استاد حوزه و دانشگاه:
اجتهاد منحصر به تتبع در فروعات فقهي نيست
  خبرگزاري رسا ـ عضو هيئت علمي دانشگاه باقر العلوم(ع) گفت: تفسير، كلام، فلسفه و حتي قرآن از جانب فقه محوران با كم لطفي مواجه شده است.
    حجت الاسلام محمد مهدي گرجيان، عضو هيئت علمي دانشگاه باقرالعلوم(ع) در گفت‌و‌گو با خبرنگار خبرگزاري رسا، با اشاره به تاكيد مقام معظم رهبري بر توجه حوزه هاي علميه به فلسفه بيان داشت: فلسفه، مادر علوم اسلامي محسوب مي شود و با توجه به گستره وسيع آن، پاسخگويي به مباحث اعتقادي توسط آن امكان پذير است.
   استاد جامعه المصطفي العالميه عنوان كرد: بايد قبول كنيم كه تمام كلام، فقه و اصول نيست و اگرچه فقه داراي جايگاه والايي است اما مباحث اعتقادي بايد در درجه اول، اخلاق در جايگاه دوم و سپس به فقه پرداخته شود.
   اين استاد حوزه و دانشگاه با انتقاد از منحصر كردن مقام اجتهاد به متتبعان فقه، گفت: اجتهاد به معناي دانستن فروعات فقهي نيست بلكه اجتهاد در مباحث اعتقادي كه اصل دين را حفظ مي كند نيز بايد مطرح شود.
     مدرس حوزه و دانشگاه، با بيان اينكه خط سير حوزه‌هاي علميه بر مدار فقه و اصول است، گفت: تفسير، كلام، فلسفه و حتي قرآن از جانب فقه محوران با كم لطفي مواجه شده است.
   وي بيان داشت: ما بايد از سيره اهلبيت(ع) پيروي كنيم و همان گونه كه امام صادق به مباحث ديگر علمي مي پرداختند و شاگرد تربيت مي كردند ما نيز آنگونه عمل كنيم.
        استاد فلسفه و عرفان تاكيد كرد: نبايد علم را به فقه و اصول منحصر كنيم بلكه بايد مراكز تخصصي براي فلسفه و اعتقادات داشته باشيم و به استاد و شاگرد و مدارس اختصاصي اين علوم بها دهيم.
يكي از محورهاي مهم بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار طلاب، فضلا و اساتيد حوزه‌ي علميه‌ي قم، مسئله‌ي نظام رفتاري و اخلاقي حوزه است كه يكي از عرصه‌هاي مورد نظر رهبر معظم انقلاب براي تحول در حوزه مي‌باشد. ايشان به سه مؤلفه در باب نظام اخلاقي و رفتاري حوزه‌ اشاره كردند كه عبارتست از:

 تكريم اساتيد و اشخاص فاضل 
پرداختن به معنويت و تهذيب
 گرايش‌ها و احساسات انقلابي در حوزه

تكريم استاد
از آنچه در فرمايش ايشان درباره‌ي سفارش نخست يعني تكريم استاد وجود دارد مي‌توان دو نكته را استخراج نمود:
اولين نكته اين است كه تكريم استاد، تكريم علم است، چون اساتيد، صاحبان علم و دانش هستند. رهبر معظم انقلاب در خصوص تكريم فضلاي حوزه بيشتر به شأن علمي ايشان نظر دارند. تكريم اساتيد حوزه همواره در سنت بزرگان حوزه‌هاي علميه وجود داشته است و آن‌ها به علم و دانش ارزش و بها مي‌دادند. ارزش دادن به علم موجب رونق دانش مي‌شود و برعكس، بي‌توجهي به اين مسئله موجب افت علمي در مراكز علمي و حوزوي مي‌شود. به تعبير ديگر ارج نهادن به علم با ارج نهادن به صاحبان علم يعني عالمان، فضلا و مراجع تقليد تحقق مي‌يابد، چون علم در سينه‌ي عالمان است. تكريم عالمان موجب شكوفا شدن علم مي‌شود. وقتي ما به عالمان احترام بگذاريم، آنها را ارزشمند تلقي كنيم و آداب علمي را درباره‌ي ايشان رعايت كنيم، آن وقت با اين تكريم موجب رونق‌بخشي علم در حوزه‌هاي علمي مي‌شويم. در سفارش‌هاي اخلاقي دانشمندان و علماي اخلاق ما نيز احترام به عالمان و فاضلان فصلي مهم و اساسي تلقي مي‌شود.

دومين نكته در مورد احترام گذاشتن به اساتيد، حقي است كه استادان بر گردن متعلمين و شاگردان دارند؛ يعني جداي از دانشي كه استاد دارد و قابل احترام است، انتقال خود دانش حقي براي استاد ايجاد مي‌كند كه اين حق بايد از سوي يادگيرندگان دانش يعني طلاب به‌جا آورده شود؛ ضمن اين‌كه استاد در سفارش‌هاي ديني و ميهني، به عنوان پدر معرفي شده است. انسان يك پدر نسبي و خوني دارد، همچنين يك پدر ديگري نيز دارد كه علم را در ذهن و جان او جاي مي‌دهد و اين همان استاد اوست كه حق بزرگي بر گردن او دارد و به‌خاطر اين حق بايد تكريم شود. لذاست كه تأكيد رهبر انقلاب بر تكريم استاد از دو جنبه است: يكي از حيث علم و دانشي كه در سينه‌ي اساتيد وجود دارد و ديگري از جهت حقي كه استاد بر گردن متعلمينش دارد. اين احترام گذاشتن هم تكريم علم است و هم تكريم صاحبان حق كه هر دو از موازين مهم نظام اخلاقي و رفتاري در حوزه‌ها هستند.

پرداختن به معنويت و تهذيب
دومين مؤلفه، پرداختن به معنويت است. وقتي ايشان درباره‌ي «سخن برآمده از دل» صحبت مي‌كنند و اين‌كه چنين سخني شفابخش است، به دليل تأثيري است كه زبان معنوي مي‌تواند در پرورش روحي طلاب بگذارد. بايد به سراغ اساتيدي رفت كه سخن شفابخش دارند؛ لذا به عنوان يك نكته بايد دقت كنيم كه در حوزه‌ها فقط نبايد احكام رفتارهاي اخلاقي رعايت شود بلكه معنويت نيز بايد عرضه شود.

يك وقت ما به بحث «احكام رفتاري» مي‌پردازيم كه همان رفتارهايي هستند كه احياناً از آن‌ها به عنوان «اخلاق» ياد مي‌كنيم، مثلاً به احكام غيبت مي‌پردازيم و آن را نهي مي‌كنيم يا به احكام دروغ مي‌پردازيم و... اما يك وقت از روح اين احكام سخن مي‌گوييم، آن روحي كه بايد دل و جان يك طلبه را محب پروردگارش كند و او را براي اين‌كه حب الهي در اين دل بنشيند، پاكيزه بسازد. طبيعي است كه در حوزه بايد به سراغ اساتيدي رفت كه دل آن‌ها به نور معنويت و محبت الهي روشن و منور شده است و بايد از آن‌ها كسب فيض معنوي كرد. به همين دليل هم ايشان در جمع شوراي عالي حوزه‌ي علميه‌ي قم تصريح كردند  كه بايد به عرفان عملي، بيش از عرفان نظري بها داده شود؛ چون اين عرفان عملي است كه موجب تنوير قلوب مي‌شود. پرداختن به عرفان عملي، مسائل معنوي و تهذيبي بهترين انگيزه‌ها را براي طلاب و متعلمين علوم ديني پديد مي‌آورد و آنها را براي دفاع از حريم دين، ارشاد، دستگيري و جهت‌دهي مردم به سمت خدا آماده مي‌كند.

گرايش‌ها و احساسات انقلابي در حوزه
سومين نكته‌اي كه از كلام رهبر انقلاب قابل برداشت است و من با عنوان «عرفان مثبت» از آن ياد مي‌كنم اين است كه دو نوع معنويت داريم: يكي معنويت عزلت‌نشين كه فرد را در انزوا فرو مي‌برد و از جامعه دور مي‌كند، معنويت ديگر انسان را وظيفه‌شناس و دردفهم جامعه مي‌كند و به اين باور مي‌رساند كه بايد در ميان خلق بود و در ميان خلق زندگي كرد و خلق را به خدا دعوت كرد؛ وقتي هم كه وارد خَلق و جمع مي‌شود، طبيعتاً بايد با ضوابط زندگي جمعي اعم از سياسي، حقوقي، اجتماعي و اقتصادي آشنا باشد و با اين روحيه به معنويت ترغيب و به خدا دعوت كند. به تعبير ديگر معنويت را با تدابير زندگي سياسي، اجتماعي و انقلابي در هم ‌آميزد كه ما اين روحيه را در ميان عارفان جبهه‌هاي حق عليه باطل به خوبي سراغ داريم.

واقعاً اين افراد مظهر يك عرفان انقلابي، مثبت و بيدار بودند كه در عين حال كه دلداده‌ي خدا و عاشق لقاءالله بودند اما در اصلي‌ترين ميادين اجتماعي و در خط مقدم مبارزه قرار داشتند و انقلاب در وجود آنها متبلور شده بود. روحيه انقلابي و جهادي در وجود آنها كاملاً مشهود بود و در عين حال يك عارف واقعي هم بودند. ما يك چنين معنويتي مي‌خواهيم، معنويتي كه با روحيه‌ي انقلابي جمع شود و خدا را در گوشه‌ها و كنج‌ها جست‌وجو نكند، بلكه خدا را خداي خلق ببيند كه بايد از ميان اين خلق به اين خدا رسيد.

يك چنين نظام اخلاقي و رفتاري براي حوزه‌ي علميه‌ي تشيع در جامعه‌ي امروز مي‌تواند حوزه را با اخلاق انقلابي و مترقي خودش پيشرو و هادي سازد.

 

 
 درك بومي از علوم انساني
5/8/1389
در ديدار نخبگان با رهبر انقلاب مباحث بسيار خوبي در باب علوم انساني مطرح گرديد كه به عقيده اين‌جانب عمل به آن‌ها مي‌تواند تحول حوزه و كرسي‌هاي درس علوم انساني در دانشگاه‌ها را به همراه داشته باشد. مباحثي هم كه از سوي نخبگان حوزه طرح و بحث شد به زعم رهبري عزيز مي‌تواند كارگشاي بسياري از مشكلات در حوزه علوم انساني باشد. رهبر انقلاب در اين ديدار گفتند كه «علوم انساني، علومي لازم و ضروري است به شرط اينكه براساس جهان‌بيني اسلامي شكل گرفته باشد.»
در اين زمينه بايد گفت كه عالمان علوم انساني براي جمع‌آوري اطلاعات به وضعيت انسان تحقق‌يافته در بخشي از جامعه غرب مراجعه مي‌كنند كه كاملاً با انسان شرقي تفاوت دارد. لذا علوم انساني غرب براي جوامع انساني شرق نافع نيست و چون تمام عالمان علوم انساني غربي با مباني سكولاريستي، اومانيستي و ماترياليستي به تفسير پديده‌هاي انساني مي‌پردازند، علوم انساني براي جامعه اسلامي و ديني كه مباني مذكور را قبول ندارد مضر هم هست.
 ممكن است علوم انساني با مطالعه تجربي بتواند به فطرت مشترك انساني دست يابد و قانون عمومي و ثابتي را براي همه جوامع كشف كند اما عمده مطالعات علوم انساني در زمان و مكان خاصي تحقق يافته است. بنابراين نمي‌توان علوم انساني جامعه‌اي مانند غرب را براي جوامع شرقي پياده‌سازي كرد.
بنابراين قوانين علوم انساني غربي براي انسان شرقي و به خصوص انسان مسلمان، فايده‌بخش نيست و به همين دليل بايد علوم انساني بومي شود و بومي‌سازي علوم انساني ضرورت دارد. دانشمندان علوم انساني بايد رفتار و نهادهاي اجتماعي انسان ايراني را مطالعه كنند تا نظريه‌هاي علوم انساني براي جامعه ايران مفيد باشد.
براي جامعه اسلامي بايد علوم اسلامي انساني توليد كرد؛ يعني مطالعه ابعاد و ساحت‌هاي افعال اختياري و غير اختياري، جوانحي و جوارحي انسان‌ها در جامعه اسلامي با روش تجربي و مباني متافيزيكي اسلامي. ممكن است علوم انساني با مطالعه تجربي بتواند به فطرت مشترك انساني دست يابد و قانون عمومي و ثابتي را براي همه جوامع كشف كند اما عمده مطالعات علوم انساني در زمان و مكان خاصي تحقق يافته است. بنابراين نمي‌توان علوم انساني جامعه‌اي مانند غرب را براي جوامع شرقي پياده‌سازي كرد.
البته علوم انساني غرب براي جامعه غربي هم مفيد نيست و نتوانسته پاسخگوي جامعه اروپايي و آمريكاي باشد. اينجاست كه مي‌بينيم سال‌ها نظريه‌اي مورد توجه قرار مي‌گيرد و به آن پرداخته مي‌شود اما به يكباره محو مي‌گردد و منسوخ مي‌شود!
علوم انساني‌اي كه رهبر انقلاب بارها در كلام خود بدان اشاره داشته‌اند، همان علوم اسلامي انساني است كه مي‌تواند پاسخگوي شبهات و سؤالاتي باشد كه به گفته ايشان لحظه به لحظه توليد مي‌شود، بدون پاسخ مي‌ماند و جامعه انساني را درگير خود مي‌كند.

 

     
     جايگاه حوزه‌ي علميه قم در دنياي جديد
7/8/1389
حوزه، رسانه و دنياي جديد
      ابعاد گوناگون و مختلف رويارويي
انقلاب اسلامي و تحولات عميقي كه در منطقه و جهان پديد آورد، چنان ابعاد گسترده‌اي داشته و دارد كه بسياري از آثار و نتايج آن در حال حاضر قابل درك نيست. بي‌ترديد نسل‌ها و قرن‌هاي آينده بهتر مي‌توانند ابعاد گوناگون اين اقدام جهادي و بيدارگر و آزادي‌بخش امام خميني را بشناسند. با گذشت زمان، رويارويي و مواجهه‌ي استكبار جهاني با اين جبهه‌ي پايداري كه تفكر و ادبيات آن را جمهوري اسلامي ايران مديريت مي‌كند، سنگين‌تر و جدي‌تر و علني‌تر شده است و هرچه بگذرد، وضوح و شفافيت و مرزبندي اين جبهه‌ها بيشتر نيز خواهد شد.
     از اين رو و در اين روند، مقطع رهبري آيت‌الله سيد علي خامنه‌اي حساسيت ويژه‌اي دارد، چراكه رويارويي اين جبهه‌ها چه از نظر سياسي و اقتصادي و علمي و چه از نظر فرهنگي و تبليغي جدي‌تر و سخت‌تر مي‌گردد. ابتدا گمان غالب تحليل‌گران و مراكز سياست‌گذاري و تصميم‌سازي غرب اين بود كه انقلاب اسلامي جرياني گذرا و سطحي است و حتى در صورت تداوم مي‌توان نهايتاً با الگوهاي مختلف موجود يا آن را منحرف ساخت يا به شكلي آن را مصادره كرد. ليكن اين جريان نه‌تنها باقدرت تداوم يافت و علي‌رغم تهديدها و تحريم‌ها روزبه‌روز قوي‌تر شد، بلكه به‌ مرور زمان گسترش يافت و هر روز از جايي سربرآورد و امروز نه‌تنها در لبنان و عراق و افغانستان و فلسطين، بلكه در ديگر نقاط جهان مشروعيت و اقتدار نظام سلطه را به چالش كشيده است.
  مسيري كه نظام سلطه براي حاكميت بر جهان طراحي كرده بود و حتى بخش عمده‌ي آن در شوروي سابق و اروپاي شرقي به نتيجه رسيده بود -چه از نظر سياسي براي حل نهايي موضوع فلسطين و چه از نظر فرهنگي براي غربي‌كردن جهان- به‌خاطر اثرگذاري انقلاب اسلامي ايران ده‌ها سال به تأخير افتاد و پيش‌بيني‌ها در مورد اين بخش از جهان در هم ريخت.
      عمق و گستردگي جبهه‌هاي متقابل
اكنون جمهوري اسلامي به عنوان جلودار جبهه‌ي گسترده‌ي مقاومت، در مقابل تمامي جبهه‌ي نظام سلطه ايستاده است. نه اين سوي ميدان يك كشور ايران به‌تنهايي ايستاده است و نه آن سوي ميدان يك كشور آمريكا. هم اين جبهه امتداد تاريخي و جغرافيايي طولاني دارد و هم آن جبهه پسينه‌اي طولاني و گسترده. آن‌سو قرن‌ها مظلوميت و درماندگي بشر هست؛ از بردگان فراعنه‌ي مصر تا سياهان آفريقا و اين سو قرن‌ها اميد و انتظار رهايي براي نجات و سعادت. آن سو همه ايستاده و چشم دوخته‌اند تا به اعتراف صريح و علني خودشان هرچه در جنگ‌هاي صليبي به دست نياورده‌اند، به چنگ آورند و اين سو همه با نگراني و دلهره چشم دوخته‌اند تا هرچه عزت و كرامت در كوچه پس‌كوچه‌هاي تاريخ جا گذاشته‌اند، شايد اين‌جا پيدا كنند.
  براي درك ابعاد اين مواجهه و رويارويي جدي و تاريخي و براي فهم عمق و حساسيت و گستردگي آن بايد از تنگناي مسائل كوچك و درگيري‌هاي سطحي و اختلافات كودكانه و ناداني‌ها و اشتباهات روزمره‌ي عادي به درآمد و از افقي گسترده‌تر نگريست. طوفان سهمگين را كسي كه در اتاقك زير كشتي پنهان شده، درنمي‌يابد و گردباد ويرانگر را كسي كه به زير كومه‌اي خزيده، نمي‌تواند ديد.
      ركن اساسي و مهم مواجهه
مهم‌ترين ركن اين مواجهه و رويارويي درازمدت و عميق، زمينه‌هاي علمي و فكري و فلسفي آن است كه زيرساخت‌هاي نظري و مباني اعتقادي را ترسيم مي‌كند و در نرم‌ستيز فرهنگي و فكري موجود مي‌تواند حقايق مكتب اهل بيت را به دنياي منتظر و تشنه‌ي امروز عرضه كند. هرچه اين ركن اساسي و مهم بيشتر مورد توجه و اهتمام باشد، توفيق و پيروزي بيشتر در ديگر عرصه‌ها را تضمين مي‌كند و بهتر از خطر انحراف و شكست در آينده باز مي‌دارد. ولذا به بصيرت توصيه شده است كه اگر نباشد، به بيراهه‌ها خواهيم رسيد و از مقصد دورتر خواهيم شد.
     در عين حال اين مبادي و اصول در منابع و معارف ما بيش از هر چيز وجود دارد. هدف اصلي از هر حركت و اقدامي اهتمام به همان حقايق است. وحي الهي با «خواندن» آغاز مي‌شود و از كرامت انسان و تعليم و تعلم سخن مي‌گويد. سيره و سخن اهل بيت نيز سرشار از توجه به فكر و فهم و علم و معرفت است.
   رسالت جمهوري اسلامي پيش و بيش از هر چيز، سخن گفتن با فطرت الهي انسان و گسترش و ترويج معرفت و بيان حقايق است و آشنا كردن با كلمات و انديشه‌هاي نوراني و آسماني كه فرمود «فإنَّ الناسَ لو علِمُوا محاسن كلامنا لاتَّبَعُونا»
     شايد بتوان گفت ساماندهي اين موضوع و عرضه كردن اين حقايق و معارف به اقتضاي شرايط و درك مخاطب و بيان آنها به زبان نو و تازه و ريختن آنها در ظرف مناسب يا آنچه نوانديشي و نهضت نرم‌افزاري در دانش و بينش خوانده مي‌شود، حساس‌ترين و بنيادي‌ترين بخش مواجهه‌ي تاريخي حق و باطل است. منظور تدبير و مديريت از مواجهه -چنان‌كه جوانب ديگر از قدرت‌نمايي نظامي و پيشرفت تكنولوژيك و دستاوردهاي هسته‌اي و اقتدار سياسي- با ولي فقيه است و «قم» در سيري تاريخي پس از درخشش سامرا و جبل‌عامل و اصفهان و مشهد و نجف، امروز پايگاهي است كه بر اساس روايات متعدد، مركز انتشار معارف و حقايق خواهد بود كه «مِنها يفيضُ العلمَ إلى سائرِ البلاد».
      جغرافيا و تاريخ مخاطبان حوزه
حوزه‌ي علميه‌ي قم براي ايفاي اين نقش تاريخي و اداي اين رسالت عظيم، اكنون چاره‌اي ندارد جز آن‌كه با هدايت و مديريت ولايت فقيه، از افقي گسترده‌تر و وسيع‌تر به جغرافياي مخاطبان و پرسشگران بنگرد و بداند كه بايد با زبان «قوم» با آنها سخن بگويد نه با زبان «قم». حوزه‌ي علميه‌ي قم بايد دريابد كه مخاطبانش نه‌فقط در گذر خان يا صفائيه، بلكه در جغرافيايي به پهناي پنج قاره‌ي جهان گسترده‌اند. حوزه‌ي ما امروز بايد با نگاهي عميق و متفاوت به تاريخ مخاطبان خود بنگرد و بداند كه صدا و سيمايش را تنها شنوندگان و بينندگان امروز نمي‌شنوند و نمي‌بينند، بلكه بايد بداند و دريابد كه پژواك پيامش در قرن‌ها امتداد خواهد يافت. پس بايد چنان برنامه‌ريزي و تدبير كند كه گويي به پانصد سال ديگر مي‌انديشد كه فرمود : «إعْمَلْ لِدُنياكَ كأنّكَ تَعيشُ أبداً».
 حوزه‌ي علميه‌ي قم زماني مي‌تواند نقش تاريخي و موعود خود را بازيابد كه دنيا و زبان مردم دنيا را به‌خوبي بشناسد و در ادامه‌ي حركت‌هاي فردي بزرگاني چون سيد جمال‌الدين اسدآبادي و امام موسى صدر و حركت جمعي انقلاب اسلامي و نهادهاي متمركز موجود، به شكل فراگير و حساب‌شده براي آشنايي فرزندانش با فضاي واقعي و عيني دنياي امروز اقدام كند.
حوزه‌ي قم زماني مي‌تواند درمان مناسب را عرضه كند كه درد را به‌درستي بشناسد. زماني مي‌تواند با مخاطب سخن بگويد كه با زبان و ادبيات و طرز تفكر و دغدغه‌ها و مسائل و مشكلات او آشنا باشد. بداند مخطبش چگونه مي‌انديشد و ما را چگونه مي‌بيند و از ما چه انتظاري دارد. اين رسالت بزرگ زماني به‌درستي تحقق خواهد يافت كه تاريخ و جغرافياي اين مخاطبان با ابزار مناسب و شيوه‌ي صحيح و روش‌هاي كارآمد مورد خطاب قرار گيرد و به امر الهي «و أعِدّوا لَهُم ما اسْتَطَعْتُم مِنْ قُوَّةٍ» همه‌ي ابزار تأثيرگذاري و انتقال پيام مورد توجه باشد.
      حوزه‌ي علميه و رسانه‌هاي نو
دنياي امروز دنياي ارتباطات و رسانه است. در آينده نيز هرچه پيش رويم، اين عرصه گستردگي و نفوذ بيشتر مي‌يابد، چنان‌كه در روايات متعدد ملاحم و علائم ظهور به گوشه‌هايي از آن اشاره شده و از امتداد سمع و بصر مخاطبان به شكل رسانه‌هاي نوين ياد شده است: «إذا قام القائم يمدّ الله في أسماع شيعتنا و أبصارهم» و بسيار روايات ديگر كه تفسير انتشار علم و معارف قم تا چشم و گوش «مخدّرات في الحجال» است.
  انتظار طبيعي دوستان و دشمنان از حوزه‌ي علميه‌ي قم در چنين شرايطي، مسلح شدن به ابزار روز در اين عرصه و برگرفتن سلاح متناسب در اين جبهه است. در روزگار جديد بايد با زبان نو و تازه‌اي سخن گفت كه مخاطب درك مي‌كند. بايد پيام حقيقت را با ادبيات و قالبي عرضه كرد كه مخاطب مي‌پذيرد. قرائن و اخبار مختلف و واقعيت مشهود نشان مي‌دهد كه دشمن در اين عرصه نيز پيش از ما سلاح برداشته و به ميدان آمده است. سرمايه‌گذاري سنگين نظام سلطه براي هدف‌گيري فضاي عمومي جوامع شرقي و كشورهاي اسلامي به شكل عام و توجه به داخل جامعه‌ي ايران به شكل خاص، با راه‌اندازي صدها شبكه‌ي تلويزيوني و هزاران سايت اينترنتي، نشان‌دهنده‌ي بخشي از اين حضور مسلح و جدي است.
      آيا اميدي هست؟
اما آيا اميدي به موفقيت در اين عرصه وجود دارد؟ آيا در اين نبرد نابرابر كه از هر جهت ما در موضع ضعف قرار داريم -چه از نظر فناوري و چه از نظر هنري و چه از نظر طلاب توانا در زبان‌هاي خارجي و چه از نظر روابط عمومي و قدرت تبليغات و بازاريابي- آيا مي‌توانيم به توفيقات آينده اميدوار باشيم؟ اولاً ما باور داريم كه «الّذين جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُم سُبُلَنا»، خداوند در اين عرصه‌ي حساس نيز يار و مددكار مجاهدان خواهد بود. ثانياً شاهديم كه ظرفيت‌هاي بسيار ارزشمندي در ميان طلاب جوان و فاضل حوزه‌ي علميه‌ي قم وجود دارد كه به صورت متراكم در انتظار فعال شدن است و مسلماً با هدايت و نظارت صحيح، به‌خوبي قابل بهره‌برداري خواهد بود.
 در عين حال، اين عرصه همچون همه‌ي زمينه‌هاي ديگر عرصه‌ي دادوستد و ميدان تبادل و تعاملي است كه بر اساس معيارها و موازين حرفه‌اي مي‌توان در آن پيش رفت و به نتيجه رسيد. اگر عزم جدي در ميان بزرگان و متفكران و عالمان و مراجع علمي و ديني حوزه وجود داشته باشد –چنان‌كه در تجربه‌ي برخي مراجع بزرگوار تقليد و برخي نهادهاي ديني حوزه ديده شده است- به‌راحتي مي‌توان لوازم و ضرورت‌هاي اوليه‌ي اين حركت را فراهم آورد.
       تجربه‌هاي موفق موجود
برخي تجربه‌هاي موجود در فعاليت‌هاي فرهنگي جمهوري اسلامي، مانند عرضه و پخش برخي مجموعه‌هاي تلويزيوني و فيلم‌هاي سينمايي و راه‌اندازي شبكه‌ي تلويزيوني فيلم و سريال «آي‌فيلم» به زبان عربي نشان داده كه در بدترين شرايط هم زمينه براي گشودن راه‌هاي جديد وجود دارد. در شرايطي كه از گذشته‌ي دور، حساسيت‌هاي نژادي و مذهبي عرب بر عليه فارس وجود داشته و در سال‌هاي اخير به شكل عجيبي گسترش يافته و تشديد شده است و گاهي حتى از ورود يك نسخه كتاب چاپ ايران به داخل برخي كشورها رسماً جلوگيري مي‌شود، به‌طور طبيعي به نظر نمي‌رسد كه هيچ موقعيتي براي پخش محصولات فرهنگي از شبكه‌هاي تلويزيوني عربي وجود داشته باشد.
  ا با كمال تعجب شبكه‌ي تلويزيوني «ام‌بي‌سي» عربستان نيز كه از چندي پيش بخش فيلم و سريال فارسي راه‌اندازي كرده، هم‌اكنون درحال پخش يك سريال ايراني است. بسياري از كانال‌هاي عربي كه پيش از اين تنها فيلم‌هاي مصري و گاه سوري را پخش مي‌كردند، راه براي پخش سريال‌هاي ايراني باز شده است. تنها در كشور عراق، 10 كانال تلويزيوني به پخش فيلم‌ها و سريال‌هاي ايراني مي‌پردازند. عجيب‌تر اين‌كه مجموعه‌ي تلويزيوني «يوسف صديق» در كشورهاي مصر و تونس و يمن و حتى شبكه‌ي مسيحي «اوتي‌وي» لبنان و شبكه‌ي كرد عراقي پخش شد.
       فرصت فرا رسيده است
اين فرصت ورود فرهنگي ماست و اين فرصت خاص و ويژه را اكنون بايد قدر دانست، زيرا در همين حال كه هجوم رسانه‌اي و تبليغاتي عليه انقلاب اسلامي و مكتب اهل بيت افزايش يافته، اين فرصت‌ها از اميدهاي تازه براي آشكار شدن حقيقت و نشر معارف اسلام ناب محمدي (ص) خبر مي‌دهند. اقتدار جمهوري اسلامي در زمينه‌هاي گوناگوني همچون دستيابي به فناوري هسته‌اي و سياست خارجي و ايستادگي در مقابل تحريم‌هاي وسيع و عرضه‌ي نمونه‌اي چون «حزب‌الله» لبنان، همه مرهون رهبري و تدبير و ايستادگي و حكمت و ولايت فقيه روزآمد و آگاه است. همين حكمت و درايت در حوزه‌ي قم نيز بار خواهد داد و آثار ولايت و فقه پويا در اين عرصه نيز آشكار خواهد گرديد.
  امروزه جهان معاصر با همه‌ي مراكز فكري و علمي، با همه‌ي دانشگاه‌ها و نهادهاي تحقيقاتي و پژوهشي، با همه‌ي انديشمندان بي‌غرض و متفكران حق‌جو، با همه‌ي مخاطبان آگاه و فهيم در انتظار پيام معتدل و منطقي و عقلاني و عالمانه حوزه‌ي علميه‌ي قم است كه به زبان نو و «بالّتي هي أحسن» به ايشان عرضه شود.
  اين فرصت تاريخي هميشه آرزوي بزرگان شيعه بوده است. بسيار عالمان مجاهد و انديشمندان بزرگ حوزه بوده‌اند كه در حسرت چنين موقعيت و فرصتي زيسته‌اند. آنها يا مانند شهيد بزرگ علامه سيد محمدباقر صدر مي‌خواسته‌اند براي نيم‌ساعت برنامه‌ي راديويي مؤثر در جهان عرب از وجوه شرعيه هزينه كنند تا مگر كلام اهل بيت (ع) در غوغاي تبليغات غرب و شرق به گوش مردم برسد، يا همانند امام خميني (ره) صدا و سيما را دانشگاهي مي‌دانسته‌اند كه گسترش و تقويتش به تبيين حقايق ديني صحيح مي‌انجامد.
   امروز پس از همه‌ي انتظارها و حسرت‌ها، هم حوزه‌ي قم ظرفيت و توان اداره‌ي چنين رويارويي فرهنگي گسترده‌اي را در خود دارد و هم رهبر معظم انقلاب از صلاحيت و اقتدار لازم براي هدايت اين نرم‌ستيز دشوار برخوردار است. امروزه رسالت تاريخي حوزه‌ي قم آن است كه از محدوديت‌هاي گوناگون كه در طول تاريخ بر آن تحميل شده، به‌درآيد و نقش مهم و دشوار خود را در گستره‌ي جهان بازشناسد و به اشكال و روش‌هاي گوناگون با مخاطب گسترده و بين‌المللي خود سخن بگويد كه مصداق «ناس» به‌ معني شامل و كامل آن هستند؛ روش‌هايي همچون اعلام جايزه‌ي جهاني براي ابداع فكري و تحقيقاتي در سطح خواص يا ساخت فيلم‌هاي مستند درباره‌ي حقيقت شيعه و باورهايي همچون ولايت فقيه در سطح عوام و پخش به زبان‌هاي مختلف.
 عضو خبرگان رهبري: تلاش تحول آفرين در تعليم و تربيت؛ مطالبه رهبري از حوزه
________________________________________
  آيت الله احمد بهشتي، يكي از مطالبات مهم مقام معظم رهبري از حوزويان را تلاش در جهت تحول در امر تعليم و تربيت كشور عنوان كرد.
عضو مجلس خبرگان رهبري در گفتگو با خبرنگار مركز خبر حوزه با بيان اين كه در جلسه شب گذشته مقام معظم رهبري با فضلا و نخبگان حوزوي مباحث بسيار مهمي مطرح شد، گفت: يكي از آن مباحث اين بود كه حوزه براي آموزش و پرورش چه كرده است و معظم له هم اين نكته را مطرح كردند كه رسالت روحانيت در قبال آموزش و پرورش تنها محدود به برگزاري نماز جماعت در مدارس نمي شود.
*تاكيد بر رعايت زي طلبگي
رييس دانشگاه قم در خاتمه سخنان خود با اشاره به اين كه يكي از تاكيدات مقام معظم رهبري به حوزويان در اين جلسه تاكيد بر مباحث اخلاقي و اهتمام به رعايت زي طلبگي بود، ابراز داشت: يكي ديگر از مباحث مهم مطرح در اين جلسه ناظر به مباحث پژوهشي بود كه رهبري نيز به طور خاص تاكيد بر اهتمام به عرصه پژوهش در حوزه داشتند.

