواهى يكباره شمشير بردارم و همه علويان را بكشم؟
 
امام رضا(ع) با استفاده از فرصت‏بدست آمده، آشكارا اظهار امامت كرده; در حالى كه مى‏دانيم امام صادق(ع)، پنج نفر را وصى خود خواند تا وصى برگزيده از گزند دشمنان در امان ماند. بدين ترتيب بايد گفت كه عباسيان طى 15 سال آغازين امامت امام رضا(ع) يا در هراس از علويان به سر مى‏بردند و يا به منازعات داخلى بين دو برادر، امين و مامون، مشغول بودند. سرانجام، پنج روز پيش از پايان محرم سال 198 ق، امين از خلافت‏خلع و به قتل رسيد. در اين دوره حكومتهاى مستقلى چون «ادارسه‏» و «اغالبه‏» پاى گرفتند و قيام ابوالسرايا روى داد. در اين قيام بيش از بيست‏هزار نفر شركت داشتند و شهرهاى زيادى به تصرف قيام‏كنندگان در آمد. در سال‏199 هجرى، ابوالسرايا به دست نظاميان مامون كشته شد.
 
نام برخى از واليان شهرهاى تصرف شده چنين بود:
 
والى كوفه; اسماعيل بن‏على بن‏اسماعيل بن‏امام جفعرصادق(ع)
 
والى يمن; ابراهيم بن‏موسى بن‏جعفر(ع)
 
والى اهواز; زيد بن‏موسى بن‏جعفر(ع) (زيدالنار)
 
والى بصره; عباس بن‏محمد بن‏عيسى بن‏محمد بن‏على بن‏عبدالله بن‏جعفر بن‏ابيطالب
 
‏والى مكه; حسن بن‏حسن افطس‏والى واسط; جعفر بن‏محمد بن‏زيد بن‏على‏واسط; حسين بن‏ابراهيم بن‏امام حسن(ع)
ولايتعهدى امام رضا عليه السلام

تزلزل شخصيت مامون و قيامها و حكومتهاى مستقلى كه در اندك مدتى جان گرفته بود، او را بر آن داشت تا به همان سياست پيشين عباسيان، كه با شعارهايى به نفع علويان حكومت عباسى را از آن خود ساختند، تمسك جويد و رژيم عباسى را با تدبيرى زيركانه از سقوط حتمى نجات بخشد.

بيشتر حكومتهاى به استقلال رسيده و عموم قيام كنندگان و رهبران آنها از خاندان پيامبر بودند. چنانكه در قيام ابوالسرايا دو تن از برادران امام رضا(ع) ولايت‏يمن و اهواز را به دست گرفته بودند. مامون، كه پس از شهادت امام كاظم(ع) از امامت على بن‏موسى الرضا(ع) آگاهى داشت، وى را وليعهد خود ساخت تا آتش انقلابها و شورشهاى شيعى را فرو نشاند.

احمد شبلى مى‏گويد: ... چه بسا انگيزه بيعت گرفتن مامون براى ولايتعهدى امام رضا(ع) آن بود كه مى‏خواست‏به آمال اهل خراسان پاسخ بدهد; زيرا آنان به اولاد على(ع) تمايل بيشترى داشتند.
علامه جعفر مرتضى حسينى مى‏گويد:

در ارزيابى شورشهاى ضد عباسى به اين نكته پى مى‏بريم كه از سوى علويان خطرى جدى آنان را تهديد مى‏كرد; زيرا اين شورشها در مناطق بسيار حساسى برمى‏خاست و رهبريشان نيز در دست افرادى بود كه از استدلال قوى و شايستگى غير قابل انكارى برخوردار بودند و بدان لحاظ هرگز با عباسيان قابل مقايسه نبودند.

اينكه مردم رهبران اين شورشها را تاييد مى‏كردند و دعوتشان را به سرعت پاسخ مى‏گفتند، خود دليلى بود بر ميزان درك طبقات مختلف ملت از خلافت عباسيان و نيز شدت خشمشان كه بر اثر استبداد، ظلم و رفتارشان با مردم و بويژه با علويان برانگيخته شده بود.

در اين ميان، مامون بيش از هر كس ديگرى مى‏دانست كه اگر امام رضا(ع) بخواهد از آن فرصت استفاده كند و به تحكيم موقعيت و نفوذ خويش بر ضد حكومت جارى بپردازد، چه فاجعه‏اى در انتظارش است.