 

 در اينجا يك مغالطه‌اى هست كه بايد به آن اشاره كنم. ممكن است بعضى بگويند اگر حوزه‌هاى علميه وارد مسائل جهانى، مسائل سياسى، مسائل چالشى نميشدند، اينقدر دشمن نميداشتند و محترم‌تر از امروز بودند. اين مغالطه است. هيچ جمعى، هيچ نهادى، هيچ مجموعه‌ى باارزشى به خاطر انزوا و كناره‌گيرى و گوشه‌نشينى و خنثى حركت كردن، هرگز در افكار عمومى احترام‌برانگيز نبوده است، بعد از اين هم نخواهد بود. احترام به مجامع و نهادهاى بى‌تفاوت و تنزه‌طلب كه دامن از مسائل چالشى برميچينند، يك احترام صورى است؛ يك احترامِ در معنا و در عمق خود بى‌احترامى است؛ مثل احترام به اشياء است، كه احترام حقيقى محسوب نميشود؛ مثل احترام به تصاوير و تماثيل و صورتهاست؛ احترام محسوب نميشود. گاهى اين احترام، اهانت‌آميز هم هست؛ همراه با تحقير باطنىِ آن كسى است كه تظاهر به احترام ميكند. آن موجودى كه زنده است، فعال است، منشأ اثر است، احترام برمى‌انگيزد؛ هم در دل دوستان خود، و هم حتّى در دل دشمنان خود. دشمنى ميكنند، اما او را تعظيم ميكنند و براى او احترام قائلند.
 اولاً حاشيه‌نشين شدن حوزه‌ى علميه‌ى قم و هر حوزه‌ى علميه‌ى ديگرى به حذف شدن مى‌انجامد. وارد جريانات اجتماع و سياست و مسائل چالشى نبودن، بتدريج به حاشيه رفتن و فراموش شدن و منزوى شدن مى‌انجامد. لذا روحانيت شيعه با كليت خود، با قطع نظر از استثناهاى فردى و مقطعى، هميشه در متن حوادث حضور داشته است. براى همين است كه روحانيت شيعه از يك نفوذ و عمقى در جامعه برخوردار است كه هيچ مجموعه‌ى روحانى ديگرى در عالم - چه اسلامى و چه غير اسلامى - از اين عمق و از اين نفوذ برخوردار نيست.
 ثانياً اگر روحانيت ميخواست در حاشيه و در پياده‌رو حركت كند و منزوى شود، دين آسيب ميديد. روحانيت سرباز دين است، خادم دين است، از خود منهاى دين حيثيتى ندارد. اگر روحانيت از مسائل اساسى - كه نمونه‌ى برجسته‌ى آن، انقلاب عظيم اسلامى است - كناره ميگرفت و در مقابل آن بى‌تفاوت ميماند، بدون ترديد دين آسيب ميديد؛ و روحانيت هدفش حفظ دين است.
 ثالثاً اگر حضور در صحنه موجب تحريك دشمنى‌هاست، اين دشمنى‌ها در يك جمع‌بندى نهائى مايه‌ى خير است. آن دشمنى‌هاست كه غيرتها و انگيزه‌ها را تحريك ميكند و فرصتهائى براى موجود زنده مى‌آفريند. هر جا به مجموعه‌ى روحانيت يا به دين يك خصومت‌ورزى و كين‌ورزى‌اى انجام گرفت، در مقابل، حركتى سازنده از سوى بيداران و آگاهان انجام گرفت. يك وقتى در جمعى گفتم كه نوشتن يك كتاب به وسيله‌ى يك نويسنده‌ى متعصب ضد شيعه، موجب به وجود آمدن چندين كتاب منبع بزرگ شيعى شد. در همين شهر قم اگر كتاب «اسرار هزار ساله» از سوى يك فرد منحرف كه تركيبى از تفكرات سكولاريستى و گرايشهاى وهابيگرى داشت، منتشر نميشد، امام بزرگوار ما نميرفت درس خود را مدتى تعطيل كند و كتاب «كشف الاسرار» را بنويسد؛ كه در اين كتاب، اهميت حكومت اسلامى و ولايت فقيه، نخستين جوانه‌هايش مشاهده ميشود. بازتوليد اين تفكر مهم فقهى و شيعى در ```كتاب «كشف الاسرار» امام بزرگوار محسوس است. اگر تحرك گرايشهاى چپ و ماركسيستى و حزب توده در دهه‌ى 20 و اوائل دهه‌ى 30 نميبود، كتاب ماندگارى مثل «اصول فلسفه و روش رئاليسم» توليد نميشد و به وجود نمى‌آمد. بنابراين، اين دشمنى‌ها به ضرر ما تمام نشده است. هر جا خصومت‌ورزى انجام گرفت، موجود بيدار و آگاه - يعنى حوزه‌ى علميه - از خود واكنشى نشان داد و فرصتى آفريد. دشمنى‌ها فرصت‌آفرينند؛ آن وقتى كه ما بيدار باشيم، آن وقتى كه ما زنده باشيم، آن وقتى كه ما غافل نباشيم.
 در همان دوران رضاخانى، آن حركت خصمانه‌اى كه با روحانيت شد، موجب شد مرجع تقليدى مثل مرحوم سيد ابوالحسن اصفهانى (رضوان اللَّه تعالى عليه) اجازه‌ى صرف وجوهات را در توليد نشريه‌هاى دينى و مجلات دينى بدهد؛ كه اين يك چيز بى‌سابقه‌اى بود، در آن روز هم چيز عجيبى بود. بنابراين نشريه‌ى دينى با پول وجوهات و با سهم امام به راه افتاد؛ مجامع دينى با اتكاى به سهم امام به وجود آمد. يعنى شخصيتى مثل سيد اصفهانى (رضوان اللَّه تعالى عليه) برخلاف آنچه كه برخى تصور ميكردند و ميكنند، به فكر مسائل فرهنگى كشور ما و دنياى شيعه و كشور شيعه است و صرف سهم امام را در يك چنين كارى مجاز ميشمرد؛ اينها فرصتهاست. دشمنى‌ها يك چنين فرصتهاى بزرگى را به وجود مى‌آورند.
 رابعاً با بى‌طرف ماندن روحانيت در مسائل چالشىِ اساسى، موجب نميشود كه دشمن روحانيت و دشمن دين هم بى‌طرف و ساكت بماند؛ «و من نام لم‌ينم عنه».(1) اگر روحانيت شيعه در مقابل حوادث خصمانه‌اى كه براى او پيش مى‌آيد، احساس مسئوليت نكند، وارد ميدان نشود، ظرفيت خود را بروز ندهد، كار بزرگى را كه بر عهده‌ى اوست، انجام ندهد، اين موجب نميشود كه دشمن، دشمنى خود را متوقف كند؛ بعكس، هر وقت آنها در ما احساس ضعف كردند، جلو آمدند؛ هر وقت احساس انفعال كردند، به فعاليت خودشان افزودند و پيش آمدند. غربى‌ها ظرفيت عظيم فكر شيعه براى مواجهه‌ى با ظلم جهانى و استكبار جهانى را از مدتها پيش فهميده‌اند؛ از قضاياى عراق، از قضاياى تنباكو؛ لذا آنها ساكت‌بشو نيستند؛ آنها به تجاوز خود، به پيشروى خود ادامه ميدهند. سكوت و بى‌طرفى علما و روحانيون و حوزه‌هاى علميه به هيچ وجه نميتواند دشمنى دشمن را متوقف كند. بنابراين حركت حوزه‌هاى علميه، بى‌طرف نماندن حوزه‌هاى علميه در قبال حوادث جهانى، در قبال مسائل چالشىِ ملى و بين‌المللى يك ضرورتى است كه نميشود از آن غافل شد.

 

   مسئله‌ى بعدى، مسئله‌ى نظام رفتارى و اخلاقى حوزه‌هاست؛ كه همين تحول - اگر تحولى انجام ميگيرد - بايد ناظر به اين جهت هم باشد. چند تا سرفصل در اين خصوص وجود دارد كه من اينجا يادداشت كرده‌ام: تكريم اساتيد. نظام رفتارى و اخلاقى ما در حوزه‌ها بايد در اين جهت حركت كند؛ تكريم استاد، تكريم عناصر فاضل، بخصوص تكريم مراجع تقليد. هر كسى آسان به حد مراجع معظم تقليد نميرسد؛ صلاحيتهاى زيادى لازم است. غالباً مراجع قله‌هاى علمى حوزه‌هاى علميه محسوب ميشوند. بنابراين احترام مراجع بايستى محفوظ باشد؛ بايد تكريم شوند.
 مسئله‌ى ديگر در نظام رفتارى و اخلاقى حوزه‌ها، فيض بردن از معنويات است، تهذيب است؛ اين خيلى مهم است. جوان امروز حوزه بيش از گذشته به مسئله‌ى تهذيب نيازمند است. كسانى كه رشته‌هاى رفتارشناسى عمومى را مطالعه ميكنند و كار ميكنند، اين را تأييد ميكنند. امروز در همه‌ى دنيا اينجور است كه وضع نظام مادى و فشار مادى و ماديت، جوانها را بى‌حوصله ميكند؛ جوانها را افسرده ميكند. در يك چنين وضعى، دستگير جوانها، توجه به معنويت و اخلاق است. علت اينكه مى‌بينيد عرفانهاى كاذب رشد پيدا ميكند و يك عده‌اى طرفشان ميروند، همين است؛ نياز هست. جوان ما در حوزه‌ى علميه - جوان طلبه؛ چه دختر، چه پسر - نيازمند تهذيب است. ما قله‌هاى تهذيب داريم. در همين قم، مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى، مرحوم علامه‌ى طباطبائى، مرحوم آقاى بهجت، مرحوم آقاى بهاءالدينى (رضوان اللَّه تعالى عليهم) قله‌هاى تهذيب در حوزه بودند. رفتار اينها، شناخت زندگى اينها، حرفهاى اينها، خودش يكى از شفابخش‌ترين چيزهائى است كه ميتواند انسان را آرام كند؛ به انسان آرامش بدهد، روشنائى بدهد، دلها را نورانى كند. در نجف بزرگانى بودند؛ سلسله‌ى شاگردان مرحوم آخوند ملاحسينقلى تا مرحوم آقاى قاضى و ديگران و ديگران؛ اينها برجستگانند. به نحله‌هاى فكرى و عرفانى اينها هم كارى نداريم. در اينجا مسئله، مسئله‌ى نظرى نيست. بعضى‌ها نحله‌هاى مختلفى هم داشتند. مرحوم سيد مرتضى كشميرى (رضوان اللَّه تعالى عليه) يكى از اساتيد مرحوم حاج ميرزا على آقاى قاضى است؛ اما نحله‌ى فكرى اينها بكلى از هم متفاوت است. ايشان از داشتن يك كتابى بشدت منع ميكند، ايشان به آن كتاب عشق ميورزد؛ منافاتى ندارد. همين بزرگانى كه در مشهد بودند، مردمانى بودند كه ما اينها را به تقوا و طهارت و پاكيزگى شناختيم؛ مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى تهرانى، مرحوم حاج شيخ مجتبى و امثال ايشان؛ اينها هم همين جورند. عمده اين است كه اين دل زنگار گرفته را يك زبان معنوى، يك سخن برخاسته‌ى از دل شفا ببخشد و اين زنگار را برطرف كند. بنابراين ما اينجا بحث عرفانهاى نظرى را نداريم.
 يك مسئله‌ى ديگر در زمينه‌ى نظام رفتارى و اخلاقى حوزه، مسئله‌ى گرايشها و احساسات انقلابى در حوزه است. عزيزان من! فضاى انقلابى در كشور دشمنان عنودى دارد، دشمنان كينه‌ورزى دارد. با حاكميت فضاى انقلابى در كشور مخالفند؛ ميخواهند اين فضا را بشكنند. شما ديديد در يك دوره‌اى شهادت را زير سؤال بردند، جهاد را زير سؤال بردند، شهيد را زير سؤال بردند، نظرات امام را زير سؤال بردند، پيغمبران را زير سؤال بردند! مسئله اين نيست كه فلان زيدى با اين مفاهيم مخالف است؛ مسئله اين است كه اين مخالفت از نظر دشمن بايد در جامعه مطرح شود؛ فضاسازى شود و فضاى انقلابى بشكند. در حوزه‌ى علميه همه بايد به اين مسئله توجه كنند. در متن جامعه اينجور است، طبعاً در حوزه‌هاى علميه هم اينجور است. ميدانند كه شُماى روحانى فقط يك فرد نيستيد؛ مستمع داريد، علاقه‌مند داريد؛ بنابراين در محيط پيرامون خودتان اثر ميگذاريد. ميخواهند فضاى انقلابى را بشكنند، روحانى انقلابى را منزوى كنند. تحقير بسيج، تحقير شهيد، تحقير شهادت، زير سؤال بردن جهاد طولانى اين مردم اگر خداى نكرده در گوشه و كنار حوزه به وجود بيايد، فاجعه است. بزرگان حوزه بايستى مواظب و مراقب باشند و مانع بشوند.
 يك نكته هم خطاب به جوانان پرشور و انقلابى حوزه است، كه متن حوزه غالباً همين جوانهاى پرشور و طلاب انقلابى هستند. عزيزان من! آينده مال شماهاست، اميد آينده‌ى كشور شماها هستيد؛ بايد خيلى مراقبت كنيد. درست است كه جوان طلبه‌ى انقلابى اهل عمل است، اهل فعاليت است، اهل تسويف و امروز به فردا انداختن كار نيست، اما بايد مراقب باشد؛ نبادا حركت انقلابى جورى باشد كه بتوانند تهمت افراطى‌گرى به او بزنند. از افراط و تفريط بايستى پرهيز كرد. جوانهاى انقلابى بدانند؛ همان طور كه كناره‌گيرى و سكوت و بى‌تفاوتى ضربه ميزند، زياده‌روى هم ضربه ميزند؛ مراقب باشيد زياده‌روى نشود. اگر آن چيزى كه گزارش شده است كه به بعضى از مقدسات حوزه، به بعضى از بزرگان حوزه، به بعضى از مراجع يك وقتى مثلاً اهانتى شده باشد، درست باشد، بدانيد اين قطعاً انحراف است، اين خطاست. اقتضاى انقلابيگرى، اينها نيست.  انقلابى بايد بصير باشد، بايد بينا باشد، بايد پيچيدگى‌هاى شرائط زمانه را درك كند. مسئله اينجور ساده نيست كه يكى را رد كنيم، يكى را اثبات كنيم، يكى را قبول كنيم؛ اينجورى نميشود. بايد دقيق باشيد، بايد شور انقلابى را حفظ كنيد، بايد با مشكلات هم بسازيد، بايد از طعن و دق ديگران هم روگردان نشويد، اما بايد خامى هم نكنيد؛ مراقب باشيد. مأيوس نشويد، در صحنه بمانيد؛ اما دقت كنيد و مواظب باشيد رفتار بعضى از كسانى كه به نظر شما جاى اعتراض دارد، شما را عصبانى نكند، شما را از كوره در نبرد. رفتار منطقى و عقلائى يك چيز لازمى است. البته اين را هم به همه توصيه كنيم كه نيروهاى انقلابى را متهم به افراطى‌گرى نكنند؛ بعضى هم اينجورى دوست ميدارند. عنصر انقلابى، جوان انقلابى، طلبه‌ى انقلابى، فاضل انقلابى، مدرس انقلابى در هر سطحى از سطوح را متهم كنند به افراطى‌گرى؛ نه، اين هم انحرافى است كه به دست دشمن انجام ميگيرد؛ واضح است. پس نه از آن طرف، نه از اين طرف.
 

 

  انتظار رهبري از حوزويان، نظريه پردازي در عرصه علوم انساني  

  عضو هيئت علمي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ، انتظار مقام معظم رهبري از حوزويان را تلاش در زمينه نظريه پردازي علوم انساني عنوان كرد. 

دكتر محمد فتحعلي خاني، يكي از حوزوياني كه در ديدار فضلاء و نخبگان حوزوي با رهبر معظم انقلاب، فرصت طرح نظرات و ديدگاه هاي خود را پيدا كرد، در گفتگو با خبرنگار مركز خبر حوزه با اشاره به اين كه جلسه شب گذشته اساتيد و فضلاي حوزه با رهبر معظم انقلاب ، جلسه اي بسيار خوب و پربار بود، تصريح كرد: مقام معظم رهبري به طور خاص در اين جلسه بر مساله تحول در علوم انساني تاكيد داشتند و از حوزويان خواستند در اين عرصه جدي تر و پوياتر از قبل وارد عمل شوند.
وي همچنين افزود: مطالبه رهبري از حوزويان در اين باره اين است كه اولا خود بر علوم انساني مسلط شده و ثانيا هم اين كه با اتكا بر مباني اسلامي اقدام به نظريه پردازي در اين بخش از علوم كنند.
*نقطه عطفي براي حوزه
عضو هيئت علمي گروه فلسفه و كلام پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در ادامه با اشاره به اين كه سخنان مقام معظم رهبري در جمع حوزويان و ديگر اقشار جامعه همواره توأم با آثار و بركات فراواني بوده است، ابراز داشت: برگزاري اين گونه جلسات حقيقتاً به سان نقطه عطفي براي حوزه مي باشد، چرا كه محفلي است تا اساتيد و فضلاي حوزه نظرات و ديدگاه هاي خويش را با رهبر فرزانه انقلاب در ميان گذاشته و مهم تر از آن،  اين كه از رهنمودها و بيانات معظم له راجع به مباحث مطرح شده بهره لازم را ببرند.
وي ابراز اميدواري كرد: انشاالله خروجي اين قبيل جلسات ارزشمند در نهايت اين باشد كه ما شاهد تحولي مطلوب در فرآيند حركتي حوزه باشيم.

 

 لزوم چاره انديشي حوزه براي علوم انساني
وي همچنين با بيان اين كه يكي ديگر از مسايل مهم مطرح شده در اين جلسه معنوي و پربار ناظر به بحث تحول در علوم انساني بود، خاطر نشان كرد: رهبر معظم انقلاب در اين جلسه به اين نكته اشاره كردند كه علوم انساني فعلي در كشور به دليل اين كه بر اساس مكاتب الحادي غرب و فلسفه مادي گري شكل گرفته است براي كشور ما مضر و خطرناك است لذا بايد حوزه فكري براي آن بكند.
آيت الله بهشتي اضافه كرد: رهبر معظم انقلاب در جلسه ياد شده از حوزه و حوزويان خواستند كه براي عرضه علوم انساني مفيد و مطابق با مباني اسلامي در جامعه چاره انديشي كنند.
وي ادامه داد: همچنين در اين جلسه از سوي يكي از اساتيد مطرح شد كه ما همان طور كه مجمع عالي حكمت اسلامي داريم يك مجمع عالي نيز براي علوم انساني داشته باشيم.
 

 

 
ابراز نگراني مقام معظم رهبري از وضع علوم انساني  

  نظر مقام معظم رهبري در زمينه علوم انساني اين است كه وضع موجود مضر است؛ زيرا بخش هايي از آن برخواسته از مباني اعتقادي و جهان بيني غير اسلامي مي باشد. 

 
حجت‌الاسلام والمسلمين احمد مبلغي، يكي از اساتيد و فضلايي كه در ديدار فضلا و نخبگان حوزه با مقام معظم رهبري فرصت بيان نقطه نظرات خود را پيدا نمود، در گفت وگو با مركز خبر حوزه، با اشاره به بيانات رهبري در عرصه توجه به علوم انساني و وضع اسف بار آن اظهارداشت: در زمينه علوم انساني مي بايست مطالعه چند لايه صورت گيرد، در اين لايه ها بايد جهان بيني فعال اسلامي در زمينه علوم انساني دقيقاً و به خوبي شناخته شود و نحوه اقتضائش بر علوم انساني نيز مورد بازشناسي قرار گيرد.
* ضرورت شناخت دقيق جهان بيني اسلامي
رييس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي ادامه داد: شناخت دقيق جهان‌بيني اسلامي با نگاه به داشتن اقتضا در شكل دهي به علوم انساني بسيار مهم و ضروري است كه علي رغم اهميت آن در اين زمينه، متاسفانه يا كاري صورت نگرفته و يا كار اندك و غير كارشناسي صورت گرفته است.
وي بيان داشت: يكي از كارهاي علمي، دقيق و مهمي كه بايد انديشمندان علوم انساني و اسلامي انجام دهند، نگاه به عقايد و ايدئولوژي در لباس جهان بيني و همزمان نگاه به اقتضائات آن در شكل دهي به علوم انساني است تا مطابق با جهان بيني اسلامي استخراج شود.
* نبايد جهان‌بيني‌ را به صورت يكپارچه بررسي كرد
حجت‌الاسلام والمسلمين مبلغي ادامه داد: بايد به تعداد علوم انساني، اقتضائات متعددي را تعريف نمود و در آن ها دقت و ملاحظه كرد و نبايد جهان بيني را به صورت يكپارچه بررسي نمود؛ بنابراين انديشمندان علوم اسلامي انساني اقتضا شناسي دقيقي انجام دهند تا بتوان علوم انساني مقتضي با جهان بيني اسلامي بوجود آورد.
معاون پژوهش دفتر تبليغات اسلامي ادامه داد: لايه ديگري كه بايد مورد بررسي دقيق قرار گيرد، شناخت ژرف نسبت به علوم انساني موجود است، چون مادامي كه شناختي از علوم انساني موجود در دنيا نداشته باشيم، نمي توانيم جهان بيني برخوردار از اقتضا را در فهم علوم انساني داشته باشيم؛ البته شناخت جهان بيني و علوم انساني بايد به صورت رفت و برگشتي باشد و نبايد تقدم و تاخري ميان شناخت آنها ايجاد شود.
* علوم انساني، سكوي پرش به سمت جهان‌بيني
رييس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي با اشاره به ضرورت مطالعه علوم انساني گفت: مطالعه علوم انساني از چند جهت ضرورت دارد، يكي اين كه علوم انساني سكوهاي پرش براي رفتن به سمت جهان بيني است، همچنين مي توان دريافت كه علوم موجود در جهان بر اساس كدام جهان بيني ها شكل گرفته اند و موارد متعدد ديگر از جمله ضرورت هاي مطالعه علوم انساني است.
حجت‌الاسلام والمسلمين مبلغي تصريح كرد: امروز اشراف بر علوم انساني در سراسر جهان، با توجه به مسائل و مشكلات جهاني به وجود آمده، امري گريز ناپذير و غير قابل اجتناب براي انديشمندان است.
وي با اشاره به نقاط مشترك علوم انساني و اسلامي اظهارداشت: شكل دهي علوم انساني بر اساس جهان بيني اسلامي، طبيعتاً قانون هاي عامي را ارائه مي كند، به عنوان مثال، خداوند متعال در قرآن كريم در معرفي انسان فقط افراد امت اسلامي را در نظر نگرفته، بلكه همه انسان هاي مسلمان يا غير مسلمان را مد نظر دارد.
حجت‌الاسلام والمسلمين مبلغي ادامه داد: علوم انساني و اسلامي هر دو كلياتي را بيان مي كنند كه اين نقطه مشترك ميان آن دو است، ولي ممكن است در ارائه كليات تفاوت هايي داشته باشند كه بر گرفته از تفاوت نگاه ها و جهان بيني ها است.
* در تدوين علوم انساني اسلامي نگاه جهاني داشته باشيم
وي افزود: متاسفانه بخش هايي از علوم انساني غربي با نگاه به تجارب و شرايط تجربي محيط بروز يافته اند كه اين شرايط از آنجايي كه مخصوص غرب است، قطعاً شرايط مشتركي براي جوامع ديگر نيست؛ البته همين نكته را بايد گوشزد نمود كه در تدوين علوم انساني مفيد مراقب باشيم كه فقط شرايط محيطي كشور ايران و يا امت اسلامي ملاحظه نشود، بلكه نگاه كلي و جهاني به مسائل داشته باشد، گرچه اين مسئله سختي كار را دو چندان مي كند.
حجت‌الاسلام والمسلمين مبلغي گفت: يكي از نقاط مشترك علوم انساني با علوم اسلامي، صورت بندي هاي مشترك در مباحث مختلف است، مانند علم فقه كه ميان شيعه و سني سرفصل‌ها و صورت بندي هاي مشترك دارد، ولي محتواي متفاوتي با هم دارند.
* راه‌ درازي در پيش است
وي در پايان با اشاره به فعاليت‌هاي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، خاطرنشان كرد: موضوعات و مسائل بسيار مهم و فراوان زمين مانده در عرصه پژوهش، تراكم و انباشت نيازهاي جامعه، شكل گيري مسائل جديد و ناشناخته ماندن بسياري از حقايق اسلامي كه همگي مي توانند در دستور كار پژوهش قرار گيرند، نشان مي دهد اين پژوهشگاه در عرصه تحقيق و فعاليت هاي پژوهشي راه درازي در پيش دارد و هرچه تلاش كنيم باز بخشي از آن نيازمند كمك و ياري پژوهشگران و عالمان دين در موسسات و مراكز تحقيقاتي ديگر است.
 

 

 اينكه بنده درباره‌ى علوم انسانى در دانشگاه‌ها و خطر اين دانشهاى ذاتاً مسموم هشدار دادم - هم به دانشگاه‌ها، هم به مسئولان - به خاطر همين است. اين علوم انسانى‌اى كه امروز رائج است، محتواهائى دارد كه ماهيتاً معارض و مخالف با حركت اسلامى و نظام اسلامى است؛ متكى بر جهان‌بينى ديگرى است؛ حرف ديگرى دارد، هدف ديگرى دارد. وقتى اينها رائج شد، مديران بر اساس آنها تربيت ميشوند؛ همين مديران مى‌آيند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد كشور، در رأس مسائل سياسى داخلى، خارجى، امنيت، غيره و غيره قرار ميگيرند. حوزه‌هاى علميه و علماى دين پشتوانه‌هائى هستند كه موظفند نظريات اسلامى را در اين زمينه از متون الهى بيرون بكشند، مشخص كنند، آنها را در اختيار بگذارند، براى برنامه‌ريزى، براى زمينه‌سازى‌هاى گوناگون. پس نظام اسلامى پشتوانه‌اش علماى دين و علماى صاحب‌نظر و نظريات اسلامى است؛ لذا نظام موظف به حمايت از حوزه‌هاى علميه است، چون تكيه‌گاه اوست.

 

      فلسفه براي نزديك‌تر شدن به خداست
حجت‌الإسلام و المسلمين محسن قمي از نويسندگاه نامه معروف سال 1381 به رهبر معظم انقلاب پيرامون نهضت‌آزادانديشي و جنبش‌نرم‌افزاري است. اين عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي در حاشيه بازديد رهبر انقلاب از نمايشگاه دستاوردهاي حوزه علميه قم به پرسش‌هاي Khamenei.ir پاسخ گفته است.
- اگر ممكن است درباره روند تشكيل «مجمع حكمت اسلامي» و نقشي كه آيت‌الله خامنه‌اي در آن داشتند توضيح بفرماييد.
پيش از زمستان 1382 رهبر معظم انقلاب تأكيداتي مبني بر جدي گرفتن علوم عقلي يعني فلسفه و كلام در حوزه‌هاي علميه داشتند. از اين رو عده‌اي از اساتيد علوم عقلي حوزه علميه قم در ديداري كه با ايشان داشتند، تصميم گرفتند مجمع حكمت اسلامي را تأسيس كنند. اين عده سپس در ديدار با سه تن از اساتيد عالي اين رشته يعني حضرات آيات جوادي آملي، جعفر سبحاني و مصباح يزدي، مشورت‌هايي را در اين زمينه گرفتند و در نهايت اساس‌نامه‌اي را تصويب كرده و به محضر رهبر معظم انقلاب رساندند. ايشان هم آن را تأييد كردند و بعد از آن مجمع عالي حكمت اسلامي تأسيس شد. البته براساس همان اساسنامه اين مجمع زير نظر آيات جوادي آملي، سبحاني و مصباح يزدي اداره مي‌شود و اين بزرگواران ناظران عالي فعاليت‌هاي مجمع هستند.
     عمده فعاليت‌هاي مجمع، چند چيز است:
يكي سازماندهي و ساماندهي دروس فلسفه و عرفان حوزه علميه قم كه امسال بيش از بيست و دو درس از جانب مجمع عالي در حوزه علميه قم برقرار مي‌شود. محور ديگر جلسات تخصصي در پنج كميته كلام، فلسفه، فلسفه‌هاي مضاف، معرفت‌شناسي و عرفان است كه هر دو هفته يك‌بار برگزار مي‌شود. در اين ميان ما بسياري از مباحث را به صورت تطبيقي كار مي‌كنيم. به عنوان مثال در معرفت‌شناسي، مباحث را ناظر به دو موضوع معرفت‌شناسي اسلامي و غربي پيگيري مي‌كنيم. در بحث عرفان نيز مباحث را پيرامون عرفان اسلامي و عرفان‌هاي كاذب پيگيري مي‌كنيم.
  بحمدالله اين‌جا به مجمعي براي مباحث فلسفي در حوزه علميه قم تبديل شده و يكي از فعاليت‌هايش براي روزِ جهاني فلسفه است كه در آن صد و ده مقاله از استادان و دانش‌آموختگان فلسفه حوزه علميه قم جمع‌آوري شده است.
- ديدگاه رهبر معظم انقلاب پيرامون فلسفه چيست؟ آيا ايشان نگاهي كاربردي به فلسفه داشته و آن را فقط براي دفع شبهات مفيد مي‌دانند؟
به نظر من چنين استنادي به رهبر معظم انقلاب اشتباه است. چراكه كار فلسفه تبيين هستي يا همان موجود بما هو موجود است و در اين ميان دفع شبهات يك امر فرعي به حساب مي‌آيد. اگرچه يكي از كمك‌هايي كه فلسفه به ما مي‌كند، در همين موضوع است. نگاه كاربردي داشتن به فلسفه يعني فلسفه را از ماهيت اصلي خود منسلخ و جدا كردن. در حالي كه حضرت آقا بارها تاكيد كرده‌اند كه اگر معارف دين درست تبيين شود، مردم از آن تبعيت مي‌كنند و اين سخن برگرفته از همان روايتي است كه مي‌فرمايد: «لو علم الناس محاسن كلامنا لاتّبعونا» لذا نگاه ايشان به فلسفه، نگاه تبيين و تعميق انديشه ديني است. به اين صورت كه هدف از فلسفه به صورت كلان مهندسي تمدن اسلامي است. لذا كار اصلي فلسفه يك كار ايجابي است، نه سلبي و اين‌كه منحصر به پاسخگويي به شبهات باشد. از اين رو ايشان در مواردي براي فلسفه نقش كاشفيت و تقرب نيز بيان كرده‌ و در همان ديدار كه به تأسيس مجمع عالي حكمت اسلامي انجاميد، فرمودند: «هدف از فلسفه نزديك كردن انسان به خدا و تعميق انديشه‌هاست.» اين سخن به خوبي نشان مي‌دهد كه ايشان چه جايگاهي براي فلسفه قائل هستند. ايشان همچنين تأكيد كردند كه قم نبايد از مركزيت و مرجعيت فلسفه بيافتد و بايد همچنان قطب اصلي فلسفه اسلامي باقي بماند.
       رهبر معظم انقلاب در ديدار با نخبگان حوزه:
با آراي غلط، با استحكام اما متكي بر استدلال برخورد كنيد
  حضرت آيت الله خامنه اي در ديدار جمعي از اساتيد و طلاب نخبه حوزه علميه قم، با تاكيد بر علم محوري حوزه ها افزودند: در تضارب آرا و انديشه ها، «علم» بايد برترين ارزش را در حوزه ها داشته باشد البته تقوا و زهد و خشوع ارزشهاي برتر است اما «علم» قابل سنجش و محك زدن است و از اين منظر «عالم ترين» افراد بايد در حوزه ها داراي بيشترين ارزش ها باشند.
    به گزارش خبرگزاري رسا، حضرت آيت الله خامنه اي، رهبر معظم انقلاب اسلامي، يكشنبه شب در ديدار و گفتگو با «اساتيد، فضلا و طلاب نخبه» حوزه علميه قم، «علم» را هويت حقيقي حوزه هاي علميه خواندند و با اشاره به لوازم پايبندي عملي به اين بافت علمي، نكات مهمي را در باب ضرورت استقبال حوزه ها از سؤال و شبهه، آزادانديشي و دوري از تحجر، اعتماد به نفس علمي، تكيه بر روشهاي منطقي و عقلاني در برخورد با آراي مخالف، نياز حوزه ها به رشته هاي مختلف، نظام اخلاق و تربيت حوزه و ضرورت دشمن شناسي بيان كردند.
   در اين ديدار كه بيش از 4 ساعت به طول انجاميد، رهبر انقلاب اسلامي «علم» را پايه اصلي حوزه هاي علميه برشمردند و خاطرنشان كردند: اساس حوزه علميه، بر علم استوار است و بنابراين حوزه بايد به لوازم «علم محوري» پايبند باشد.
     حضرت آيت الله خامنه اي، استقبال از طرح سؤال و شبهه را از جمله لوازم پايبندي حوزه ها به هويت علمي دانستند و افزودند: علم، پرسش زا و پرسش آفرين است و «مجموعه هاي علم محور» از جمله حوزه، بايد با روي باز با سؤال و شبهه و ابهام روبرو شوند.
     رهبر انقلاب اسلامي با اشاره به معارضات علمي و بسيار جدي رايج در طول تاريخ حوزه ها، خاطرنشان كردند: اين سنت ارزشمند بايد در رشته هاي مختلف حوزه تقويت شود.
     ايشان، قطع سؤال را منجر به قطع علم و دانش دانستند و افزودند: طرح «سؤال» و بيان «مسئله و شيوه جديد»، هيچ ايرادي ندارد و حتي اگر آنچه مطرح مي شود غلط باشد بايد با شيوه هاي علمي با آن برخورد كرد.
   رهبر انقلاب اسلامي، آزادفكري و آزادانديشي را از ديگر سنت هاي رايج در حوزه ها دانستند و با تأكيد بر تعميق اين سنت حسنه افزودند: آزادانديشي خاصيت علمي بودن است و تحجر در ميدان علم، اصولاً معنا ندارد.
    حضرت آيت الله خامنه اي، در عين حال، برخي اظهارنظرها درباره نبودن فضاي آزادي و نقادي در حوزه را، تهمتي بزرگ برشمردند و افزودند: آزادانديشي جاري در حوزه، از قبل نيز بيشتر است اما اين آزادانديشي بايد در سطوح مختلف گسترش و تعميق يابد و اهل فكر، در همه رشته ها، همه گونه آراء و افكار خود را، آزادانه بيان كنند.
    حضرت آيت الله خامنه اي خودباوري و اعتماد به نفس علمي را از ديگر لوازم استمرار هويت علمي حوزه ها دانستند و افزودند: در تضارب آرا و انديشه ها، «علم» بايد برترين ارزش را در حوزه ها داشته باشد البته تقوا و زهد و خشوع ارزشهاي برتر است اما «علم» قابل سنجش و محك زدن است و از اين منظر «عالم ترين» افراد بايد در  حوزه ها داراي بيشترين ارزش ها باشند.
      ايشان، درباب اخلاق علمي حوزه، بر انصاف علمي و جديت در كارهاي علمي تأكيد كردند و افزودند: استاد حوزه با مطالعه و تأمل، «فكر نو» توليد كند تا حوزه به آفات نظام جديد آموزش مبتلا نشود.
  رهبر انقلاب اسلامي، ارتباط فعال با جامعه علمي و ملي و جامعه فراملي را از ديگر ضروريات حفظ بافت علمي حوزه دانستند و افزودند: حوزه قم با دانشگاهها و ديگر حوزه هاي كشور و حوزه هاي جهان اسلام، ارتباط منضبط علمي داشته باشد و استفاده از وسائل نوين ارتباط جمعي، مي تواند اين ارتباطات را تسريع و تسهيل كند.
     حضرت آيت الله خامنه اي، مخالفت با سركوب آراء را از ديگر سنتهاي پويا و زيباي حوزه ها خواندند و افزودند: در حوزه ها براي رد نظر مخالف از روشهاي غيرعلمي استفاده نشود.
    ايشان، استدلال و اقناع عقلي را اساس روشهاي علمي حوزه ها و تكفير را روشي غيرعلمي خواندند وافزودند: با آراي غلط، با استحكام اما متكي بر استدلال برخورد كنيد.
 رهبر انقلاب اسلامي، آموزش همراه با تفكر و تحقيق و تدبر را از ديگر لوازم پايبندي حوزه ها به ماهيت علمي برشمردند و خاطرنشان كردند: استادان محترم حوزه، از ابتدا، طلاب را متكي بر مطالعه و تفكر و تحقيق تربيت كنند.
 ايشان بااشاره به ضرورت پژوهش محور بودن حوزه، نياز حوزه ها را به رشته هاي مختلف علوم از جمله فلسفه خاطرنشان كردند و افزودند: فقه، ستون فقرات حوزه است اما حوزه ها با اولويت بندي علوم، در رشته هاي ديگر نظير تفسير، فنون تبليغ و علوم انساني نيز متخصص تربيت كنند.
 حضرت آيت الله خامنه اي، استقبال از شيوه هاي نو در آموزش و توليد علم را مورد تأكيد قرار دادند و با اشاره به اهميت نظام اخلاق و تربيت افزودند: حوزه در عرصه هاي برون حوزوي بويژه در عرصه بسيار وسيع و تأثيرگذار آموزش و پرورش، تحرك بيشتر و حضور فعال داشته باشد.
   ايشان تحقق اين هدف را نيازمند تربيت متخصصانِ «تعليم و تربيت و اخلاق» دانستند و به مسئولان حوزه توصيه كردند: به اين ضرورت، توجه كافي كنند.
  رهبر انقلاب اسلامي، با اشاره به بروز عرصه ها و وسائل جديد و تأثيرگذار در افكار عمومي داخل و خارج، خاطرنشان كردند:امكان بروز مستمر افكار و شبهات گوناگون، وظايف حوزه را بسيار سنگين تر و توجه حوزه به رشته هاي جديد و متنوع را ضروري ساخته است كه بايد براي اينكار برنامه ريزي شود.
    ايشان، جذب بيشتر افراد مستعد و مشتاق به حوزه ها را لازم دانستند و با اشاره به اقدامات مثبت و مهمي كه در حوزه علميه قم انجام شده افزودند: مديريت متين و قابل قبول كنوني، كه تأييد مراجع معظم را نيز داراست در انجام اين اقدامات، كاملاً مؤثر بوده است.
  رهبر انقلاب اسلامي با تأكيد بر پرهيز از تضعيف شوراي عالي و مديريت حوزه افزودند: همه مراقب باشند كه نهادهاي عميق و ريشه داري چون جامعه مدرسين تضعيف نشوند.
    حضرت آيت الله خامنه اي با اشاره به دشمني استكبار بويژه امريكا و صهيونيزم با ترويج و تعميق دين داري افزودند: طرحها و اقداماتي همچون كاريكاتورهاي موهن، قرآن سوزي وديگر اقدامات شبكه جهاني صهيونيزم نشان دهنده عمق خباثت دشمنان اسلام است و نبايد آنها را دستكم گرفت.
   ايشان افزودند: حوزه علميه طبعاً در مقابل اين دشمني ها نمي تواند ساكت باشد و با هوشياري، در مقابل تحركات استكبار موضع مي گيرد.
    رهبر انقلاب اسلامي دشمن شناسي و پرهيز كامل از حركت در مسير دشمن را ضروري دانستند و افزودند: آحاد ملت از جمله همه حوزويان هميشه مراقب باشند تا حتي يك حرف و يك گام كوچك نيز در مسير دلخواه دشمن برداشته نشود.
    حضرت آيت الله خامنه اي در بخش ديگري از سخنانشان، معنويت، توسل، تضرع، پرهيزگاري و بي رغبتي به امور دنيوي را اساس كار حوزه دانستند و خاطرنشان كردند: اگر همه ساز و كارهاي علمي، منطقي و معقول فراهم شود ولي روح و گرايش اخلاقي و معنوي حاكم نباشد، كارها در جهت صحيح پيش نخواهد رفت.
   رهبر انقلاب اسلامي با يادآوري سيره اساتيد و علماي بزرگ و روشن ضمير حوزه از جمله امام خميني (ره) در نصيحت طلاب و دعوت عملي به اخلاق و معنويت، خاطرنشان كردند: دل جوانان از زمينه مناسبي براي پذيرش نصيحت و حركت به سمت درجات عالي معنوي برخوردار است و بايد از اين زمينه مساعد استفاده و طلاب را قولاً و عملاً به تفكر و تأمل در باب آخرت و علم آموزي با نيت خالص الهي دعوت كرد.
   ايشان ديدار و گفتگو با فضلا، اساتيد و نخبگان حوزه را به ياد ماندني، و بسيار «مفيد و لذت بخش» خواندند و افزودند: همه حرفهاي اساتيد و فضلا، خوب، سنجيده، ابتكاري و جالب بود.
     حضرت آيت الله خامنه اي افزودند: در طرحها، حتماً به شرايط و واقعيات توجه كافي شود تا امكان تحقق آنها افزايش يابد و سخنان خوب، در حد آرزو باقي نماند.
  حضرت آيت الله خامنه اي با تأييد سخنان برخي اساتيد درباره ضرورت تدوين سند چشم انداز حوزه و يا بيانيه مأموريت حوزه و روحانيت خاطرنشان كردند: اين كار دشوار و پيچيده اگر با مقدمات صحيح انجام شود برنامه ريزي درازمدت را نيز ممكن مي كند اما تا آن موقع، لازم است طرحهاي قابل عمل را مطرح و با جديت پيگيري كرد.
    رهبر انقلاب اسلامي همچنين با اشاره به سخنان يكي از استادان درباره علوم انساني، خاطرنشان كردند: علوم انساني، علومي لازم و ضروري است به شرط اينكه براساس جهان بيني اسلامي شكل گرفته باشد.
  رهبر انقلاب اسلامي تأكيد كردند: حوزه علميه با آشنايي با علوم انساني رايج، علوم انساني مبتني بر جهان بيني و تفكرات اسلامي را تدوين كند.
      در ابتداي اين ديدار 12 نفر از اساتيد حوزه و دانشگاه، فضلا و طلاب حوزه علميه قم به بيان ديدگاههاي خود درباره مسائل مختلف حوزوي – فقهي – علمي – فلسفي – اجتماعي و فرهنگي پرداختند.
      اساتيد و فضلا، آقايان:
- عبدالحسين خسروپناه
- محمدرضا زيبايي نژاد
- محمدمهدي شب زنده دار
- هادي صادقي
- علي صبوحي طسوجي
- محمدجعفر علمي
- ابوالقاسم عليدوست
- غلامرضا فياضي
- محمد فتحعلي خاني
- عباس كعبي
- محمدمهدي مهندسي
- و «احمد مبلغي»
       در سخنان خود بر اين محورها تأكيد كردند:
- ضرورت تدوين نقشه جامع علمي – پژوهشي حوزه علميه
- توجه كامل به علوم عقلي و مديريت اين علوم در حوزه علميه
- پيشنهاد تأسيس مدرسه عالي حكمت اسلامي
- ضرورت تأسيس و توسعه فلسفه هاي مضاف به «علوم و امور» همچون فلسفه فقه و فلسفه علوم انساني
- اهميت حفظ و تقويت انگيزه هاي معنوي و اخلاقي در سطوح مختلف حوزه ها
- لزوم تمركز بر «تحقيق محوري» در تدريس دروس سطوح عالي حوزه
- بازتعريف جايگاه تخصصي و علمي قرآن و تفسير در حوزه ها
- اصلاح نگرش به فناوري اطلاعات و آي.تي در حوزه در عين توجه كامل به توليد دانش و علم
- ضرورت اصلاح نظام آموزشي حوزه با تكيه بر سنتهاي پوياي آموزشي
- توجه كامل به «محوريت عالم» به جاي ترويج سيستم هاي سطح گستر
- ضرورت تقويت، تكثير و شبكه سازي حلقه هاي علمي بويژه در شهرستانها حول محور
«قله هاي علمي حوزه ها»
- تعميق هرچه بيشتر فضاي نقد و مباحثه در حلقه هاي درون حوزوي
- ضرورت توجه كامل به ظرفيتهاي عميق و فرصت ساز وسائل نوين ارتباط جمعي و فضاهاي مجازي به عنوان صنايع فرهنگ ساز
- توجه به «هنر» به مثابه زبان زيبا، گويا و ماندگار در ترويج حقايق ناب ديني
- تدوين سند چشم انداز حوزه علميه
- تلاش عميق براي ارائه نظام مندِ پاسخهاي راهگشاي اسلام به مسائل جديد مطرح شده در جامعه بين المللي از جمله حقوق بشر، محيط زيست و همگرايي
- توجه به اقتضائات زمان و مكان و ساحت هاي نوپيدا در استنباط هاي فقهي
- ميدان دادن به اساتيد جوان، توانا و خوش فكر در عرصه مديريت
- لزوم كاربردي شدن علوم انساني در چارچوب مباني اسلامي و فرهنگ بومي
- ساماندهي تبليغ در حوزه با تشكيل اتاق عالي فكر و تدوين آيين نامه تبليغ
- ضرورت ارتباط عميق و مستمر متخصصان حوزوي با شبكه هاي نخبگان در كشورهاي مختلف بويژه جهان اسلام
- توجه به آينده پژوهي براي تأثيرگذاري بيشتر در روند تعامل و تضارب مكاتب فكري گوناگون جهان
- مهندسي تبليغ بر پايه توليد و توزيع صحيح پيام و براساس شناخت عميق نيازهاي مخاطب
- ارتقاي كيفي نقش استاد در روند تحول در حوزه
- و «جهاني نگري» در ابعاد «رفتاري – روشي و انديشه اي»
 