با توجه به موقعيت پيش آمده، مامون بايد دست‏به كارى مى‏زد تا از ورطه هلاكت رهايى يابد. فرو نشاندن شورشهاى علويان، مشروعيت‏بخشيدن‏به حكومت عباسى، از ميان بردن محبوبيت علويان، جلب اعتماد و مهر اعراب، خشنود ساختن عباسيان، مستمر ساختن تاييد ايرانيان، تقويت‏حسن اطمينان مردم به خليفه‏اى كه برادر خود را كشته است و از ميان بردن خطر قيام رضوى بخشى از حقايقى بود كه مامون را در انديشه نيرنگ فرو برد. او چنان انديشيد كه براى خلافت امام رضا(ع) از مردم بيعت‏بگيرد، تا امام را خليفه مسلمانان و امير بنى‏هاشم، اعم از عباسيان و طالبيان، قرار دهد.

حضرت امام رضا(ع) با پيشنهاد مامون مخالفت كرد. اصرار مامون و خوددارى امام دو ماه به طول انجاميد. سرانجام خليفه به حضرت رضا(ع) چنين پيام داد:

«...
تو هميشه به گونه ناخوشايندى با من برخورد مى‏كنى، در حالى كه تو را از سطوت خود ايمنى بخشيدم. به خدا سوگند، اگر وليعهدى را پذيرفتى كه هيچ، و گر نه مجبورت خواهم كرد كه آن را بپذيرى، اگر باز همچنان امتناع بورزى، گردنت را خواهم زد».

ناگفته پيداست كه پيشنهاد خلافت هرگز جدى نبود، چگونه ممكن بود مامون، كه براى به دست آوردن خلافت‏برادرش را از ميان برد و عباسيان را از خود رنجاند، آن را به امام(ع) واگذار كند؟

اين برنامه، مقدمه مساله ولايتعهدى امام رضا(ع) بود; مساله‏اى كه حضرت(ع) دلايل پذيرش آن را چنين بيان كرده است:

1.
روزى «ابن‏عرفه‏» از امام پرسيد: به چه انگيزه‏اى وارد ماجراى ولعيهدى شدى؟ امام جواب داد: به همان انگيزه‏اى كه جدم على(ع) را به ورود در شورا وادار كرد.

2.
امام در پاسخ ريان، يكى از يارانش، فرمود: ... خدا مى‏داند چقدر از اين كار بدم مى‏آمد. ولى چون مرا مجبور كردند كه ميان كشته شدن يا ولايتعهدى يكى را برگزينم ... در واقع اين ضرورت بود كه مرا به پذيرفتن آن كشانيد و من تحت فشار بودم.

در اين روايت امام پذيرش ولايتعهدى را به پذيرش خزانه‏دارى از سوى حضرت يوسف مانند مى‏كند.

مامون در برابر اعتراض عباسيان به مساله ولايتعهدى امام رضا(ع) چنين گفت: «اين مرد كارهاى خود را از ما پنهان كرده، مردم را به امامت‏خود مى‏خواند. ما او را بدين جهت وليعهد قرار داديم كه مردم را به خدمت ما بخواند و به ملك و خلافت ما اعتراف كند. در ضمن شيفتگانش بدانند كه او چنانكه ادعا مى‏كند نيست و اين امر (خلافت) شايسته ماست نه او.

همچنين ترسيديم اگر او را به حال خود بگذاريم، در كار ما شكافى به وجود آورد كه نتوانيم آن را پر كنيم و اقدامى عليه ما بكند كه تاب مقاومتش را نداشته باشيم. اكنون كه اين شيوه را پيش گرفته، در كارش مرتكب خطا شديم، و با بزرگ كردن او خود را در لبه پرتگاه قرار داديم، نبايد در كارش سهل‏انگارى كنيم. بدين جهت‏بايد كم‏كم از شخصيت و عظمت او بكاهيم; بايد او را پيش مردم به صورتى درآوريم كه از نظر آنها شايستگى خلافت نداشته باشد. سپس در باره او چنان چاره‏ انديشى كنيم كه از خطرات احتمالى‏اش جلوگيرى كرده باشيم.‏
هجرت امام رضا(ع) به ايران
 
وقتى كار امين پايان يافت و حكومت مامون استقرار پذيرفت. مامون ضمن نامه‏هاى متعدد از امام رضا(ع) خواست تا همراه بزرگان علوى به خراسان بيايد و چون با مخالفت امام رو به رو شد، پيكى براى انتقال امام رضا(ع) روانه مدينه كرد. صدوق از محول سجستانى نقل مى‏كند:
 
زمانى كه پيكى براى بردن امام رضا(ع) به خراسان وارد مدينه شد، من آنجا بودم. امام براى خداحافظى از رسول خدا(ص) به حرم آمد. او را ديدم كه چندين بار از حرم بيرون آمده، دوباره به سوى آرامگاه رسول خدا(ص) بازگشت و با صداى بلند گريست. من به امام نزديك شده، سلام كردم و علت اين امر را جويا شدم. امام در جواب فرمود: «من از جوار جدم بيرون مى‏روم و در غربت از دنيا خواهم رفت...»
 