    يك مسئله، مسئله‌ى درس فلسفه و رشته‌ى فلسفه است. توجه بكنيد؛ اهميت فقه و عظمت فقه نبايد ما را غافل كند از اهميت درس فلسفه و رشته‌ى فلسفه و علم فلسفه؛ هر كدام از اينها مسئوليتى دارند. رشته‌ى فقه مسئولياتى دارد، فلسفه هم مسئوليتهاى بزرگى بر دوش دارد. پرچم فلسفه‌ى اسلامى دست حوزه‌هاى علميه بوده است و بايد باشد و بماند. اگر شما اين پرچم را زمين بگذاريد، ديگرانى كه احياناً صلاحيت لازم را ندارند، اين پرچم را برميدارند؛ تدريس فلسفه و دانش فلسفه مى‌افتد دست كسانى كه شايد صلاحيتهاى لازم را برايش نداشته باشند. امروز اگر نظام و جامعه‌ى ما از فلسفه محروم بماند، در مقابل اين شبهات گوناگون، اين فلسفه‌هاى وارداتى مختلف، لخت و بى‌دفاع خواهد ماند. آن چيزى كه ميتواند جواب شماها را بدهد، غالباً فقه نيست؛ علوم عقلى است؛ فلسفه و كلام. اينها لازم است. در حوزه، اينها رشته‌هاى مهمي است. رشته‌ى مهم ديگر، تفسير است؛ انس با قرآن، معرفت قرآنى. ما نبايد از تفسير محروم بمانيم. درس تفسير مهم است، درس فلسفه مهم است؛ اينها رشته‌هاى بسيار باارزشى است.
   
    نويسنده: مصطفي امه طلب
________________________________________
منبع چاپي: فصلنامه پانزده خرداد. شماره 12
غفلت غربي و بيداري اسلامي دو حركت متعارض در جهان كنوني
چكيده
 دگرگوني‌هاي منطقه‌اي و جهاني پس از انقلاب اسلامي، دگرگوني‌هاي بنيادي است. در رأس اين دگرگوني‌ها، بيداري اسلامي و ترديد در كارآمدي مدرنيته براي حل معضلات بشري قرار دارد. الگوي انقلاب اسلامي در ايجاد جنبش‌هاي اجتماعي، اكنون مهمترين چالش غرب‌گرايي در جهان پساغرب‌گرايي است. بي‌ترديد در آينده، نوسازي جهان به الگوهاي جديدي نياز دارد كه در آن عقلانيت، عدالت و معنويت مهمترين اركان خواهند بود. در اين مقاله نويسنده تلاش كرده است آثار بيداري اسلامي را در بازتعريف جهان پساسكولار و پسا‌غرب‌گرايي نشان دهد.
        كليدواژه‌ها: غفلت بيداري، بيداري اسلامي، عصر پساغرب‌گرايي، جهان پساسكولاريسم، انقلاب اسلامي.
     مقدمه
بخش اول نوشته حاضر، بحثي است در زمينه غرب‌شناسي. هر چند غرب‌شناسي در ايران چند سده سابقه دارد؛ اما غرب‌شناسي عصر قاجار و پهلوي، معرفتي منفعلانه و براي اقتباس از غرب و منجر به تسليم محض در برابر غرب محسوب مي‌شود. انقلاب اسلامي ايران به مردم كشورمان احساس هويت و شخصيت و اهميت مستقل از غرب داد، به گونه‌اي كه اگر پيش از آن، خود را در آيينه غرب و غرب را در قلب و روح و روان خويش مي‌ديد بلكه آن را تمام اجزاي جسم و جان و آرمانش مي‌پنداشت، پس از انقلاب اسلامي، با غرب همچون بيگانه و غيرخودي روبه‌رو شد و اين ـ يعني غرب را در مقابل گذاشتن و به مطالعه آن پرداختن ـ نخستين مرحله غرب‌شناسي واقعي است كه در ايران رخ داد.
     اگر مستشرقان (شرق‌شناسان) غربي، شرق را با نگاه سوژه در ابژه (شناسنده تصرف‌گر در شناسايي شونده مورد تصرف) و در چارچوب اصل كلي «دانش، قدرت است» مطالعه مي‌كردند؛ ايرانيان و مسلمانان بايد غرب را با نگاعه طبيب درد آشنا به مريض دردمند بنگرند و براي ايشان، «انذار» و بيدار كردن غربي‌ها از خواب غفلت چند صد ساله و احياي عبوديت در غرب هدف اصلي و مهم باشد نه تصرف در غرب جهت افزايش قدرت شرق (كه مقاومت‌برانگيز بوده و آنها تن به آن نمي‌دهند)! اين همان اقدامي بود كه امام خميني (قدس‌سره) براي اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي انجام داد. به تعبير فلاسفه اسلامي، بشر داراي چهار قوه است: شهويه، غضبيه، وهم و عقل. شهوت يعني خواهش نفس از هرگونه كه باشد و غضب نيروي نخواستن و دفع كردن و مبارزه نمودن با هر شي‌ء ناخواستني. وهم غير از تخيل است و معناي آن، تصوير منافع و مضار قريب محتمل است (مثل تصوري كه اكنون آمريكايي‌ها از نظم جهاني نوين تك قطبي به قطبيت ايالات متحده دارند و اين محرك آنها در بيشتر فعاليت‌هاي ملي (داخلي) و بين‌المللي است) و عقل قوه مجردي است كه بشر را به سوي عبوديت و تسليم محض در برابر امر و نهي الهي و عمل به آن و در نتيجه نجات از دوزخ و نيل به بهشت و رضوان الهي مي‌كشاند.
    پرواضح است كه عمده قواي خلاقه و فعاله جوامع بشري در قرن بيستم براساس محور شهوت و غضب و وهم برنامه‌ريزي و فعاليت و عمل مي‌نمودند و تقريباً تمامي نظام‌هاي اجتماعي (نظام‌هاي سياسي، اقتصادي، آموزش و پرورش، ارتباطات و رسانه‌ها، بهداشت و غيره) بر همين مبنا و حول همين مدار شكل گرفته‌اند و اصولاً فراگير شدن تدريجي سكولاريسم در تمامي جوامع بشري (از جمله جوامع اسلامي) در قرون 18 تا 20، به معناي كاهش يا حذف نفوذ دين در جامعه است. ميشل فوكو، انديشمند معاصر، از معدود كساني بود كه ويژگي اصلي انقلاب اسلامي ايران را در 1979 (1357) شناخته بود و آن وارد كردن مجدد معنويت و دين در نظام‌هاي اجتماعي (و به تعبير ديگر حكومت ضدسكولاريستي) است. در بخش دوم اين نوشتار، بيداري اسلامي بررسي مي‌شود كه جريان مستمر پساسكولاريستي و در واقع، ديني شدن مجدد جوامع بشري است و پرواضح است كه تلقي ما از آن، ظهور و سيطره تدريجي عقل به جاي شهوت و غضب و وهم و استخدام آن سه قوه توسط نيروي عقل است. در اين نوشتار، دو حركت معكوس غفلت و بيداري در جهان كنوني بررسي مي‌شود.
      بخش اول: مباني و مظاهر غفلت در جهان سكولار (جهان پيرامون حوزه انقلاب اسلامي)
مطابق اصلي روان‌شناختي، آدميان همواره به ايجاد همسازي در خود گرايش و اشتغال دارند تا به آرامش برسند و مهم‌ترين همسازي دروني اين است كه تفاسير و نگرش‌هاي فرد نسبت به امور و اشياء، كاملاً برخاسته از نظام باورها و ارزش‌هاي خويش و همساز با آن باشد و براساس همان تفاسير و نگرش‌ها و متناسب با آن رفتار كند يا واكنش نشان دهد. با پذيرش اين اصل عملي و خردمندانه، در مقاله حاضر كوشيده‌ايم تا نگاهي گذرا به ارزش‌ها و باورها و نگرش‌ها و واقعيات سازماني و اجتماعي در جوامع پيشرفته كنوني جهان ـ كه غالباً غربي يا اذناب غربي‌اند ـ داشته باشيم و از اين طريق بفهميم كه چرا در غرب، سرگرمي و شادي و تغافل (غافل‌نمايي) و غفلت از مسائل اساسي حيات انساني بي‌ارزش شدن انسان و انسانيت، چنين اهميت فراگير و اساسي يافته و حتي بخش‌هاي بسيار جدي و خشن زندگي اجتماعي ـ مانند جنگ و سركوب و ترور و كودتا ـ نيز به شكل بازي درآمده است و غربي‌ها هم از اقرار به آن شرمنده نيستند؟! آنها چگونه مي‌انديشند و زندگي مي‌كنند و آيا اين، ترقي و تعالي است يا زوال و انحطاط؟
      1. تعريف و تبيين غفلت و سرگرمي
«غفلت» به معني بي‌توجهي و بي‌خبر شدن از چيزي است و لازمه آن، سرگرم شدن به چيزي ديگر. (1) بنابراين غفلت و سرگرمي (لهو) دو روي يك سكه و دو تيغه يك قيچي هستند. از آنجايي كه انسان‌ها جز عده بسيار كمي از اولياي خدا، قادر نيستند به طور همزمان به همه امور شيعيان توجه كنند، پس همه آنها به گونه‌اي غافل‌اند: غافل از بعضي چيزها و سرگرم به چيزهاي ديگر. غفلت، اقتضاي وجود دنيوي انسان است. بنابراين نمي‌توان اصل غفلت را به طور ارزشي، بد دانست بلكه بايد ديد كه هر گروه به چه مشغول و از چه غافل است؟
     آنچه در قرآن كريم مورد نكوهش واقع شده است، (2) عبارت است از غفلت از: ياد خدا، آيات خدا، آخرت و حساب و عقاب اخروي، نتايج اعمال، اسلحه و متاع در جنگ، و بالاخره حقايقي كه از وراي ديدني‌ها و شنيدني‌ها و انديشيدني‌ها مي‌توان دريافت. همچنين سرگرم شدن‌هايي كه قرآن آنها را نمي‌پسندد و موجب غفلت‌هاي مذكور به ويژه غفلت از ياد خدا مي‌شمارد (3) عبارت‌اند از: تكاثر (انباشتن هر چيزي)، اموال و و اولاد، تجارت و فروشندگي، آرزوها و سخنان سرگرم‌كننده (لهوالحديث). جالب اين است كه قرآن كريم بيان مي‌كند كه گروهي از انسان‌ها كه فريفته دنيايند، لهو (سرگرمي) و لعب (بازي) را به عنوان دين (روش و زندگي) خود انتخاب كرده‌اند و اعلام مي‌فرمايد كه زندگي دنيوي چيزي جز لهو و لعب و زينت و تفاخر و تكاثر نيست! (4) بنابراين، در نظامواره تفكر قرآني با توجه به شأني كه آن كتاب آسماني براي دنيا قائل است ـ به عنوان مزرعه و پل و وسيله نسبت به آخرت ـ تفاوت مؤمنان و غيرمؤمنان (به عبارت ديگر: فرزندان دنيا و فرزندان آخرت) در ميزان توجه آنها به خدا و آخرت و مقولات وابسته به آن و به تعبيري ديگر، غايت‌انديشي در زندگي و كارهايشان است.
    مؤمنان هم از لذت‌هاي دنيوي بهره مي‌برند، استراحت و تفريح مي‌كنند، به خريد و فروش و بازرگاني مي‌پردازند، ورزش مي‌كنند و بالاخره نيازهاي جسمي و رواني خود و گروهشان را ارضا مي‌كنند؛ اما در همه آنها به ياد مبدأ و معادند و هر كاري را به اندازه مورد نياز و براي اداي حق (مثل حق بدن، حق خانواده، حق خدا و ...) و انجام تكليف انجام مي‌دهند و از افراط و تفريط به دورند. مكانيزمي هم كه در دين اسلام براي اين كار وجود دارد، نمازهاي واجب و مستحب روزانه و دوره‌اي و ساير فروع دين و استمرار تلاوت قرآن به قدر ميسور و دعاهاي مأثور كه از لحظه بيداري از خواب تا لحظه به خواب رفتن براي همه اعمال انسان (خوردن، آشاميدن، نگريستن، گوش كردن، ازدواج، شادماني، عزاداري و ...) و نيز ورزش‌هاي آماده كننده براي زندگي و دفاع و نجات‌بخشي (مثل شنا و تيراندازي و اسب‌سواري) كه مكمل واجبات‌اند، مي‌باشد و در نهايت مؤمنان مي‌آموزند كه هيچ لذتي چون انس با خدا نيست و همه امور زندگي دنيوي بايد به گونه‌اي تنظيم شوند و به قدري به آنها دلبستگي يا وابستگي پيدا شود كه مؤمنان به راحتي از آنها به هنگام مرگ و مصائب يا جهاد و هجرت و يا هر امر الهي و تكليف شرعي ديگر ـ بگذرند.
    اما در نظامواره دنياگران، با حذف غايت‌انديشي، خود زندگي دنيوي بشر محور و ملاك فعاليت‌ها و برنامه‌ها و رتبه‌بندي‌ها قرار گرفته است و با هدف سلامت جسمي و رواني يا صرفاً براي رهايي از فناانديشي و معنا دادن به زندگي دنيوي، سرگرمي و بازي و مسابقه ورزشي و قمار بخش اعظم روش زندگي را تشكيل مي‌دهد و بقيه زندگي هم به خودآرايي و فخرفروشي به يكديگر و انباشت ثروت و فرزند و غيره اختصاص يافته و اگر هم يادي از خدا و آخرت و خوبي‌ها شود، عارضي و لفظي است.
      2. مباني غفلت رمانتيك
 با توجه به هستي‌شناسي، معرفت‌شناسي و عقل‌گرايي آزاد جديدي كه در غرب پيدا و فراگير شد، بسياري از هوشمندترين روشنفكران سكولار غربي و مردم دنباله‌رو ايشان كه به ماهيت فاني و شرآلود انسان توجه داشتند، دچار ترس، پوچي و اضطراب شدند كه اضطراب مربوط به اصل وجود انسان است (خاستگاه اگزيستانسياليسم نيز همين امر وجودي است) نه برخاسته از عاملي خارجي كه با رفع عامل، برطرف شود:
    اضطراب از مرگ، از پوچي و بي‌معنايي (فقدان هدف غايي) و از گناه و محكوميت بشر (در اين مورد كه از خودش، چه ساخته است؟ كه اين كار ـ ساختن خود ـ وظيفه اصلي او بود.) به دنبال چنين اضطراب‌هايي، يأس و شكاكيت و نسبي‌گرايي اخلاقي و تمايل به خودكشي دامن‌گير انسان غربي شد و روشنفكران غربي مبتلا به اندشيه تراژيك مرگ محتوم كوشيدند تا جاي پايي براي اتكا و رفع اضطراب و يأس پديد آورند. (5) آلبر كامو در كتاب‌هايي چون طاعون، بيگانه و مرگ خوش، «دم را غنيمت شمردن» (لذت و بهره بردن در زمان حال و از شرايط موجود) و گريز از واقعيات رنج‌آور و آندره مالرو در اوايل رمان‌نويسي، هيجان مستمر و ماجراجويي متوالي و پيگير و انقلابي‌گري حرفه‌اي (رمان فاتحان و سرنوشت بشر) و بعدا ايفاي نقش در ساختن يك فرهنگ ـ به مثابه بقاي جمعي پس از مرگ فرد ـ را پيشنهاد كرد. در آثار ژان پل سارتر ـ كه يكي از پيشوايان سه‌گانه الحاد قرن 19 ـ 20 بود ـ‌ شجاعت «بودن» (وجود داشتن و آن را تحمل كردن و خودكشي نكردن) در مقابل عدم مطرح است.
   همه اينها در واقع نوعي شرط‌بندي و فضاسازي مجازي و پديد آوردن سازه‌هاي فكري خودبنيادي بود كه بشر ملحد غربي بتواند در درون آن فضا با آزادي از زندگي «لذت» ببرد و بر اضطراب غلبه و از خودكشي صرف‌نظر كند. در حالي كه ناتواني از احساس خوشبختي و سعادت و حتي تعريف دقيق آن در آثارشان كاملا بارز و مشهود است. نه هگلي‌ها،‌ نه اگزيستانسياليست‌ها، نه سيوسيالست‌ها و ماركسيست‌ها (مناديان فناي فرد در جامعه) و نه ساير نحله‌هاي فكري و هنري غرب (هنر و ادبيات در غرب به كمك دانش و فلسفه آمده بود تا به انسان و محيط و فعاليتش معني دهد) نتوانستند انسان غربي را از فضاي تيره «عصر اضطراب» خارج كنند (6) و خلاصه اينكه تلاش همه آنها به «سرگرم كردن»‌ انسان غربي و «ايجاد غفلت» (يا تغافل؟) از مرگ و معناي زندگي در او بود تا بر ترس و اضطراب و نااميدي غلبه و با شادابي و كاميابي زندگي كند. پس در اين دوره، مغفول‌عنه بشر غربي نه خدا و آخرت و تعاليم وحياني، بلكه ماهيت ناپايدار انسان و مرگ جسماني و فقدان غايت معنوي و ناكامي در مسئوليت ساختن خويشتن (به عنوان يك انسان) بود. يعني حتي نوع غفلت هم در غرب هبوط و تنزل كرده است!
   تصور نشود كه مقصود نگارنده از سرگرمي، فقط انواع بازي‌ها و قمارها و شهوتراني يا ورزش‌ها و امثال آن است! بلكه قدرت‌طلبي (بازيگري سياسي)، جاه‌طلبي، انقلابي‌گري حرفه‌اي بي‌غايت، باستان‌گرايي، تاريخ‌گرايي، ملي‌گرايي، حزب‌گرايي و رقابت سياسي و حزبي، خشونت‌طلبي فردي يا گروهي يا فرقه‌اي يا ناسيوناليستي و نژادي و... همگي اشكالي از سرگرمي بوده و هستند كه حاصل همه آنها غفلت است و اين غفلت مي‌تواند انسان را به مرحله‌اي برساند كه خود را معبود همنوعان قرار دهد (7) يا خود و ديگران (همانند بت‌هاي دست‌ساز قديم انسان‌ها) به پرستش مصنوعات و فن‌آوري‌ها و علومي وا دارد كه ساخته انسان غربي است. (8)
    علاوه بر اين مجموعه تكاپوي سكولاريستي روشنفكران و گروه‌هاي متجدد غربي در چند قرن اخير، جوامع غربي را به مرحله تزوير نظري و مقلوب نمودن همه مفاهيم معنوي و الهي از قبيل مفهوم خدا، دين، امر روحاني (در مقابل امر جسماني)، سنت‌ها و راز و رمزها و غيره؛ و تعريفي وارونه و ساده و منحط و بي‌خاصيت از همه آنها رسانده است. (9) و همين واقعيت راه را بر اقبال و رويكرد مثبت غربي‌ها و رجعت ايشان به دين به معني صحيح آن و تكليف دين و احساس حضور و نظارت خدا بر افكار، ‌نيات، سخنان و رفتارهاي انسان و بيم از محاكمه اخروي بسته است و در چنين وضعيتي، «ذكر» (يادآوري) و تنبه (هوشياري) نسبت به امر معنوي تقريبا محال بود. در اين ميان انقلاب اسلامي ايران به مثابه انفجار نور بود كه به «بيداري فطري» و احياي معنويت و دين در غرب و شرق عالم و حتي موج بزرگي از اسلامگرايي در جوامع غربي انجاميد.
      3. هبوط انسان غربي
در طي قرون جديد، تلقي جديدي از انسان و دين ابتدا در غرب و سپس ساير نقاط جهان فراگير شد، ابتدا به انسان به مثابه نوعي ماشين نگريسته شد و پس از پيدايش و شيوع نظريه تكامل انواع دترمينيستي داروين، انسان حاصل سير تكاملي حيوانات كه بر محور تنازع بقا و انتخاب اصلح و جهش صورت گرفته تلقي و بالاخره هرگونه هدف و برنامه‌ ربوبي در آفرينش جهان و انسان انكار گرديد و ايده‌آليستي خوانده شد. (10) در عرصه جامعه‌شناسي صاحب‌نام‌ترين انديشمندان علوم اجتماعي غرب مانند ماكس وبر و اميل دوركيم و كارل ماركس ادعا كردند كه اديان و شريعت‌ها در واقع حاصل نيازها و خواسته‌ها و استنباط‌ها و مقتضيات زندگي جوامع مختلف انساني است و در واقع انسان‌هايي كه پيامبرخوانده مي‌شوند، نوابغي روشنفكر بودند كه مجموعه آرا و پيشينهادت خود را به عنوان دين و شريعت و كتاب آسماني ارائه كردند و چون مي‌خواستند پذيرفته شود، مدعي شدند كه از خود خدا آورده‌اند (11) لذا متفكران قرون جديد و معاصر مانند هگل و كانت و نيچه ادعا كرده‌اند كه مسيح(ع) و انجيل پديده‌هاي تاريخي هستند. (12)
   نتيجه چنين تصوري، انكار خدا و آخرت و تعاليم وحياني است. به علاوه غالبا چنين تصور شد كه روح انسان، كيفيات مغزي ـ‌و نه بخش مجرد و مستقل و باقي ماندني از وجود انسان‌ـ ‌اوست و به همين خاطر الگوهاي محدودكننده ديني به مثابه اهرم‌هاي كنترل و سيطره جامعه و حكومت بر فرد تعريف شدند (اين باور هگل كه روح در مراحل مختلفي خود را به شكل مذاهب و اديان مي‌نمايدند، همين تعريف را مي‌رساند). از اين رو متخصصان ذي‌ربط درصددآزادسازي مغز به نفع بخش‌هاي لذت و عواطف برآمدند كه شالوده بسياري از نظريات روانشناسي و جامعه‌شناسي را تشكيل مي‌دهد و البته با اين ديدگاه نسبت به ايشان پيشرفت‌هاي فرهنگي و تمدني بشر مبتني بر تجربه، خلاقيت و اجتماعي شدن اوست و هيچ مبناي غيرانساني (وحياني) و غيرمادي (روحي) ندارد. (13) به اين ترتيب انسان غربي احساس كرد كه خدا و آخرت و دين و شريعت ساخته وهم و تخيل و تمايلات و تجربيات بشري است. خود را به منزله تنها موجود خردمند و داراي اراده و اختيار در جهان تصور كرد، اخلاق و دينداري را بندهايي بر اراده آزاد خويش يافت، كوشيد تا به تنهايي مديريت و بهره‌وري كائنات را به عهده گيرد و البته خود را از موهبت حمايت و حفاظت قادر متعال بي‌بهره ديد! و البته به زمين و ماده چسبيد و اين يعني هبوط انسان غربي سكولار.
     4. چرخه زندگي انسان هبوط يافته سكولار غربي و شرقي
دريافتيم كه سرگرمي‌ها به مثابه تكاپوي عملي و نظري انسان سرگشته و بي‌قرار غربي براي رهايي موقت از اضطراب و تبديل ناآرامي‌ به آرامش ناپايدار و تكرار اين تسكين‌هاي نسبي تا هنگام مرگ است. تمثيل زيبايي كه مي‌توان آورد، ميموني است كه مي‌خواست از رودخانه‌اي پر از تسماح بگذرد تا به درخت نارگيلي در ساحل آن سوي رود برسد. او براي آنكه هم طي طريق كند و هم خورده نشود، تمساح‌ها را فريفت كه به صف بايستند تا شمرده شوند، سپس با گام نهادن بر آنها و شمارش ايشان قدم به قدم پيش رفت تا از رود رد شد. جوامعي كه بزرگانشان مدعي شده‌اند كه «خدا مرده است (14)» از معنويت خالي شده‌اند. نه با لذت ياد خدا و انس با او دلگرمند و نه عادت به انجام تكاليف شرعي سرگرمشان مي‌كند و نه ياد مرگ و آخرت ايشان را از نافرماني و گناه به وحشت مي‌اندازد، به تدريج به خود واگذاشته و در دريايي از نعمت‌هاي حلال و حرام غرقه گشته‌اند. به اين ترتيب چرخه حياتي غفلت‌آميز و مستكبرانه و خرد‌كننده يافتند كه در اين سطور شرحي مختصر از آن مي‌آيد:
    1. ارزيابي مغروروانه و عظيم انساني از خود (15) و رسالت خويش و تحقير جوامع و نژادهاي ديگر به انضمام شناختي ابژكتيو (متصرفانه) از طبيعت؛
2. توليد و ابداع الگوهاي رفتار مبتني بر توانايي‌هاي خود و قابليت‌هاي تصرفي محيط انساني و طبيعي؛
3. توليد ابزارهاي لازم براي كاربرد توانايي‌ها و تصرف در محيط انساني و طبيعي و بهره‌وري از آن، جهت فعاليت‌هاي التذاذي؛
4. اشتغال از انواع سرگرمي‌ها و بازي‌ها (چه آنها كه سرگرمي و بازي خوانده مي‌شوند و چه آنها كه بخشي از زندگي جدي روزمره محسوب مي‌گردند)؛
5. لذت و لذت و باز هم لذت! به قول نيل پستمن آمريكايي «زندگي در عيش، مردم در خوشي» (16) بسياري از اين لذت‌ها غيرطبيعي،‌ نامشروع و غيرانساني است. (17)
6. غفلت مستمر چون ظلمتي غليظ و جهلي مركب
(به قول مولوي: تو بي‌خبري بي‌خبري كار تو نيست  هر بي‌خبري را نرسد بي‌خبري.)
7. با هر دفعه ايجاد غفلت و استمرار آن، لذت‌هاي نويني حاصل سرگرمي‌هايي جديد پديد مي‌آيند كه معمولا به بزرگسالان تعلق دارند.
الف) زينت و تجمل؛
ب) فخرفروشي به يكديگر و به جوامع ديگر درباره دارايي‌هاي نرم‌افزاري و سخت‌افزاري سرگرم‌كننده و لذت‌بخش؛
ج) تكاثر و انباشت مالي منقول و غيرمنقول كه اجازه تصرف بيشتر در محيط انساني و طبيعي و بهره‌وري فراوان‌تري را از آن مي‌دهد.
      8. ارزيابي متكبرانه جديدي از خود و محيط، كه اين سرآغاز چرخه‌اي جديد خواهد بود.
   همين چرخه معيوب در زندگي جوامع شرقي سكولار (مانند ژاپن و كره جنوبي) هم به چشم مي‌خورد، و اگر وضع اين جوامع اندكي از جوامع غربي بهتر است، به دليل توجه به سنت‌هاي پيش از تجدد و نيز عرفان شرقي است كه البته اين خود، باب‌هاي جديد التذاذ و غفلت را گشوده است كه اينك مورد بحث ما نيست. انقلاب اسلامي ايران و به خصوص جنگ تحميلي عليه ايران، با موج نيرومند معنويت و تكليف‌گرايي، خلل عظيمي در چرخه معيوب و استمرار آن پديد آورده است.
 
چرخه زندگي انسان هبوط يافته غربي (متهم به الحاد و لامذهبي)
      5. تحول در سرگرمي‌ها و غفلت‌ها در مدرنيته و پست‌مدرنيته
 مدرن يعني چيزهاي نو پديد و جديد، و مدرنيته جرياني است كه از قرن هفدهم تاكنون ابتدا در اروپا و امريكا، سپس در ساير نقاط جهان فراگير شده است و متضمن طرد دين و شريعت و جريان تحولات دائمي و ايجاد پديده‌هاي مادي و معنوي و فنون و دانش‌هاي روزافزون با دقت فراوان‌تر و افزايش اعتماد به نفس انسانها و اتكا به عقل بشري و تأييد فزاينده صلاحيت آن در همه حوزه‌ها و انديشه پيشرفت و ترقي و اعتلاي مستمر بشر و تفكراتي سيال و متغير و محصولاتي هر چه كارآمدمتر و ارضاكننده‌تر است. (18) ويژگي‌هايي از اين قبيل در مقطعي از تاريخ جهان موجب اجماع نسبي همه جوامع بر برتري غربي‌ها و حتي بعضا خداي‌گونگي آنها گرديد. وقتي كه در قرن 18و 19 انقلاب صنعتي و تحولات برخاسته از آن در زمينه‌هاي كشاورزي، صنعتي، اقتصادي و سياسي رخ داد جوامع بشري دچار تحولاتي بسيار عميق شد. فرهنگ‌هايي كه به توليد براي رفع نياز و مصرف به اندازه نياز (با رياضت و صرفه‌جويي) شديداً پايبند بودند، از طرفي با توليد انبوه محصولات مواجه شدند و از طرف ديگر پذيرفتند كه نفس «مصرف» و ايجاد نيازهاي ثانويه تجملي و رقابتي و رفع آن نيازها نشانه پيشرفته و مدرن بودن است. از اين رو مدرنيته در جوامع صنعتي به توليد ثروت هرچه بيشتر و مصرف هر چه افزون‌تر انجاميد و در جوامع پيرامون فاقد علم و فن‌آوري به پذيرش روزافزون استعمار و پيدايش طبقه غرب‌گرايي ثروتمند و مصرفي و عامه منفعل فقير آرزومند مصرف انجاميد. (19)
        پيدايش سوسياليسم موجب نهادينه شدن رفاه عمومي و آموزش فراگير و بهداشت همگاني شد. بايد به همه اينها فرهنگ «آزادي‌خواهي» و «برابري‌طلبي» فراگير در اروپا و آمريكا (20) و برخي نقاط ديگر را اضافه كرد. تقريباً همه مردم اين جوامع خواهان حداكثر كامروايي و لذت بودند و چون راديو، تلويزيون، سينما و ساير ابزارهاي پيشرفته صوتي و تصويري به رسانه‌هاي مكتوب سنتي (روزنامه‌ها، مجلات و كتاب‌ها) افزوده شدند، خاصيبت كثرت‌گراي (پلوراليستيك) جوامع مذكور را بيشتر و بيشتر كردند.  روز به روز مذاهب، آيين‌ها، عقايد و آرا و الگوهاي رفتار فراوان‌تر و نوتري پيدا شدند كه همه بايد داراي حقانيت و مشروعيت و اعتبار برابري تلقي شوند و راه براي تفرد (از فرديت جمعي تا فرديت محض) بازتر شد. همان‌طور كه گفته شد، در اروپاي جديد مفهوم دين به حالت ديني نازلي تغيير كرد و در واقع تفاوت مؤثري بين دينداري و بي‌ديني نماند. دين واقعي بايد اولا داراي اصول لايتغير و ثابت باشد، ثانيا بايد داراي سرشت جمعي و جنبه اجتماعي و در نتيجه داراي مناسك باشد، ثالثا شامل نظامواره اخلاقي و مطلق و متعالي و معطوف به آرماني واضح و مشخص باشد. (21)
     با مفهوم جديد (دين متحول!) جايي براي غفلت‌زدايي نمي‌ماند. چون يكي از آثار اصول عقايد ديني به خصوص اصل معاد و نيز مناسك ديني كه در ساعات، روزها و ماه‌ها و سال‌ها به تناوب تكرار مي‌شوند، انقطاع لذات و در نتيجه انقطاع غفلت است و وقتي كه از زندگي حذف شوند، چيزي براي متوقف كردن غفلت و لذت مستمر نمي‌ماند. حتي كساني كه از لذت‌هاي شهواني مرفهان محروم‌اند، به لذت خشونت (حتي لذت كشتن) روي خواهند آورد. گاهي هم نيروهاي فكري و اقتصادي و سياسي جامعه، آن را به سوي قرباني كردن آزادي خويش براي قدرتي متمركز كه مظهر خشونت و تكبر خواهد بود، پيش مي‌راند و در چنين جامعه‌اي لذت‌بخش‌ترين و غافل‌كننده‌ترين چيز، خودپرستي و خشونت عليه ديگران است. (22)
    مدرنيته نه تنها تمامي اين طرز تفكرها و تمايلات را به عنوان نرم‌افزار ترويج نمود و آن را عين ترقي و پيشرفت و مدنيت نماياند بلكه همه ابزارهاي تأييدكننده و مروج و تقويت‌كننده و تحقق‌بخشنده به آن را نيز مهيا ساخت. پيشرفته‌ترين وسايل ارضاكننده انواع شهوات و نيز مدرن‌ترين و پيچيده‌ترين ابزار شكنجه همنوعان، سريع‌ترين و دقيق‌ترين آلات قتاله، لطيف‌ترين و دلچسب‌ترين امكانات مربوط به پست‌ترين غرايز انساني، سرگرم‌‌كننده‌ترين فيلم‌ها و نيز بازي‌هاي رايانه‌اي، اثرگذارترين موسيقي‌ها و هنرها و داستان‌هاي مكتوب و خلاصه همه امكانات سخت‌افزاري لذت را در عالي‌ترين شكلي كه براي انسان هم‌عصر ما ممكن بود، در اختيار جوامع مدرن گذاشت. در اين جوامع نه تنها جزاير و بنادري به فحشا اختصاص يافت، بلكه شهرهاي بزرگ و مهم آن به لانه‌ها و شبكه‌هاي پيچيده‌اي از تهوع‌آورترين و پولسازترين انواع فسادهاي لذت‌بخش تجهيز شد. قاچاق انسانها از سراسر جهان به سوي جوامع مدرن جريان يافت و بردگان جنسي مذكر و مؤنث و كودك و جوان را در اختيار انسان سكولار غربي قرار داد تا هر چه بيشتر در لجن متعفن خويش غوطه‌ور شود و لحظه‌اي فرصت براي تفكر و تذكر و تنبه و رهايي از غفلت نداشته باشد. به علاوه آنها چه به عنوان سرباز و تفنگدار و چه در قالب هيأت‌هاي تبشيري مسيحي و چه به صورت گروه‌هاي حافظ صلح و ساير عناوين به جوامع پيرامون رفتند، سكس (فحشا) و خشونت را ترويج و خود را از منابع محلي آن دو ارضا كردند. گواه صداق ما اوكيناواي ژاپن و فيليپين و افغانستان و عراق و ليبريا و ساير مناطق استقرار آمريكايي‌ها و اروپايي‌هاست.
    پس مدرنيته از طرفي در ارزيابي انسان‌هاي غربي از خود و محيط (پيرامون انساني و طبيعي، و از جهتي هم در توليد آرا و تمايلات و الگوهاي رفتار التذاذي) و از طرف ديگر در آفرينش پيشرفته‌ترين و متنوع‌ترين ابزارهاي لهو و لعب و التذاذ، مهمترين و اصلي‌ترين و تأثيرگذارترين خدمات را به سرگرمي و غفلت جوامع متجدد و گروه‌هاي متجدد ساير جوامع نموده است و بر اثر آن، سرگرمي‌ها بسيار متنوع و متحول و غفلت بسيار شديدتر و غليظ‌تر شد و انسانهاي مبتلا به آن هم دائماً از خدا دورتر و به فرديت محض و خودمحوري شيطاني صرف گرفتارتر گرديدند. به اين ترتيب مدرنيته به شكاف‌هاي التيام‌ناپذيري بين شاخه‌هاي معرفت و اخلاق (نسبي يا بي‌اخلاقي) و سياست مبتلا گرديد. در چنين وضعيتي، مردم هوشمند و نيروي خلاقه جوامع پيشرفته كه از تمام فعاليت‌هاي التذاذي و پيشرفت‌هاي مذكور طرفي نبستند و ارضا نشدند يا از شدت ارضاي نفساني و رفاه و بي‌دردي، دچار بيزاري از لذت يا خواهان تنوع بيشتر در بهره‌وري و تعيش و التذاذ گرديدند، موجب تحولي جديد در اين جوامع شدند كه اصطلاحا «پست‌مدرنيته» (فرا تجدد يا پسامدرن) خوانده مي‌شود. لذا در حالي كه جوامع پيشرفته و ساير جوامع هنوز كاملاً از مواهب و معايب مدرنيته برخوردار و بهره‌ورند، مدرنيته در جوامع غربي پروژه‌اي پايان‌يافته يا ناتمام و شكست‌خورده يا مبتلا به بحراني حل ناشدني (به تصور يورگن هابرماس) تلقي گرديده است و پست‌ مدرنيته در حالي كه خود پديده‌اي مدرن شمرده مي‌شود وضعيتي است كه بر اثر مدرنيته عارض جوامع مدرن گرديده است و نمي‌توان براي آن يك مقطع تاريخي و جغرافيايي ويژه‌اي در نظر گرفت (مثلا نمي‌توان گفت كه فلان جامعه در فلان جا در زمان خاصي از مرحله مدرن به مرحله پست‌ مدرن وارد شد) ما با صرف‌نظر از بحث‌ها و گفتگوهايي كه در اين‌باره در جريان است (23) ، فقط به ويژگي‌هاي پست‌مدرن توجه مي‌كنيم تا درك نماييم كه آيا پست‌ مدرنيته موجب بيداري و هوشياري جوامع مدرن از خواب غفلت چند قرني خواهد شد يا اين جوامع را در سرگرمي‌ها و لذت‌هايي نوتر و غفلتي عميق فرو خواهد برد؟
   به نظر نگارنده واضح‌ترين روايت و تعريف از پست‌ مدرنيته را مي‌توان در كتب الوين تافلر آمريكايي ديد. به نظر وي در تمدن جديدي كه او نامش را تمدن موج سوم نهاده است، قدرت جاي خود را به برتري اطلاعات مي‌دهد. به باور وي، به طور كلي بشر داراي سه ابر تمدن بوده و هست: موج اول كشاورزي، موج دوم صنعتي و موج سوم كه او آن را به صورت مجمع الجزايري در جهان و عمدتا در آمريكا و ژاپن و اروپاي غربي مي‌بيند و آن را ابر تمدن فراصنعتي يا اطلاعاتي مي‌داند و اين در واقع همان پست مدرنيته است. آنچه در نوشته‌هاي تافلر به چشم مي‌خورد، تأكيد هر چه بيشتر بر فرديت است به نحوي كه به فرديت محض ميل مي‌كند. مثلا به نظر وي كارگر موج سومي، كارگري متخصص، خلاق و مستقل خواهد بود، به نحوي كه بتواند در كالاهاي توليدي تغييرات ابتكاري خود را بدهد. برنامه‌گزاري شركت‌هاي موج سومي نه ديوان‌سالارانه و هرمي، بلكه باز و گسترده و غيرمستبدانه و نامتمركز خواهد بود. بسياري از مردم به جاي كار دركارخانه‌ها و شركت‌ها، در منزل مي‌مانند و از طريق اينترنت كار مي‌كنند. دانش‌آموزان در خانه و هر يك به نحو دلخواه خود تحصيل خواهند كرد. سفارش ابتكاري كالاي دلخواه با ويژگي‌هاي دلخواه هر شحص توسط اينترنت از درون خانه‌ها به شركت‌ها سفارش داده مي‌شود و در منزل تحويل گرفته خواهد شد. صنايع بزرگ مبتني بر قدرت خشن و انبوه سرمايه، جاي خود را به صنايع كوچك هوشمند و كارآمد و انعطاف‌پذير خواهند داد. شكل خانواده‌ها بسيار متنوع و متغير خواهد شد.
    يك مرد و يك زن، دو مرد، دو زن، چند مرد و يك زن، چند زن و يك مرد، چند مرد و چندزن و....! تنوع هر يك از محصولات ممكن است به تعداد متقاضيان (ده‌ها يا صدها ميليون) باشد و توليد انبوه استاندارد منسوخ مي‌شود. بر وسايل سمعي و بصري (صوتي و تصويري) فوق‌العاده پيشرفته، اطلاعات‌بر و انعطاف‌پذير و كارآمد تأكيدي اساسي خواهد شد. رأي دادن و مشاركت سياسي مستقيماً و از طريق اينترنت صورت مي‌گيرد. ابزارهاي خشونت و كشتار به شكلي بسيار هوشمند و دقيق و كارآمد و متنوع ساخته و استفاده مي‌شود به گونه‌اي كه كمترين خطا و ضايعات جانبي (غيرهدفمند) را داشته باشد. سازمانهاي ماتريسي و انعطاف‌پذير و مبتني بر هوشمندي خلاقانه جاي سازمان‌هاي هرمي و يكپارچه و ديوان‌سالار انعطاف‌پذير را مي‌گيرند. انتقال ايده‌ها و اطلاعات هرچه شتابنده‌تر و سرعت تغيير و تطبيق هر چه بيشتر خواهد شد و تصميم‌هاي در جريان پروسه (در مقابل تصميم‌گيري راكد مقطعي) و انجام به موقع كار و رقابت مبتني بر زمان و مهندسي هم‌زمان (به جاي مهندسي كند گام به گام) مبناي كارهاي اقتصادي خواهد شد. مرزهاي ملي نرم و انعطاف‌پذير و قدرت تأثيرگذاري فرد بر جوامع و دولتها به اشكال مختلف (از جمله تروريسم) بسيار زياد خواهد شد. انسجام سيستم‌ها پيشرفته‌تر و مديريت‌ها عالمانه‌تر و زيرساخت‌هاي اطلاعاتي ماهواره‌اي بسيار منسجم و يكپارچه خواهد بود. به دليل انبوه‌زدايي از جامعه، سازمان‌ها و گروه‌هاي موج سومي افقي خواهند بود ( بر اساس فرديت) نه عمودي. خرد‌ه‌كشي‌ها و سبك‌هاي زندگي فراوان و اصل بر بيش‌گزيني و تكثر و تنوع و تحول و تحرك خواهد بود. خانواده‌ها گسسته شده و خانواده سيال به جاي خانواده سنتي خواهد نشست. رسانه‌ها غيرتوده‌اي و توليدشان دلخواه خواهد شد.
   شركت‌هاي چندمنظوره با نخبگان اطلاعاتي بيشتر و نيروي كار غيرخلاق كمتر پديدار مي‌شوند. اعتماد به نفس فرد بيشتر مي‌شود. هم‌رأيي عمومي و الگوهاي رفتار استاندارد جاي خود را به فردمحوري مفرط خواهد داد. قدرت و آزادي و تأثيرگذاري وكاميابي فرد به نحو بي‌سابقه‌اي افزايش خواهد يافت و ارضاي خواسته‌ها و شهوات و انواع لذت‌ها به كامل‌ترين وجه صورت خواهد گرفت. (24) با توصيفي كه در آثار فلسفي، هنري و ادبي به شكلي پيچيده و ديرياب و در آثار تافلر با گزارشي روشن و ساده از وضعيت‌هاي پست‌مدرن شده است، مي‌توان پست‌مدرنيته را شالوده‌شكني در همه عرصه‌هاي زندگي دانست. طرفداران پست‌ مدرن به وضعيت‌هاي منحصر به فرد گرايش دارند و از الگوهاي عمومي و استانداردهاي انبوه‌گرا و قاعده‌هاي كلي و آثار همه‌پسند و تكراري و مكتب‌هاي فراگير گريزانند. به همين جهت در معماري پست‌مدرن، قرينه‌سازي وجود ندارد و ابتكار و خلاقيت به وضوح (هر چند در مواردي بسيار مضحك) به چشم مي‌خورد. در هنر پست مدرن نبايد درصدد قرار دادن آثار در طبقه‌بندي مكاتب هنري بود. در ادبيات پست‌مدرن آثاري منحصر به فرد ديده مي‌شود كه شامل طيفي از كثيف‌ترين و مستهجن‌ترين نوشته‌ها تا آثاري معنويت‌گرا هستند. سرگرمي‌ها و فعاليت‌هاي التذاذي پست‌مدرن هم براي هر فردي منحصر به فرد و كاملاً باب طبع و مطابق خواسته‌ اوست. بنابراين پست‌ مدرنيته ـ علي‌رغم خوش‌بيني برخي از اهل نظر ـ نه تنها دريچه‌اي به سوي دين‌گرايي و ديني شدن مجدد در جوامع مدرن غربي باز نمي‌كند، بلكه وضعيتي است كه عوامل دخيل در آن به ارضاي تمايلات هر فرد به شكلي منحصر به فرد و در نهايت دقت و سرعت و خلاقيت و هوشمندي مي‌پردازند و در نتيجه تنوع و فراواني الگوها و روش‌ها و ابزارهاي ارضاي نفس، بيشترين لذت براي فرد فراهم مي‌شود و پرواضح است كه به دنبال آن شديدترين غفلت‌ها نيز به او دست خواهد داد. علاوه بر اين چنان فخر و غرور و نخوتي به جوامع پست‌مدرن دست مي‌دهد كه در عين تحول مستمر خويش از ديگران مي‌خواهند كه در مرحله موج اول (كشاورزي) بمانند و محيط زيست را حفظ كنند، چنانكه تافلر همين پيشنهاد را داده است و اين، يعني بهره‌برداري از منابع جهان براي ارضاي تمايلات جوامع پست‌مدرن!
     6. پيشينه تمدني لهو و لعب و غفلت در جوامع مدرن
 از قرن پانزدهم ميلادي، جوامع راكد و جاهل و مستأصل مسيحي اروپا متوجه فلسفه، هنر،‌ ادبيات و معماري يونان و روم باستان (ماقبل مسيح) گرديدند و در جرياني كه به نام «رنسانس» (نوزايش) معروف است، به احياي آن و كنار گذاردن تدريجي الگوهاي زندگي و رفتار مسيحي پرداختند. در طول مدت چند قرن كه استعمار اروپايي به غارت فرهنگ و تمدن و ثروت و انديشه و غرور ملل آسيايي، آفريقايي و آمريكايي مشغول بود، فرهنگ‌هاي مشرك غيراروپايي باستاني را شناسايي نمودند و به اين ترتيب به بازآفريني هنرها و معماري و نيز بازي‌هاي دوره شرك يوناني، رومي، هندي، چيني، آفريقايي و آمريكايي پرداختند. (25) آنچه امروزه به عنوان بازي‌هاي جام جهاني و المپيك است، عمدتاً ميراثي از آن زمان‌هاست. بعضي از بازي‌ها يوناني، بعضي چيني و هندي، بعضي آمريكايي و بعضي هم آفريقايي هستند و همگي در قالب المپيك ريخته شده كه الگوبرداري شده از مراسم يونان باستان و نيز استاديوم‌هاي روم باستان است. هنر براي هنر و معماري براي تفاخر و زينت و همگي براي سرگرمي و لذت بردن، ريشه در اديان ندارد بلكه ريشه همه آنها به عصر پرستش بت‌ها و خدايان متعدد و اسطوره‌هاي مربوط به آنها برمي‌گردد كه براي ما عنوان جاهليت را تداعي مي‌كند و پيداست كه علاوه بر دانش‌ها و تجربه‌هاي مثبت مفيد باستاني، چرخه معيوب «سرگرمي، لذت، غفلت، نخوت و بازآفريني ابزار لذت» ويژگي طبيعي رنساس است. بر خواننده محترم پوشيده نيست كه هر ورزش و سرگرمي ( به معناي خاص آن، يعني چيزي كه به عنوان سرگرمي و بازي صورت مي‌گيرد) فرهنگ و مفاهيم و مقتضيات خاص خود را دارد. مثلا در فوتبال سرعت، تقسيم كار، تنوع كار، تحرك فوق‌العاده و... موجب پديده‌اي جهاني به عنوان تب فوتبال مي‌گردد. در كشتي و وزنه‌برداري ويژگي فردمحوري و قهرماني به چشم مي‌آيد. در ورزش‌هاي رزمي خوي دفاعي و جنگي و چالاكي و هوشياري نمايان است و... در پيرامون هر يك صدها هزار برد و باخت و ده‌ها ميليون ابزار احساسات شكل مي‌گيرد. قواعد و امكانات هر يك متفاوت است. گروه‌هاي مافيايي در زمينه هر يك از آنها پيدا مي‌شوند. خريد و فروش بازيكنان رايج است و قيمت هر بازيكن در هر رشته‌اي متفاوت است. در لواي مسابقات و بازي‌هاي جهاني سركوب‌گري‌ها، كشتارها، جنايات و رسوايي‌هاي بين‌المللي و تروريسم دولتي (به خصوص عليه فلسطيني‌ها) به شدت فعال مي‌شود و پوشيده مي‌ماند. رسانه‌هاي گروهي فوق‌العاده فعال و پررونق مي‌شوند.
    مطالعه و دانش‌پژوهي و توليد اقتصادي كاهش مي‌يابد. مقادير زيادي تنقلات مصرف مي‌شود و بر سلامتي مردم جهان اثر سوء مي‌گذارد و... به علاوه ورزش‌هاي مذكور، گذشته از جنبه سرگرمي و بازي، به حرفه‌هايي پر سود و تجارتي پر درآمد و صناعتي پرطرفدار مبدل شده‌اند. آيا در همه اينها نشاني از معنويت، عبوديت، انسانيت، حريت، عدالت‌پروري و امثال اينها مي‌بينيد يا همه چيز تعطيل مي شود تا حصول نتيجه جام جهاني؟ آيا هزينه اين غفلت يا تغافل قابل برآورد يا جبران هست؟ واقعيت اين است كه تمام اينها بخشي از تمدن باستاني نوين غرب است تا زندگي بيشتر قابل تحمل گردد و جوامع اسلامي كه دچار فقر معنويت و فقر عبوديت نيستند، از چنين سرگرمي‌هايي طرفي نمي‌بندند جز عقب‌ماندگي بيشتر و فقر شديدتر و بهره‌دهي فراوان‌تر و توسعه‌نيافتگي نمايان‌تر در بخش‌هاي كشاورزي، صنعت و خدمات.
      7. سكولاريسم و غفلت‌زدايي
«سكولاريسم» (26) يعني دنيوي‌گري و «سكولاريزاسيوم» يعني دنيوي شدن، و مراد از آن حذف جنبه غيردنيوي و غيرمادي از پديده‌هاست. (27) در تعريفي واضح‌تر بايد گفت سكولاريسم يعني انكار جنبه مقدس اشيا، مكان‌ها، زمانها، اشخاص و متون، و هم‌عرض و هم وزن كردن آنها با همنوعان خودشان و انكار هر نوع تجلي قدسي و كيهاني نسبت به بخشي از طبيعت كه موجب قدرت و پويايي و اثربخشي ماوراء طبيعي و احيانا هوش و دانش و حكمت آسماني شيء مقدس مي‌شود و پافشاري بر اينكه عقيده سوگرانه (باورمند به چيزهاي مقدس و متفاوت از چيزهاي مشابه خود) باطل و همسان‌انگاري و تقدس‌زدايي حق است و به همين جهت انسان سكولار درواقع انسان لامذهب است. (28) فضا و زمان مقدس، فضا و زماني است كه به محض ورود به آنها، انقطاع از مكان و زمان دنيوي پيرامونش حاصل شده و نوعي بازگشت اسطوره يا انتقال به زماني دور و نامعين و يا ورود به فضايي مقدس و فاقد پيوستگي جغرافيايي و داراي پيوند تاريخي صورت مي‌گيرد (29) و نوشتار مقدس، نوشتاري با منشأ آسماني و داراي صفاتي چون اثر و قدرت ماوراء طبيعي اقتدار و مرجعيت و روحانيت، به هم‌پيوستگي و يگانگي دروني (هرچند كتاب‌هايي متعدد در طول زمان طولاني پديد آمده باشند مثل كتاب عهد عتيق و جديد) و الهام و جاودانگي و گسترش‌يافتگي و محتوايي قانوني (شريعت). (30)
   انسان غربي غالبا سكولار و فرد سكولار، به هيچ امر مقدسي اعتقاد ندارد كه او را از وضع موجود منقطع كند و به انديشه معنوي فرو برد. وقتي از معنويت سخن مي‌گوييم، مراد گونه‌اي از عبوديت است. در غرب آموزه‌هايي چون آزادي و برابري و عدالت و صلح و عواطف، امر معنوي تلقي مي‌شوند. هم‌عرض‌انگاري همه زمان‌ها، مكانها، اشيا، اشخاص و... مي‌تواند دليل خوبي براي بي‌تكليفي و سرگرمي لذت‌بخش يا معنابخش و انقطاع مصنوعي از واقعيات تلخ باشند.
      8. حكمت علمي جديد، علت موجده و مبقيه سرگرمي‌ها و غفلت در جوامع متجدد
 به كار برد اصلاحات طبقه‌بندي ارسطويي و باستاني علوم براي واقعيات دنياي نو، چندان منطقي و زيبا نيست. اما براي اينكه ديدگاه واضح‌تر و متمركزتري نسبت به جوامع پيشرفته داشته باشيم و تمايزي بين اين بحث كه عمدتاً ناظر به نظام‌هاي اصلي اجتماعي غرب و طبعاً به گرايش‌ها و عملكردهاي مديران و كارگزاران آن نظام‌هاست ـ با بحث‌هاي بيشتر معرفتي و ذهني پيش‌گفته مربوط به جوامع غربي ايجاد كنيم، به عاريت از طبقه‌بندي علمي قديم (در مجموعه علوم عقلي) استفاده مي‌كنيم. همچنين شايد در خواننده انگيزه يا سؤالي براي مقايسه اصول انديشه و عمل قديم و جديد پديد آيد. در قديم دانش‌هاي عقلي را به دو بخش نظري و عملي تقسيم مي‌كردند و فلاسفه اسلامي به دانش‌هاي عقلي عملي، «حكمت عملي» مي‌گفتند و براي راهنمايي فرمانروايان به روش درست زندگي و حكمراني، بر همان اساس، كتبي چون اخلاق ناصري (اثر مرحوم خواجه‌نصرالدين طوسي) پديد مي‌آورند.
 