حسن بن‏على وشاء نقل مى‏كند كه، امام به من فرمود:
 
وقتى خواستند مرا از مدينه بيرون ببرند، اعضاى خانواده‏ام را جمع كردم و دستور دادم برايم چنان گريه كنند كه صدايشان را بشنوم. سپس ميان آنها دوازده هزار دينار تقسيم كردم و گفتم: من ديگر به سوى شما باز نخواهم گشت.
 
مامون دستور داد امام رضا(ع) را از مسير بصره، اهواز و فارس به مرو ببرند. چون بيم آن داشت اگر امام از راه كوفه، جبل و قم حركت كند، مهرورزى شيعيان شهرهاى فوق، حكومت مامون را به خطر اندازد. «تاريخ قم‏»، كه از كهن‏ترين كتب موجود جهان تشيع است، هجرت امام رضا(ع) را چنين نقل مى‏كند:
 
«... مامون رضا را از مرو به مدينه در صحبت رجاء بن‏الضحاك به راه بصره و فارس و اهواز [به طوس آورد]و از براى او در آخر سنه ماتين بيعت‏به ولايت عهد بستند و امام على بن‏موسى الرضا عليهما السلام را به طوس زهر داد و روز دوشنبه، شش روز از ماه صفر مانده، سنه ثلاث و ماتين مدفون آمد و عمر او چهل و نه سال و چند ماه بوده است، و مدت ولايت عهد دو سال و چهار ماه و قبر و تربت او به ديهيست از ديههاى طوس كه آنرا سناباد مى‏خوانند، به نزديك نوقان در سراى حميد بن‏عبدالحميد الطائى الطوسى در پهلوى رشيد...».
 
هجرت امام رضا(ع) يك مهاجرت سياسى اجبارى بود كه در سال 200 هجرى به دستور خليفه وقت انجام شد. مسير هجرت امام از مدينه به مرو چنين است:
 
1. مدينه
 
‏2. مكه (برخى اين شهر را مسير هجرت نمى‏دانند).
 
3. نباج
 
‏4. بصره
 
‏5. اهواز
 
6. اربق (اربك)
 
7. ارجان (بهبهان)
 
8. ابركوه (ابرقوه)9
 
. ده شير (فراشاه)
 
10. يزد
 
11. قدمگاه خرانق (مشهدك)
 
12. رباط پشت‏بادام
 
‏13. نيشابور
 
14. قدمگاه نيشابور
 
15. ده سرخ
 
‏16. طوس
 
‏17. سرخس
 
‏18. مرو
 
در جريان هجرت حضرت رضا(ع) سه مساله عمده روى داد كه به ترتيب عبارت است از: بيمارى آن بزرگوار در اهواز، استقبال مردم در نيشابور و بيان حديث‏سلسلة الذهب و زندانى شدن در سرخس.
 
با توجه به استقبال بى‏نظير مردم نيشابور از امام رضا(ع) و بيان حديث‏سلسلة الذهب از سوى آن حضرت، رژيم عباسى چنان شايع كرد كه امام رضا(ع) ادعاى الوهيت كرده، او را بدين اتهام درسرخس زندانى ساخت.
 
اينكه امام(ع) چه مدت در زندان بود، معلوم نيست. ولى اين واقعه نشان مى‏دهد كه پذيرش ولايتعهدى امرى تحميلى بود.
 