الف) حكمت خلقي يا اخلاق
 در غالب جوامع بشري ـ تا وقتي كه گرفتار عوارض مدرنيته نشده بودند ـ اصول اخلاقي لايتغير و مطلق و محكمي مطرح و ترويج مي‌شدند كه كسي در صحت همه جايي و همه وقتي آنها ترديد نداشت. مثل راستگويي و امانتداري و جوانمردي و سخاوت و شجاعت و پاكدامني و... كه فضايل اخلاقي يا مكارم اخلاقي خوانده شدند و چنان مهم بودند كه پيامبر آخرالزمان كه آخر پيامبران و افضل آنان بود، علت بعثت را اتمام مكارم اخلاقي خواندند (به گونه‌اي كه ديگر هيچ نقصان وكاستي در خوي‌هاي انساني نباشد) و اتفاقا خلق و خوي عظيم خود او بيشترين اثر را در اشاعه دين اسلام داشت. اما در جوامع مدرن كه تعريف دين و خدا و نيز الگوهاي زندگي و غايت‌مندي يا بي‌غايتي انسان و رابطه‌اش با خدا و طبيعت و همنوعان دچار تحولي ژرف و هبوطي حيرت‌آور شد، اخلاق نيز از حوزه دين خارج گرديد و خصوصيت اجتماعي خود را از دست داد و از اريكه اطلاق و عموم و جاودانگي فرود آمد و خاكسترنشين نسبيت گرديد و مهر اعتبار احراز مسئوليت‌هاي اجتماعي از كفش ربوده شد.
    نيچه كه در شمار انديشه‌ورزان اثرگذار غربي است، اذعان مي‌كند كه بدون ايمان به خدا اخلاق مي‌ميرد و وجود ندارد: «گويي اخلاق مي‌توانست بدون وجود پروردگاري كه آنها را تأييد رسمي كند، به حيات خود ادامه دهد! اگر قرار باشد كه ايمان به اخلاق ابقا شود، وجود فراسو، مطلقا ضروري است.» (31) وي ادعا مي‌كند كه: «تمامي فضايل، شرايطي فيزيولوژيك هستند، به ويژه كاركردهاي اصلي ارگانيك كه ضروري و خوب پنداشته مي‌شوند. تمامي فضايل، به واقع احساسات تند و سوزان و حالات ارتقا يافته‌اند. دلسوزي و عشق به همنوع به مثابه رشد انگيزش جنسي، (32) دادگري به مثابه رشد انگيزش انتقام‌گيري، فضيلت به مثابه لذت از مقاومت... من اخلاق را دستگاه ارزيابي‌هايي درك مي‌كنم كه تا اندازه‌اي با شرايط زندگي موجود زنده همساز است. در گذشته درباره هر اخلاقيتي مي‌گفتند: آن را از روي ميوه‌هايشان مي‌توان شناخت. من درباره هر اخلاقيتي مي‌گويم: ميوه‌اي است كه به ياري آن، خاكي كه در آن روييده باز مي‌شناسم. (33)
     پيشنهاده اصلي من: هيچ پديده اخلاقي وجود ندارد، تنها تعبير اخلاقي اين پديده‌ها وجود دارند...» (34) نيچه اخلاقيات را به مثابه اثر بي‌اخلاقي مي‌داند و اخلاق را همواره با خود در ستيز و براي زندگي (لذت از زندگي و قدرداني از آن و شناخت و رشد آن) زيانبار و در جستجوي برپايي عالي‌ترين پديده‌هاي ناساز با خويش‌ مي‌داند (35) و ادعا مي‌كند كه نتيجه استيلاي ارزش‌هاي اخلاقي، فساد و روانشناسي و به دنبالش مرگباري همه‌گير است (36) و با برشمردن چندين فضيلت اخلاقي مدعي مي‌شود كه اين صفات يا به عنوان وسيله‌اي براي هدفي معين (غالبا پليد) يا به عنوان پيامدهاي طبيعي عاطفه‌اي استيلاگرانه (مثل معنويت)، يا تجلي حالت بي‌قراري به عنوان شرط هستي و غيره پديدار شده‌اند و با ستايش از انسانهاي مستقل و قدرتمند و درنده‌خود، بر اين باور است كه عامه مردم همانند گله گوسفندند كه به خاطر دشمني اخلاقي‌اش با سلسله مراتب (هرم قدرت) غريزه‌اش از برابركننده (مسيح) طرفداري مي‌كند و نسبت به افراد نيرومند، دشمن‌خو، بي‌انصاف، بي‌اعتدال، بي‌شرم، بي‌ملاحظه، گستاخ، بزدل، بدسگال، ساختگي،‌ نابخشنده و حقه‌باز، حسود و كينه‌جوست. (37)
    به گمان وي، اگر ما در درونمان فرماني اخلاقي را در قابل نوع‌دوستي مي‌شنويم، به گله تعلق داريم و اگر خلاف آن را احساس كنيم و چنين بينديشيم كه خطر و گمراهي، در اعمال بي‌غرضانه و غيرخودخواهانه نهفته است به گله تعلق نداريم و مستقليم. (38)  وي ناشكيبابي اخلاقي (هراس از غيراخلاقي بودن خود) را تجلي ضعف در انسان مي‌داند! (39)  داوري‌هاي نيچه درباره اخلاق، اين‌چنين و فراوان است و البته مي‌توان يكي از ريشه‌هاي چنين طرز تفكري را كه طرفداران عملي و نظري بي‌شماري در جوامع مدرن دارد، همان طرز تلقي دانست كه «علم، قدرت است» (40) و نيچه مي‌خواهد بگويد برترين مردم آنهايند كه در پي قدرت يا آرزوي آنند، بلكه او بيشتر اخلاق‌گرايان را نيز قدرت‌طلباني مي‌شمرد كه بر انگيزه‌هاي خود رنگ اخلاقي زده‌اند. علاوه بر نيچه، پوزيتيويست‌ها كه معتقد بودند موضوع هر دانشي بايد به ازاء خارجي (يعني وجودي محسوس در خارج از ذهن انسان) داشته باشد، چون ارزش‌هاي اخلاقي را فاقد وجود محسوس و قابل ادراك مي‌دانستند (همانند روح و جاودانگي آن) لذت آن را غيرواقعي و موهوم و لغو و بيهوده مي‌نمودند. همچنين پراگماتيست‌ها (عملگرايان مثل شيلر، جان ديوئي و ويليام جيمز) انديشه‌ها و فضايل اخلاقي را ابزاري براي هر فرد مي‌دانستند تا به وسيله آنها به اهداف و منافع شخصي خود برسند و فاقد اصالت براي اخلاق بوده‌اند. ماركسيست‌ها اصول اخلاقي را پديد آمده ابزار توليد و مناسبات طبقاتي و روبناي تحولات اقتصادي و فاقد اطلاق و عموميت شمرده‌اند و خود را عهده‌دار تغيير و اصلاح طبيعت سيال بشر دانسته‌اند. (41)
         لذت‌باوران گروه ديگري كه طرفداران بسيار هم يافتند؛ يعني در مقابل تعريف قديمي كه اخلاق را متضمن و تأمين‌كننده سعادت مي‌دانستند و سعادت‌باور بودند، لذت‌باوران معتقدند عمل اخلاقي و نيك است كه آرزوي فرد را محقق كند و براي او لذت وصال باشد. غايت دانستن لذت (به هر معناي آن) از انكار اخلاق خطرناك‌تر است و با ارتباطي كه با نسبي‌گرايي اخلاقي دارد، مي‌تواند بسياري از امور غيراخلاقي را اخلاقي بنماياند. (42) گذشته از كساني كه به خاستگاه ديني (يهودي يا مسيحي يا اسلامي) براي اخلاق معتقدند يا منشأ زيباشناختي براي آن قائل‌اند، (43) گروه زيادي هم در اين مورد طبيعت‌باورند و كوشيده‌اند علم اخلاق طبيعي مستقل را از دين بنياد گذارند و ثابت و شايع كنند و بسياري هم صفاتي را اخلاق مي‌خوانند كه موجب نفع يا صلح جهاني و نفع انسانها يا متضمن عشق زميني باشد. (44) يوتيليتاريانيست‌ها (سودانگاران يا بهره‌جويان) مانند فرانسيس هوچسون، ديويد هيوم، جرمي بنتام، جان استوارت ميل كه در جوامع غربي نفوذ قابل توجه فكري داشتند، مدعي بودند هر عملي كه در جهت توليد بيشترين خوشي و سعادت براي اكثريت جامعه باشد، درست و اخلاقي است. (45) امانوئل كانت فيلسوف بسيار منتفذ آلماني، معتقد بود هر عملي كه صرفا به حكم «حس تكليف» انجام شده باشد اخلاقي است و اعمالي كه براساس انگيزه‌ها و تمايلات بشري صورت بگيرد غيراخلاقي. پس وي ملاك اخلاق را نوع انگيزه فعل مي‌دانست و مي‌گفت: «هيچ چيز را در دنيا و حتي خارج از آن نمي‌توان تصور كرد كه بتوان آن را بدون قيد و شرط نيك ناميد، مگر خواست و اراده نيك را.» با اينكه از مفاد تعريف وي نسبيت اخلاقي در مي‌آيد ولي چون دستورالعمل وي اين است كه هر فرد طوري بايد رفتار كند كه نوع انسان را همانند خود بداند و به آن رفتار براي همه راضي باشد، لذا عملا به افعال مطلق اخلاقي كه عينيت خارجي هم دارند، نظر مثبتي دارد. (46)
    هگل نيز با تعريف سه واژه قصد و نيت و خوشي (مرحله‌اي كه همه غايات ذهني با هم سازگار و تابع مقصودي واحد و عام شوند) اخلاق را حاصل بازگشت خواست به اصل خويش و كناره‌گيري آن از جهان خارجي چيزها به دنياي دروني و خودمركز است و خواست، بي‌پايان و خود سامان است. وي اخلاق را مطلقا ذهني مي‌داند كه هرگز به صورت تأسيسات عيني در جهان خارج فعليت نمي‌يابد و اگر بيابد جنبه محض اخلاقي خود را از دست مي‌دهد و به صورت اخلاق اجتماعي (حاصل يكانگي كامل امور ذهني و عيني در حوزه روح عيني) در مي‌آيد كه در اصل تحقق اخلاق در همين مرحله است. زيرا مي‌گويد كه اخلاق اين است كه غايات و هدف‌ها و مقاصد فرد با غايات همگاني مطابقت يابد. اخلاق اجتماعي عبارت است از خواستن و انجام دادن هر چه كه كلي و خردمندانه باشد و اخلاق مطلق بر بنياد حق ذهن يا حق فردي استوار است. اخلاق اجتماعي شامل سه مرحله است: خانواده، جامعه مدني و كشور. به طور كلي تكامل اخلاق در سه مرحله صورت مي‌گيرد: 1.قصد، 2. نيت، 3. نيكي و بدي، و فقط در مرحله اخير اخلاق به طور واقعي به وجود مي‌آيد. (47)
      آنچه كه گفته و نقل شد مهم نيستند. اما وضعيت متشتت اخلاقي جوامع غربي حاصل پذيرش مكتب‌هاي مذكور است. انكار اخلاق يا پذيرش نسببت اخلاقي يا ضداخلاق به جاي اخلاق، موجب شكل‌گيري وجوه مختلفي از الگوهاي رفتار سرگرم‌كننده گرديده است.  البته غيرقابل انكار است كه دو عامل «خرد جمعي» (شامل قوانين موضوعه و عرف) و وجدان اخلاقي باعث حداقلي از انسجام اجتماعي شده است. اما دين و شريعت نقشي در اين باب ندارند. به علاه اخلاق از نهادهاي اجتماعي (آموزش و پرورش، اقتصاد، سياست و غيره) حذف شده است. يعني بسيارند امور يا رفتارهايي كه مطابق خرد جمعي اما غيراخلاقي است. وقتي وضعيتي باشد كه انسان به شيء مادي و شبه ماشين تبديل شود، پيداست كه شغل و زندگي خانوادگي و انجام وظايف اجتماعي و تفريح و ساير برنامه‌هاي زندگي، اگرچه جدي و غيرتفريحي باشند، همه ماهيتاً سرگرمي هستند. نظم زندگي روزمره و نظام اجتماعي باعث معطوف شدن توجه افراد به امور جزيي و سرگرم شدن به آنها و بي‌توجهي به مسائل اساسي حيات بشر مي‌گردد. اگر هم انديشه تراژيك (انديشه مرگ) نزد روشنفكران غربي و عمدتاً بين رمان‌نويس‌هاي صاحب نام مطرح مي‌شود، به اين دليل است كه آنها سرآمدان و تيزهوشان جامعه غربند كه در جزييات زندگي بشر كندوكاو مي‌كنند و چون در آن معنا و غايتي نمي‌يابند، معاني ياوه‌اي برايش مي‌تراشند. وقتي غايتي به نام سعادت مطرح نباشد، چه بسيار راه‌هايي كه انسان به آن سرگرم شود، لذت‌هاي جسماني، لذت از درد و رنج، لذت از قدرت، همگوني با طبيعت (مثلا با حيوانات) كار براي تحول اجتماعي و... در اينجا مرزي ظاهري بين بازي‌ها يا تفريحات و زندگي جدي وجود دارد، اما ذات زندگي جوامع غربي، سرگرم‌كنندگي آن و غفلت‌زدگي از خير و عدالت و سعادت است. جالب اينكه درجوامع دنيوي شده، جشن‌هاي متعدد و مفصل و پرسروصدايي برگزار مي‌شود، ولي كمتر مراسم حزن‌آلودي ديده شده است. (48) حتي اعتراضات عمومي در اين جوامع در اشكالي نمادين و سرگرم‌كننده برپا مي‌شوند.
ب)‌حكمت منزلي يا تدبير منزل
اين دانش امروزه اقتصاد خوانده مي‌شود و بايد ديد كه در جوامع امروزي پيشرفته، نظام‌هاي اقتصادي چه كيفيت و ويژگي‌هايي دارند و آيا در آن كيفيت و ويژگي‌ها، چيزي از ياد خدا و آخرت و دين و شريعت و يا حتي دردها و آلام همنوعان و سعادت بشر ديده مي‌شود يا خير؟ آيا دانش اقتصاد نوين هم در خدمت خواست و اراده معطوف به قدرت است يا به چيزي به نام انسانيت و عواطف همنوعي نيز توجهي دارد؟ شايد ذكر است كه با دوگونه معرفت اقتصادي مواجهيم: نخست علم اقتصاد كه تحليل و تفسير واقعيات اقتصادي جوامع (روابط اجتماعي مربوط به توليد و توزيع) را به عهده دارد و در هر نظام اقتصادي در هر جامعه‌اي به طور يكسان به كار برده مي‌شود و دوم اقتصاد سياسي است كه روابط متقابل بين انسان و فرآوردهاي اقتصادي را بررسي مي‌كند و به تعبير ديگر درباره انواع نظام‌هاي اقتصادي تحقيق مي‌كند و مساله ارزش و كار موضوع اصلي آن است و اينگونه معرفت، بيشتر زمينه ماركسيستي دارد.
    در علم اقتصاد، مسائلي از اين دست مطرح است: مالكيت، تقسيم اجتماعي كار، توليد، مبادله داخلي و تجارت خارجي، پول، ارزش، سرمايه، ارزش اضافي، گردش كالا و پول، اعتبار و سود، قيمت، عرضه و تقاضا، درآمد ملي و توزيع مجدد ثروت ملي توسط دولت، مصرف و كم مصرفي، درآمد و اشتغال، توزيع درآمد، مزد،‌ هزينه و روابط ميان هزينه‌ها، ادوار اقتصادي، رشد اقتصادي، تراز پرداخت، انباشت ثروت، توسعه اقتصادي، نقش دولت، پس‌انداز، سرمايه‌گذاري، نرخ بهره، انحصار و تحرك نيروي كار؛ در واقع علم اقتصاد، دور از عواطف انساني و اخلاقي،‌ قواعدي را براي ثروتمند شدن و حفظ موقعيت مالي و طبقاتي و همچنين رفع بحران‌هاي اقتصادي ارائه مي‌كند. (49) اما وقتي از موضعي ايدئولوژيك درباره روابط ميان انسانها و فرآورده‌ها، با محوريت ارزش و كار بحث مي شود و به انواع ارزش و ارزش‌افزوده و انحصارهاي بزرگ و استثمار ملل يا طبقات فقير و تشكيل امپرياليسم (كه به مرور ايام آشكار شد كه تنها امپرياليسم سرمايه‌داري ـ‌كاپيتاليستي‌ـ نيست، بلكه همزاد اشتراكي ـ‌سوسيال امپرياليسم‌ـ ‌نيز در كار است) و ادعاي ايجاد جامعه‌اي فاقد مناسبات يكسويه و ظالمانه طبقاتي ـ‌‌نظام ماركسيستي‌ـ‌ و راه‌هاي ايجاد آن مي‌پردازيم، (50) در واقع در حوزه فلسلفه اقتصادي و اقتصاد سياسي سخن گفته‌ايم.
    در هر دو نوع معرفت اقتصادي، رفاه و لذت مادي بشر به گونه‌اي مطرح است، و در نتيجه، نظام‌هاي اقتصادي امروز جوامع پيشرفته فاقد انديشه سعادت معنوي برخاسته از روابط اقتصادي سالم و نيز مبتلا به جدايي از اخلاق هستند. بانيان علم اقتصاد، مدافعان سوداگري و سرمايه‌داري بودند و مدافعان اقتصاد سياسي، حاميان انقلاب‌هاي خونين عليه سرمايه‌داري براي برپايي نظام كمونيستي، اما اين انديشه كه بشر آنچنان در تار و پود اقتصاد، عرضه،‌ تقاضا، ‌اشتغال، توليد، توزيع، مصرف، مالكيت، سود و امثال آن به دام افتاده و اشتغال يافته بود كه از اهداف و ارزش‌هاي انساني به ويژه سعادت و لذت معنوي غافل گرديد (چه در نظام‌هاي سرمايه‌داري و چه در نظام‌هاي سوسياليستي)، تأثير اقتصاد امروزي بر چرخه معيوب زندگي انسان مدرن را نشان مي‌دهد. اين اقرار يكي از اقتصاددانان معاصر را بخوانيد: «در اينجا شايد لازم باشد هدف حقيقي فعاليت‌هاي اقتصادي را كه قبل از هر چيزي مي‌بايد در خدمت بقا، حيثيت و آزادي انساني باشد يادآور شويم... كاربرد روش‌هاي توليد انبوه كه مستلزم درجه‌اي از استاندارد كردن و يكسان كردن كالاهاي مصرفي است ميسر مي‌سازد و اين فقط با فدا كردن هدف اوليه توليد يعني توسعه بيشتر رفاه فردي و تمتع بيشتر از زندگي غني‌تر امكان‌پذير تواند بود. چنين فداكاري قيمت‌ گزافي براي ترقي اقتصادي خواهد بود و مي‌تواند بزرگترين دارايي نوع بشر يعني شخصيت فردي را به خطر اندازد. هرگاه وضعي پديد آيد كه تلاش ذهني، اهميت و مقام شخصي و تحقق بزرگ‌ترين قدرت بالقوه آدمي تابع مقادير توليد انبوه شود، عالي‌ترين ارزش‌هاي انساني از بين خواهد رفت. استاندارد شدن نحوه زندگي، يكسان شدن سليقه‌‌ها و مكانيزه شدن روابط بشري... مقصود واقعي را كه آدمي... بتواند به عنوان فردي از جامعه‌اي آزاد به سوي تمتع از ثروت واقعي زندگي برتر گام بردارد از بين مي‌برد. ثروت به خاطر ثروت پاسخ كوشش بشر را در طلب سعادت و خوشبختي نمي‌دهد. فراغت در صورتي كه بشر طريق استفاده از آن را براي پيشرفت و بهبود خود نياموزد، معنايي ندارد. فراغت و تقوي يكي نيستند. بالاترين لذات درصورتي به دست مي‌آيد كه آدمي منشأ اثر قرار گيرد. ثروت و فراغت تنها ابزاري هستند كه ارزش آنها به هدف درستي وابسته است كه به خاطر آن به كار برده مي شوند... وقتي در سطح جهاني، تلاش براي نيل به سطح زندگي بالاتر، توسعه روزافزون توليد، مكانيزه و استاندارد كردن هدف اصلي فعاليت‌هاي بشر گردد، جنبه‌هاي واقعي زندگي به خطر مي‌افتد...» (51)