با ورود امام به مرو، مامون براى انجام يافتن نقشه‏اش استقبال باشكوهى از وى به عمل آورد و پس از پذيرش ولايتعهدى از سوى امام، به نام آن جناب سكه زد.
بركات حضور امام رضا عليه السلام در ايران
 
بي شك بايد حضور امام رضا (عليه السلام) را در نيشابور نقطه عطفي در تاريخ تشيّع اين منطقه (و به دنبال آن در ايران) بشمار آورد. علي رغم همه ي محدوديت هايي كه مامون براي جلوگيري از فعاليت امام رضا (ع) و ارتباط شيعيان با امام (ع) به وجود آورده بود، بارزترين موضوعي كه در سيره امام رضا(عليه السلام) از مدينه تا مرو، به ويژه در نيشابور مشهود است، تلاش حضرت براي معرفي جايگاه معصومين(عليهم السلام) در اين فرصت مي باشد.امام رضا(عليه السلام) از لحظه حركت از مدينه تا مرو هميشه از روش هاي گوناگون براي شناساندن شيعه بهره برد. رجاء بن ابي الضحاك كه مأمور آوردن امام به مرو بود، مي گويد:
 
امام در هيچ شهري از شهرها فرود نمي آمد، مگر اين كه مردم به سراغ او مي آمدند و مسايل ديني و اعتقادي خويش را از او مي پرسيدند.
 
امام در طول مسير، احاديث را از طريق پدرانش به حضرت علي و پيامبر (سلام الله عليهم اجمعين ) مي رساند كه اين بهترين روش براي معرفي مكتب تشيّع و خنثي كننده ي توطئه هايي بود كه شيعه را خارج از دين مي شمرد. نمونه ي برجسته آن، حديث سلسله الذهب بود...
 
حضور امام در مناظرات يكي ديگر از كارهايي بود كه در پي آن، مكتب شيعه به درستي معرفي شد و استدلال مخالفان باطل گشت. مأمون براي محكوم كردن امام در جلسه هاي مناظره با بزرگان اديان ديگر به تشكيل چنين جلسه هايي دست يازيده بود.
 
با اين حال، امام از همه ي آنها سربلند بيرون آمد. پس از استقبال مردم از اين جلسه ها، مأمون دستور داد مردم را از در خانه ي امام دور كنند تا مبادا شيعه ي واقعي به مردم معرفي شود.[1]
همچنين مجموعه نامه هايي كه امام براي توضيح مباني تشيع به افراد گوناگون مي نوشتند، در اين زمينه نقش داشت. نامه هاي ايشان در تبيين جايگاه اهلبيت در كتاب خدا و سنّت پيامبر(صلي الله عليه وآله)، مسايل اختلافي با اهل سنّت مانند: ايمان آوردن ابوطالب، توضيح مصداق شيعه واقعي، مراد از اولوالامر در قرآن، در گسترش فكر شيعي و استحكام پايه هاي اعتقادي در ايران بسيار اثر داشت.[2]
 
...ورودامام رضا (عليه السلام) به خراسان، حركت گروهي سادات و شيعيان را به ايران درپي داشت. علويان از موقعيت به وجود آمده براي امام رضا (عليه السلام) در حكومت مأموناستفاده كردند و به صورت گروهي راهي ايران شدند...
 
حاكم فارس از سوي مامون دستور يافت كه از ورود آنانجلوگيري كند. رهبري كاروان با احمد بن موسي (عليه السلام) (شاهچراغ) و محمد بنموسي (عليه السلام) بود. آنان پس از درگيري با لشكر فارس، به ياران خود دستور دادندلباس مبدل بپوشند و در اطراف پراكنده شوند تا از گزند حكومت مأمون در امان باشند.
 
به همين دليل گفته مي شود بيشتر امامزادگاني كه در شهرهاي گوناگون ايران مدفونشده اند، جزء همان قافله هستند.[3]مردم ايران چون به سادات و آل رسول عشق ميورزيدند، به اين گروه پناه دادند و آنان را ياري كردند. حضور آنان در ميان عاشقاناهلبيت پيامبر[4]به گسترش تشيع اعتقادي انجاميد...
 
ديگر از بركات وجود آن حضرت به وجود آمدن حوزه ي درسي بود كه "عده اي از اصحاب و محدثان و فقها دور امام (ع) حلقه زدند و از محضر مبارك ايشان بهره گرفتند. شيخ طوسي اصحاب حضرت رضا (ع) را 317 نفر ضبط كرده است[5]پس از رحلت امام اين حوزه به فعاليت خود ادامه داد و شيخ طوسي[6]خود در اين حوزه پرورش يافت و در 408 ق به بغداد هجرت نمود."[7]
 
 
پي نوشت :
[1]عيون اخبارالرضا، شيخ صدوق، جهان، 1378ق، ج2، ص170.
[2]تاريخ تشيع در ايران، رسول جعفريان، صص 158-157 .
[3]شبهاي پيشاور، سلطان الواعظين شيرازي، ج1، ص130.
[4]پيروان شيعه سياسي.
[5]رجال، 366.
[6]م460 ق.
[7]دائرة المعارف تشيع، ج6، ص574.
منبع:پايگاه حوزه
 