    الگوي انبساط دائمي جهان در مورد انبساط مالي و مادي مستمر غرب هم صدق مي‌كند. بر اين اساس جامعه مصرف‌زده پيشرفته دچار غفلتي مركب است: غفلت از مبدا و معاد و ذات خويش، و غفلت از همان ذات و سعادتي دنيوي كه خود تعريف مي‌كند، ولي به نوعي از حيات مادي سرگرم است كه از آن هم غافل گرديده است. امروزه كه مسأله جهاني شدن و جهاني‌سازي در سراسر جهان مطرح و با جديت پيگيري مي‌شود نه تنها سرمايه‌داران بزرگ جهان بر همه نظام‌هاي اقتصادي دست انداخته‌اند، كه قصد استحاله جهان و استخدام آنها در خدمت نظام دموكراسي ليبرال سرمايه‌داري را دارند (52) و اين كه در خود جوامع غربي با مقاومت‌هاي شديد مواجه شده است، مي‌تواند به بيداري و هوشياري جوامع پيشرفته بينجامد يا پرده‌هاي سياه‌تري را از غفلت بر آنها بكشد.
     ج) حكمت مدني يا سياست مدن
امروزه سياست را بايد هم در رديف علوم نظري شمرد و هم در رديف علوم عملي. وقتي از سياست سخن مي‌گوييم، ناظر به دو وجه آن است: نخست به مثابه علم (علوم سياسي) و دوم به منزله فن (سياستمداري يا سياست‌ورزي). علم سياست را مي‌توان دانش قدرت يا معرفت اداره جامعه و امثال آن تعريف نمود. آنچه در علم سياست مطرح است، عبارت است از: مبارزه بر سر قدرت، عوامل مختلف مبارزه، اشكال و راهبردها و حدود و سازمان‌هاي مبارزه، همگوني و ناهمگوني سياسي در جامعه، ايدئولوژي سياسي و قدرت، منابع قدرت، قدرت و اقتدار و نفوذ، انواع و حدود قدرت و اقتدار، مشروعيت و منابع و انواع آن، نوسازي (مدرنيزاسيون) سياسي، جامعه‌پذيري قدرت و اقتدار، مشروعيت و منابع و انواع آن، نوسازي سياسي، جامعه‌پذيري سياسي، توسعه سياسي، دولت و (عناصر آن)، حكومت، نظام‌هاي سياسي، ملت، ناسيوناليسم، نظريه‌هاي خاستگاه دولت (حق الهي، زور، وراثت، طبيعي، قرارداد اجتماعي)، تكامل دولت و انواع آن، ماهيت و اهداف دولت، حاكميت و انواع آن، طبقه‌بندي حكومت‌ها (پادشاهي، آريستوكراسي، ديكتاتوري، فاشيستي)، دموكراسي و انواع راه‌هاي آن، تفكيك قوا و كنترل قدرت، احزاب سياسي، و گروه‌هاي فشار يا ذي‌نفوذ، افكار عمومي و تبليغات، دولت رفاه، مديريت خدمات عمومي، تفاوت‌هاي جنسي، چندمليتي‌ها، جهاني شدن، آنارشيسم، عدالت، برابري، آزادي، الگوهاي تصميم‌گيري اجتماعي و سياستگذاري، رابطه دانش سياسي و دانش‌هاي نزديك به آن،‌ رابطه سياست و شريعت و اخلاق، روش‌هاي سياست، انقلابهاي سياسي و كودتا و رفورم، سياست در روابط بين‌المللي، سياست و جنگ و صلح، رابطه سياست با علوم اقتصاد، تاريخ، جامعه‌شناسي، روابط بين‌الملل، حقوق عمومي، علوم اداري دانش مديريت و ارتباطات و روانشناسي و برخي علوم ديگر. (53)
    امروزه با سرخوردگي غربي‌ها از وضعيت زندگي مدرن و هويت ماشيتي (بي‌هويتي) كه در تناقض آشكار با فرديت قرار گرفته است، وضعيت جديدي در جوامع پيشرفته در حال شكل‌گيري است كه به پست‌مدرنيته موسوم گرديده و ما پيش از اين درباره آن سخن گفته‌ايم. وضعيت پست‌مدرن باعث تحولاتي در علم سياست گرديده كه برخي را به گزينش واژه «سياست پست‌مدرن» برانگيخته است. در چنين سياستي رسانه‌هاي همگاني و تنوع در سبك‌هاي زندگي و تأكيد بر خواست‌ها و سلايق فردي و انتخاب‌گري يا دموكراسي فعال‌تر و هوشمندتر و تقابل ميان دوتايي‌هاي علمي/ادبي، عمومي/خصوصي، سياسي/ اخلاقي، قانوني/ جنايي، مشروع/ مخرب و مسأله سرنوشت و پايان تاريخ و پايان دولت ـ ملت (گرايش به جهاني شدن و نرم شدن مرزها) و پايان اقتدار و فرمانروايي (افزايش نقش افراد و جامعه در تصميم‌گيري سياسي و قدرت) و پايان قلمرو عمومي (فرديت هر چه بيشتر) مطرح خواهند شد.
   تصميم‌گيري سه بعد اصلي امر سياسي تغيير نخواهد كرد: قدرت، هويت و نظم. (54) در واقع دانش سياسي نيز دنيوي و غيرديني شده است و دين و شريعت و اخلاق در آن راهي ندارد (به استثناي تجربه جمهوري اسلامي ايران) و به اين لحاظ، نمي‌تواند به سعادت و خوشبختي انسانها يا جوامع بينديشد. معروف‌ترين و پرطرفدارترين باور اين است كه محور سياست، قدرت است و اين در واقع با ويژگي كلي معارف غربي ـ‌كه به علم به چشم ابزار افزايش و حفظ قدرت مي‌نگرند‌ـ همسازي دارد. بنابراين مطالعه علوم سياسي سكولار كنوني نه تنها به هوشياري دانش‌پژوهان نمي‌افزايد، بلكه به آنها راه‌هاي رسيدن به قدرت و گسترش و حفظ آن را مي‌آموزد و از انساني‌ترين مسائل يعني سعادت و غايت انسان غافل مي‌كند. دانش‌آموختگان علوم سياسي،‌ آموخته‌اند كه چگونه بازي قدرت به راه بيندازند يا از بازيگران قدرت پشتيباني علمي، فني و تبليغاتي بكنند. اسباب بازي ايشان، جان و مال و آبرو وگاهي نواميس مردم است. آنها در ايران براي حدود يك دهه به بازي سياسي پرداختند و آزادي و جامعه مدني (كه تحصيل حاصل بود) دستاويز قرار دادند و چه بسيار فرصتها و امكانات را سوختند و حق زنداني شدن را تحمل كردند تا به عنوان قهرمان آزادي در اين بازي برنده شوند.
     اگر دانش‌آموختگان سياسي به بازي سياسي روي نياورند، زمينه را براي سياستمداران حرفه‌اي تهيه و حفظ مي‌نمايند يا در گوشه‌اي منزوي مي‌شوند و به مطالعه يا كاري سرگرم مي‌گردند. وقتي به سياست به عنوان يك حرفه يا فن بنگريم، اوضاع از اين هم تيره‌تر است: امروزه يكي از نظريات مطرح درباره سياست، ‌نظريه بازيهاست؛ به اين معني كه بازيگران سياسي براي تصميم‌گيري وگزينش، به برد و حداكثر سود خود توجه دارند و از قواعد معيني پيروي مي‌كنند (چه درون يك جامعه و چه در عرصه بين‌الملل) و منابع قدرت سياسي بين آنها توزيع شده و نسبت به همديگر اطلاعات و مراقبت دارند و از مواضع مساوي حركت و قواعد بازي را رعايت مي‌كنند. انتقاداتي كه بر اين نظريه وارد شده است كه در سياست، همه بازيگران از مواضع برابر حركت نمي‌كنند، بلوف‌زني و حقه و نيرنگ به كار مي‌برند، به طور اساسي از زور بهره مي‌برند؛ برخي قواعد بازي را نقض مي‌كند يا آنها را تغيير مي‌دهند يا از آنها اطلاع ندارند، ويژگي‌هاي شخصي خود را در بازي دخالت مي‌دهند و منابع قدرتشان در طي بازي كم يا زياد مي‌شود. (55)
    بازيگران سياسي نوعا انسان‌هاي شريفي نيستند، بسياري از آنها وابسته به باندهاي كثيف اقتصادي مافيايي يا خاندان‌هاي بدنام سياسي يا ائتلاف‌هاي ناپاك بين‌المللي (مثل نو محافظه‌كاران آمريكا كه وابسته به يهوديان مسيحي‌اند) يا گروه‌هاي قدرت‌طلب وابسته به دولت‌هاي بيگانه و امثال آن هستند. آنها براي يك بازي ممكن است دست به ترور بزنند (مثل ترور رفيق حريري در لبنان) يا جنگ راه بيندازند (مانند ايران و عراق) يا به شورش و كودتا مبادرت كنند (مثلا در شيلي، اندونزي، نيكاراگوئه) يا دخالت نظامي و كشتار جمعي كنند (مانند ژاپن و ويتنام) و ساير اقداماتي كه در طول آن فتنه‌ها و كشتارهاي وحشيانه و دامنه‌داري به راه مي‌افتد و ملتهاي تيره‌روز مي‌شوند. چه كسي مي‌تواند همه اينها را ببيند و ترديد كند كه سياستمداران جهان در بازي و سرگرمي غرق‌اند و به خاطر آن به هر عملي صلح‌آميز يا جنگ‌طلبانه و خصمانه دست مي‌زنند و از سعادت و ارتقاي زندگي مادي و معنوي انسانها غافل‌اند و مردم جوامع خود و ديگران را درگير احساسات بي‌مبناي مثبت و منفي و در تبليغات غرق مي‌كنند تا آنجا كه به ديوهاي درنده‌اي عليه همنوعان خود مبدل و از انسانيت ـ‌بگذريم از عبوديت و آخرت‌ـ غافل گردند و تاريخ قرن بيستم و پيش از‌آن پر از نمونه‌هاي آشكار براي اين واقعيت است.
    ترديدي نيست كه هر چه قدرت و ثروت و دانش بشر امروز پيشرفت مي‌كند، بازيچه‌هاي او واقعي‌تر مي‌شوند: جان‌ها و مال‌ها و نواميس و آبروي انسانهاي شريف و بي‌گناه و دستاويزش هم حقوق همين بشر ستمديده است!! و در اين راه از ابزارهاي بسيار پيشرفته سمعي، بصري و اطلاعاتي بهره فراوان مي‌برند. (56) تا در نهايت با همه جناياتي كه در لواي بازي مرتكب مي‌شوند خود را ناجي و رهايي‌بخش و قهرمان معرفي كنند (نمونه: تحريك ابومصعب زرقاوي و واداشتن او به تروري كور عليه مردم عراق و سپس كشتن او و قهرمان‌نمايي جورج بوش براي انهدام مقروي!)
      هربرت ماركوزه معتقد است كه هم در جوامع سرمايه‌داري و هم در جوامع كمونيستي معاصر، اهميت ابزار و وسايل بيشتر از هدف و غايت جلوه مي‌كند و اين امر، موجوديت جامعه را به خطر مي‌اندازد. «هر روز كه مي‌گذرد، نآاگاهي گردانندگان سياست و اقتصاد جهان معاصر، جنبش‌هاي ملي را بارورتر مي‌سازد. تجهيزات نظامي و توسعه تكنولوژي قرن بيستم، امنيت جوامع را تضمين نمي‌كند... رفاه، آزادي، تأمين زندگي آسوده براي افراد، ديگر اموري درخور توجه به حساب نمي‌آيند.» (57) بنابراين وي معتقد است هر دو نظام پيشرفته سياسي ـ ‌اقتصادي جهان در قرن بيستم به دليل رقابت با هم و تباني با صاحبان صنايع و بردگي و ماشين‌گونگي انسان‌ها، از بنيادهاي خود كه به خاطر تحقق آن ايجاد شده‌اند (مثل آزادي و رفاه عمومي) غفلت مي‌ورزند. وي دو گروه اصلي و فعال جامعه مدني صنعتي را «كوشندگان بهزيستي» و «كوشندگان جنگ» دانسته و معتقد است كه در سيستم دو حزبي، دو گروه مهم سياسي در مسائل مملكتي و نيز سياست خارجي، گرايش‌هايي كه توسط وسايل ارتباط جمعي به صورتي عمومي در مورد گذراندن اوقات فراغت و هدف‌ها و آرزوهاي آينده در مردم ايجاد شده است، دستاويزي براي توجيه زيادي‌طلبي و رقابت و تسكين مطامع و مقاصد شخصي و خصوصي در شكل مبارزه با تهديد كمونيسم جهاني گرديده است. (58)
   وي معتقد است جهان امروز جهاني است كه با دستياري لوازم و ادوات ماشيني خود، هيچ راه گريزي براي مردم نگذاشته و روح تسليم و رضا و فقدان مخالفت براي آزاديخواهي را در آنها به طور يكسان ايجاد كرده است. فرهنگ عالي پيشين به فرهنگ مبتذل بازاري تبديل شده است. صور ذهني تأثير خود را از دست داده‌اند. اصل لذت‌جويي موجب روابط جنسي آزادانه و بي‌بندوباري شده است. (59) روابط زن و مرد مبتذل شده است. همه كارها رنگي از شهوتراني گرفته‌اند و انسانها عمدتا به سوي لذت تناسلي سوق داده مي‌شوند. غرايز نه به سمت تعالي كشيده مي‌شوند و نه هيچ چيز آنها را باز مي‌دارد. حتي عشق رمانتيك زوج‌هاي گذشته به عشقي مبتذل و پرهياهو تبديل شده است. بين نامگذاري و قضاوت فاصله‌اي وجود ندارد و محدوديت بيان به كمال خود رسيده است.
تنها نقش بيان، القاي دستور و تحميل نظام، ويژه با قانون خودسرانه است. زبان امروز، نيك و بد و صحيح و سقيم را در چارچوب ارزش‌هايي كه پذيرفته بيان مي‌كند و به فرد فرصت بحث و گفتگو نمي‌دهد. زبان تبليغات به جاي مبارزه با هر محدوديت و نظارتي در زندگي افراد بشر و هدايت و مشورت يا آگاهي و خبر دادن، به يكي از عوامل دخالت و اعمال نفوذ در زندگي مردم و پيكار با آزادي بشر مبدل شده است. بيان تبليغاتي امروز با كاستن مفاهيم كلمات و نشانه‌ها، مبارزه با تفكر و تجربه ذهني، ممانعت از نگريستن به تضادهاي موجود، در زندگي انسانها مستقيماً دخالت مي‌كند و تصاوير ذهني را به شكل ادراك جلوه مي‌دهد و هرگونه بلندپروازي را از انديشه مي‌گيرد و به جاي كمك به تميز درست از نادرست و حقيقت از اشتباه آنچه خود مي‌خواهد به‌صورت حقيقت يا اشتباه به ذهن آدميان تحميل مي‌كند. دخالت و نفوذ هيات حاكمه، رفتار و انديشه فرد را زير نظر مي‌گيرد. چگونگي كار ويژه و گذران اوقات فراغت او را تعيين مي‌كند. نشانه‌هاي سياسي در كار و پيشه و داد و ستد، لذت‌جويي و خوشگذراني مردم اثر مي‌گذارد و اين وضع، هنوز آغاز تراژدي و به زيان اكثريت مردم است كه سرگرم و غافل‌اند. (60)
    انديشه‌هاي بشردوستانه، ديني، اخلاقي و مفاهيم خير، زيبا، صلح و عدالت قادر نيستند شرايط علمي و دگرگوني‌هاي اساسي در زندگي و رفتار انسانها ايجاد كنند، هرچند در ذهن آنها معتبر باشند و اشيا تنها به صورت وسايط عمومي وجود دارند و ارزش فرهنگي آنها از بين رفته است. (61) يعني مردم از طبيعت واقعي اشيا و ارزش‌هاي فرهنگي آنها غافل شده‌اند. بالاخره ماركوزه با عنايت به اين‌كه در دوران معاصر، بشر در مقابل ابزار و وسايل تكنولوژي از هر دوره ديگري ناتوان‌تر و به ابزاري براي تكنولوژي تبديل شده و علت غايي تكنولوژي، بهره‌كشي از فرد شده است با اميد به پيدايش تحولي مثبت در خط مشي سياسي جامعه، اذعان مي‌كند كه آرامش زندگي نه از تراكم قدرت‌ها، كه از توجه به ارزش‌هاي معنوي حاصل مي‌شوند. وي با اشاره به مفاهيم متقابلي مثل صلح و قدرت، آزادي و قدرت و عشق و قدرت ادعا مي‌كند كه: «براي نوسازي شالوده مادي يك جامعه آرام و خوشبخت، كاهش توانايي و توجه به هدف‌هايي مبتني بر كيفيت امور همچنان مقاصد مادي و كمي،‌ ايجاد شرايط زماني و مكاني كه عمل توليد را بر پايه انگيزه‌هاي روشني به سود انسانيت تحقق بخشد، از هر دو جهت ضروري است.» (62)
    ضمن ابراز بدبيني نسبت به تحقق پيشنهاد يا اميد ماركوزه، لازم است به يكي از مكاتبي اشاره شود كه به وارونگي اوضاع جوامع غربي توجه و اذعان دارند. در دانش روانشناسي مكتبي به نام مكتب انسان‌گرا يا روانشناسي وجودي وجود دارد كه مربوط به سالهاي پس از 1958 و نيروي سوم بين مكاتب رفتارگرايي و روانكاوي بوده و چهره سرشناس آن، آبراهام مزلو است. وي به نقش انگيزش در رفتار و شخصيت افراد توجه و تأكيد زيادي دارد و معتقد است كه مي‌توان انگيزش‌ها را سه دسته پست، متوسط و عالي (فوق انگيزش) دسته‌بندي كرد. مثلا گرايش به غذا و پوشاك و غريزه جنسي، انگيزش‌هاي پست و پايه‌اي هستند. نياز به نقش اجتماعي و پايگاه اجتماعي و احترام به ابراز وجود، انگيزهاش‌هايي متوسط‌اند. در حالي كه گرايش به فداكاري براي همنوعان، انگيزش عالي است. براساس نظريات مزلو (63) ، مي‌توان گفت كه به دليل گرايش غالب و عمومي جوامع غربي به انگيزش‌هاي پست، اين جوامع به نوعي وارونگي انگيزشي و طبعاً وارونگي تمدني مبتلا شده‌اند و در واقع اشتغال به تأمين پست‌ترين نيازها، آنها را از ارتقاي غرايز و انگيزش‌ها و توجه به نيازهاي عالي‌تر و در رأس آنها به كمال مطلوب انساني بازداشته و غافل نموده است.