 

 
پيامك به مناسبت ميلاد امام رضا عليه السلام
 اي پسر فاطمه، نور هدي
سبزترين باغ بهار خدا
با تو دل از غصه رها مي شود
پاكتر از آينه ها مي شود
اي گل گلزار خدا، يا رضا
آينه ي قبله نما يا رضا
...
ميلاد هشتمين امام، هفتمين قبله و دهمين كشتي نجات
آقا امام رضا (ع) بر شما مباركباد.
اس ام اس و پيامك ولادت امام رضا (ع)
 
 
2. السلام اي حضرت سلطان عشق
يا علي موسي الرضا اي جان عشق
السلام اي بهر عاشق سرنوشت
السلام اي تربتت باغ بهشت
---
ولادت باسعادت سلطان، امير و ولي نعمت تمام ايرانيان، حضرت رضا-ع مبارك.
 
 
3. امام رضا-ع:
هرگز بر كسي خشم نگير، از كسي چيزي مخواه و هرچه
براي خودت مي خواهي براي ديگران نيز بخواه.
...
ميلاد عالم آل محمد، هشتمين حجت سرمد،
نگين درخشان وطن، السلطان ابا الحسن، حضرت رضا-ع مبارك باد.
 
 
4. از عرش سلام سرمدي آوردند ..... آيينه ي حُسن سرمدي آوردند
با آمدن رضا(ع) از باغ بهشت ..... يك دسته گل محمدي آوردند
 
5. امام رضا-ع:
خداوند، پر حرفي و تلف كردن ثروت و اظهار نياز كردن
زياد از همنوعان را دشمن مي دارد.
...
ميلاد شمس الشموس، خسرو اقليم طوس، شاه انيس النفوس،
برشما و خانواده ي گراميتان، تبريك و تهنيت.
اس ام اس و پيامك ولادت امام رضا (ع)
 
 
6. امام رضا-ع:
هر كس در مجلسي نشيند كه امر ما در آن زنده مي شود، در روزي
كه قلب ها مي ميرند، قلبش نخواهد مرد.
...
اگه به مراسم جشن ميلاد آقا امام رضا-ع رفتي، ما رو هم دعا كن.
 
 
7. به گوش دل ندا آمد، كه يار دلربا آمد .... به درد ما دوا آمد، رضا آمد، رضا(ع) آمد
خدا داد آنچه را وعده،‌ بشد در ماه ذيقعده ... كه آمد بهترين بنده، رضا آمد ، رضا آمد
 
 
8. نقاره ها ز اوج مناره وزيده اند
مردم صداي آمدنت را شنيده اند
زيباتر از هميشه شده آستان تو
آقا! چقدر ريسه برايت كشيده اند
...
ولادت هشتمين اختر تابناك آسمان امامت و ولايت، آقا امام رضا عليه اسلام مباركباد.
 
 
9. حريمت قبله ي جانم/ بود حب تو ايمانم
تو را هر لحظه مي خوانم/ رضا جانم، رضا جانم
منم مست ولاي تو/ گدايم من گداي تو
نهادم سر به پاي تو/ رضا جانم، رضا جانم
...
 
 
10. امام رضا-ع:
مؤمن كسي است كه چون نيكي كند مسرور مي شود
و چون بدي كند، استغفار مي كند.
...
خدايا بحق اين امام همام، شادي و سرور واقعي و دائمي را
در دلهاي ما برقرار ساز/آمين.
 
 
11. كاش من يك بچه آهو مي شدم
مي دويدم روز و شب در دشتها
توي كوه و دشت و صحرا روز و شب
مي دويدم تا كه مي ديدم تو را
...اس ام اس و پيامك ولادت امام رضا (ع)
بهترين شادباش ها تقديم به شما،
بمناسبت ميلاد امام علي بن موسي الرضا-ع
 
 
12. شمع جمع شاپركهايي رضا
اي كليد ساده مشكل گشا
آن گل زيبا گل خوشبو تويي
اي رضا جان، ضامن آهو تويي
با نگاهت چون كبوتر كن، مرا
تا بگيرم اوج، خوشحال و رها
 
 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر
تعداد بازديد اين صفحه: 2410
   

 

 

 

خانه | بازگشت |
Guest (PortalGuest)

مهر حوزه
مجری سایت : شرکت سیگما