       نتيجه بخش اول
 حاصل سخنان اينكه وضعيت جوامع مدرن، حاصل انحرافي تاريخي است و آن انحراف‌، يكي دانستن دين با كليسا و كشيش است. انكار خدا يا حذف نقش او در زندگي موجب از خودبيگانگي تدريجي انسان غربي و كوته‌بيني معنوي او گشت. وقتي آنها مائده زميني را بر مائده آسماني و فرش را بر عرش و خاك را بر افلاك ترجيح دادند و همت و توانايي‌هاي خود را صرف ابزارسازي كارآمد و تصرف و بهره‌روي از محيط كردند و با رفتاري كه با اقوام و ملل ديگر به ويژه سرخپوستان و سياهپوستان كردند،‌ روح انسانيت و معنويت را در خود كشتند و به ارضاي شهوت و غضب و تخيل لجام‌گسيخته خود اهتمام ورزيدند، كم‌كم نه تنها همه فعاليت‌ها و جنبه‌هاي زندگيشان صورت سرگرمي يافت و از مبدأ و معاد و ذات خويش غافل شدند، بلكه اين غفلت به بي‌توجهي نسبت به اصولي كه مورد احترام و اهتمام اوليه خودشان بود، مانند آزادي و عدالت يا برابري هم كشيده شده بلكه از آن گذشت و به مرحله‌اي رسيد كه از رفتار سياستمداران و مديران خويش و بدي‌هاي آنها و خوبي‌هاي ديگران و از تمايز خادم و خائن غافل شدند و از اين بدتر آنكه افكار و خواسته‌هاي بازيگران اقتصادي و سياسي را با تبليغات به طور ناخودآگاه به عنوان افكار و تمايلات خويش بروز دادند! سرگرمي‌هاي جوامع غربي روز به روز متنوع‌تر و زيبانماتر و غفلت‌هايشان هم روز به روز شديدتر و پيچيده‌تر و مركب‌تر مي‌شود. به باور نگارنده همه اينها حاصل آن است كه بشر غربي از كرسي عبوديت برخاسته و بر عرش و ربوبيت نشسته است. در اين وضعيت زيباترين سخن اين است كه آنها خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را از ياد خودشان برد. (64)
      آثار بيداري اسلامي در جهان
بخش دوم:‌ ايقاظ النائمين (بيدارسازي خفتگان)
عبارت مذكور، عنوان يكي از كتب مرحوم صدرالدين محمدبن ابراهيم قوامي شيرازي (ملاصدرا) است و غرض او اين است كه علماي حقيقي عرفاي حقي و واصلان مقام معرفت و شهود و موحدانند كه خداوند را از عوارض و ويژگي‌هاي مخلوقات (هر چه لايق ذات اقدس او نيست) تنزيه مي‌كنند و اين دانش (علم توحيد) پيچيده‌ترين و شريف‌ترين دانش‌هاست و توحيد از بزرگ‌ترين مقامات انسان و مراتب ترقي او در دانش و عرفان است و هر كه قدمش از راه توحيد بلغزد، دچار شرك و شقاوت مي‌شود: اگر لغزش عقيدتي و نظري باشد، دچار بدبختي ابدي و محروميت از شفاعت خواهد شد و اگر لغزش حالي باشد از جمله خفتگان غفلت‌زده خواهد بود كه اين امكان را دارد كه غفلت و خوابش را اگر از اهل عناد و لجبازي نباشد ـ با هوشيارسازي و بيدارگري و ايراد تذكر و ارشاد جبران كند. ملاصدرا مي‌گويد كتابش را با اسلوب جديد قدسي در زمينه توحيد براي بيدارسازي آن خفتگان غافل نگاشته است. (65)
   پيش از ورود به بحث بيداري اسلامي بايد دو نكته اشاره شود: نخست اينكه همانطور كه قبلا هم اشاره شده، پس از انقلاب اسلامي و به خصوص در دهه اخير شاهد نوعي تحول معنوي در جوامع غيراسلامي (پيرامون حوزه انقلاب اسلامي) نيز هستيم كه مي‌توان آن را بيداري فطري (بازگشت به فطرت الهي) يا بيداري ديني (كه برخي آن را به بنيادگرايي ديني مثل بنيادگرايي مسيحي و بنيادگرايي يهودي و بنيادگرايي هندويي تعبير كرده‌اند) ناميد و انقلاب اسلامي در همه آنها نقش تحريكي و امدادي داشته است.
    دوم اينكه در اين موضوع با سه عنصر مواجهيم:
 1. ايقاظ (بيدارسازي) عملي است كه بايد با ارجاع به متون قدسي و تاريخ اسلام و عقايد و اسوه‌هاي اسلامي و شيعي و ساير منابع ارجاعي مسلمين و شيعيان صورت گيرد.
2. طالبان بيداري (بيداري‌خواهان = مستيقظون) كساني هستند كه به جهل و غفلت خويش متوجهند و به طور فطري درد هجران را از حقيقت احساس مي‌كنند و دلشان مي‌خواهد از اين وضعيت نجات و به نور راه يابند. آنها پذيرندگان بيدارگري هستند و اگر اقبال آنها نباشد، بيدارگري توفيق نمي‌يابد.
       3. يقظه يعني بيداري كه بعداً به توضيح لغوي آن پرداخته مي‌شود.
 4. بيدارگران (موقظون) كه پس از پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) (راسخون در علم) علماي صالح و زاهد هستند كه در حديث مشهور نبوي(ص) تصريح شده است كه آنها وارثان پيامبرانند: العلماء ورثه الانبياء (مالم يدخلوا في‌الدنيا) تعدادي از آنها در دوره معاصر عبارت‌اند از: مرحوم سيدجمال‌الدين حسيني اسدآبادي، سيدامير علي‌هندي، ميرزاي شيرازي بزرگ صاحب فتواي تحريم تنباكو، ميرزا محمدتقي شيرازي صاحب فتواي جهاد عليه انگلستان در عراق (1920م)، ملافتح‌الله (شيخ الشريعه) اصفهاني، شيخ‌محمد خياباني، شيخ محمدجواد بلاغي نجفي (66) ، سيدعبدالحسين شرف‌الدين، امام موسي صدر، آيت‌الله شهيد سيدمحمد باقر صدر، آيت‌الله شهيد مرتضي مطهري، و بالاخره امام راحل بزرگوار حضرت آيت‌الله سيدروح‌الله الموسوي الخميني قدس‌سره الشريف و البته در اين فهرست جاي صدها بيدارگر ديگر شيعه خاليست.
      در نوشته‌‌اي كه پيش رويتان است كوشيده شده است در زواياي مختلف بيداري در جهان معاصر و بالاخص در ايران عصر خميني كبير، تحقيق و تأملي اجمالي شود. اميد كه به ديده خطاپوش ارباب معرفت نگريسته شود. بي‌ترديد آنچه در جهان امروز مي‌توان عبارت «بيداري اسلامي» را بر آن اطلاق نمود، قطعاً ناشي از نهضت احياگرانه امام خميني (قدس‌سره) است. در واقع عنوان اين دفتر و بيت‌الغزل اين شعر پرشعور، دعوت امام راحل (قدس‌الله نفسه الزكيه) مي‌باشد و اين دعوت آنچنان آشكار و در جهان امروز، اثرگذار است كه تصور آن موجب تصديق است. امواجي كه از دعوت اين مرد بزرگ برخاست، امواج زمان و مكان را درنورديده است؛ نه محصور در زمان حيات او بود و نه منحصر به ايران بود. بيداري ناشي از انقلاب اسلامي ابتدا خاورميانه و شمال آفريقا، سپس بلوك شرق لنينيستي و اينك اروپا و فردا آمريكا را جولانگاه امواج دامن‌گستر خويش مي‌كند و خواهد كرد.
      نگارنده ترديدي ندارد كه دعوت اسلامي امام خميني (قدس سره) بي‌اغراق، تجديد دعوت نبوي(ص) بوده است. اينك بايد ديد كه اين دعوت، چه آثاري در ايران و ساير نقاط جهان داشته يا خواهد داشت؟ بدون آنكه مجالي براي آوردن شواهد فراوان در اين مقاله داشته باشيم، فهرستي از آثار، تبعات و عوارض بيداري اسلامي ناشي از دعوت امام خميني(قدس سره) و انقلاب اسلامي ارائه مي‌شود:
1. احساس هويت مشترك در ايرانيان و التيام شكاف‌هاي قومي، مذهبي، ديني و شكاف سنتي و مدرن.
2. فروپاشي نظام سياسي، امنيتي (نظامي، شبه‌نظاتي، انتظامي) و اطلاعاتي شاهنشاهي و پيدايش نظام‌هاي جايگزين اسلامي.
3. تلاش براي فروپاشي نظامهاي آموزشي و اقتصادي غيراسلامي (غربي سوسياليستي و ليبراليستي) و جايگزيني نظام‌هاي اسلامي.
4. تلاش براي جايگزيني نظام علمي اسلامي (معناگرا، غايت‌گرا، ضدسكولار، توجه به منافع مردم، پويايي و مقلد نبودن و...) به جاي نظام علمي قبل.
5. احياي تدريجي تمدن اسلامي (كه شامل موارد مذكور هم مي‌شود) به ويژه نهادهايي چون «اهتمام به امور مسلمين» ، «اتحاد اسلامي»، «دفاع مقدس يا جهاد»، «اشاعه دعوت»، «مبارزه تا رفع فتنه از جهان» و...
6. متقابلاً تحميل تروريسم ليبراليستي، جنگ و تهاجم فرهنگي ايران توسط تمدن هلني ـ يهودي ـ مسيحي غرب.
7. پيدايش امواج اصولگرايي اسلامي (بر اثر بيداري جوامع اسلامي با مذاهب گوناگون و توجه نخبگان و قواي خلاقه هر جامعه به تعاليم ديني و ويژگي‌هاي بنيادين فرهنگ خود) در ساير سرزمين‌هاي اسلامي.
 8. به راه انداختن سيل رفاه مادي، امكانات التذاذ جسمي، تبليغات ضد شيعي، و تحريكات قومي، قبيله‌اي يا ملي در جوامع اسلامي عليه يكديگر يا عليه ايران.
9. سركوبگري، تحقير، تحديد و مجازات غيرموجه و غيرقانوني و غيرانساني عليه مسلمانان در جهان غيراسلامي و شيعيان در جوامع غيرايراني.
10. اتخاذ رويكرد دموكراتيك در جوامع اسلامي غير ايراني براي ارائه بديلي به جاي مردم‌سالاري ديني ايراني.
11. اتخاذ رويكرد تبديل حكومت‌هاي لائيك در جوامع اسلامي به حكومت‌هاي به ظاهر شرعي و ديني با ماهيتي ابتدائا يا تدريجا لائيك. (به عنوان نمونه: ‌ارائه لايحه شريعت در مجلس پاكستان،‌ تشكيل جمهوري اسلامي افغانستان و....)
 12. پيدايش حزب‌الله و مقاومت اسلامي در لبنان و فلسطين و بيرون راندن اشغالگران آمريكايي، انگليسي، فرانسوي و اسرائيلي از لبنان و نيز پيدايش انتفاضه فلسطين و بيداري اسلامي ـ عربي در موضع اسلامي فلسطين و بيرون راندن اسرائيلي‌ها از نوار غزه.
 13. بي‌اعتبار شدن نهضت‌هاي كمونيستي و سوسياليستي و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و بلوك وابسته به آن و پيدايش دولتهاي دوست و دشمن جديد در شمال ايران و بيداري ديني تدريجي جوامع مسلمان آسياي ميانه و قفقاز (ماوراي ارس) و جريان‌هاي له و عليه اين بيداري ديني و تجديد هويت اسلامي؛
 14. تحرك جهاني ايالات متحده براي تحميل نظامي تك قطبي با محوريت آمريكا بر جهان و توطئه 11 سپتامبر و به راه انداختن «جنگ عليه ملتها به بهانه مبارزه با تروريسم» و اشغال مناطق مهم سوق‌الجيشي، نفتي و حوزه‌هاي آب شيرين و استقرار در مناطق و تلاش براي وابسته‌سازي و انقياد چهار بازيگر بزرگ جهان: چين، روسيه، اروپاي متحد و جهان اسلام نسبت به محور ايالات متحده آمريكا و رژيم اشغالگر اسرائيل و متقابلا پيداش تفرقه و شكاف بين آمريكا و اروپا و بسياري از كشورهاي اسلامي از جمله رژيم سعودي!
15. پيدايش معنويت‌گرايي شبه ديني در جوامع اروپايي وآمريكايي و نيز بنيادگرايي ديني غيراسلامي (مسيحي، ‌يهودي، هندويي و بودايي) و حتي بنيادگرايي سكولاري! (به محوريت فرانسه).
16. ترديد در ابطال‌ناپذيري گفتمان ليبرال دموكراسي و گريز انسان‌هاي فرهيخته غرب و شرق از عبوديت قدرت‌هاي سياسي ـ اقتصادي و از عبوديت ايدئولوژي‌هاي مختلف چپ و راست و از عبوديت فن‌آوري (تكنوپولي) و نيز از عبوديت علم سكولار تجربي مسلك غايت‌گريز و فلسفه‌هاي برخاسته از آن.
17. رشد يقين‌گرايي ديني و غيرديني در همه جوامع به جاي شكاكيت (به مثابه جوهره تمدن مادي غرب).
18. و بالاخره رشد «خداگرايي» در ايران و همه جوامع پيرامون آن.
    همان‌طور كه مشاهده گرديد، امواج ساختارشكن «بيداري اسلامي» ناشي از دعوت اسلامي امام خميني(ره) نه تنها به انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ايران انجاميد و نه فقط نهضت‌هاي اسلامي (شيعي و غيرشيعي) در جوامع اسلامي آفريد، بلكه از مرزهاي ديني و جغرافيايي گذشت و به «بيداري ديني» و سپس «بيداري انساني»‌ در سراسر جهان تبديل و منجر شد.
 يعني بيداري انساني كنوني جهان، مرحله نازله همان بيداري اسلامي است:‌ در واقع قوس نزولي چرخه دعوت و ايمان كنوني اينگونه است: دعوت اسلامي نايب امام معصوم(ع) بيداري اسلامي شيعي ايراني بيداري اسلامي غيرايراني  بيداري ديني غيرمسلمانان بيداري انساني غيرمتدينان.
     و قوس صعودي اين چنين خواهد شد: بيداري انساني انسان‌ها بيداري ديني يا دينداري (ايمان‌) انسانها بيداري اسلامي يا مسلمان شدن انسانها  بيداري شيعي يا تشيع همه انسانها تحت حكومت امام مهدي(ع)
جهان امروز فاقد داعي متنفذ سني، مسيحي، يهودي، هندو يا بودايي است و خداوند شيعيان را در اين عصر، به دعوت‌كننده‌اي متنفذ و مجدد و متمكن (امام خميني قدس سره الشريف) اختصاص داد و اميد است روزي همه انسانها به ماهيت انساني دعوتش پي ببرند و به آن لبيك گويند تا زمينه براي ظهور امام(عج) و فروپاشي نظام‌هاي غيرعادلانه و فاسد و برتري‌جو و توسعه‌طلب و تأسيس نظامهاي اجتماعي الهي توسط خليفه خدا در زمين فراهم شود.
      اركان «بيداري اسلامي»
اي بسا مسلمانان كه با دعوتي به ظاهر اسلامي، مردم را به باطل دعوت مي‌كند، فرقه اسماعيليه در قرون گذشته، ميرعلي‌محمد شيرازي (باب) و متمهدي سوداني در دوران اخير چند نمونه از اين افرادند. بنابراين بايد به ويژگي‌هايي در داعي قائل بود كه سبب تمايز بين داعي به حق و داعي به باطل شود. به نظر مي‌رسد خصوصياتي كه ذيلا مي‌آيد براي تشخيص داعي حق به منزله يكي از اركان مهم بيداري اسلامي مفيد و كافي باشد.
    1.دعوت‌كننده به سوي خداي متعالي باشد نه داعي به سوي غير او (چه به سوي خودش و چه به سوي غيرخود، چه فردگرا و چه متعصب در مورد گروه يا حزبي خاص).
2. دعوت‌كننده به الگوهاي رفتاري صحيح، كتاب خدا و سنت رسولش باشد نه داعي به شخص غيرمعصوم و غيرمنصوص.
3. دعوتش در راستاي درمان دردهاي اصلي جامعه و معطوف به ابتلائات عظيمي چون شرك، ذلت، تفرقه، فقر، ظلم، فقدان عدالت و گناهان نابودكننده اجتماع باشد نه به فروع تبعي، وگرفتاريها و دردهاي كوچك و كم اهميت؛ دردها را بشناسد و راه درمان را نيز بداند.
4. دانش كافي و توانايي هدايت و مديريت امواج بزرگ دعوت، قيام، فروپاشي نظامهاي پيشين، ساخت نظام‌هاي جديد ديني و تداوم دعوت و بيداري را داشته باشند. نه اينكه مردم را برآشوباند و به حركت درآورد، سپس كنار بكشد يا از تداوم اين كار عظيم ناتوان باشد.
5. يقين و شجاعت و جسارت ايستادگي يك تنه در برابر همه مشركان و كفار جهان را داشته باشد و از كثرت اهل باطل و ملامت و تمسخر آنها به شك و سستي مبتلا نشود.
6. با عامه مردم و مؤمنان سعه‌صدر و خوي بزرگوارانه و نرمش و فروتني داشته باشد و آنها را تحمل كند و چون پدري مهربان برايشان باشد و متقابلا در برابر مشركان، كفار و مترفين (ثروتمندان، شهوت‌پرست و لذت‌جو و افزون‌طلب) براي خدا، خشمگين، خشن و سخت‌گير باشد و خشنودي و ناخشنودي‌اش معطوف به امر و رضاي حق تعالي باشد.
7. بر دعوتش پافشاري و استقامت داشته باشد و بر تداوم و استمرار آن اصرار نورزد و با آنچه بر دعوتش، فتور و سستي عارض كند، مبارزه نمايد. اگر دعوتش به بيداري ديني جامعه هدف انجاميد دچار شگفتي نشود و از آسيب‌هاي آينده غافل نباشد.
        رابطه مستقيم «بيداري اسلامي» و «بازيابي تمدن اسلامي»
 هر اهل انديشه‌اي ادراكي اجمالي از مفهوم تمدن دارد و در اينجا مناسبتي براي بحث از مفهوم و معناي آن نيست. اما اجمال همه نمادها مظاهر عادي و معنوي و عرفي و شرعي هر جامعه در يك دوره زماني طولاني (نه يك مقطع زماني خاص) مشمول معناي تمدن است و هر تمدني هم ويژگي‌هايي دارد. غرض ما از «احياي تمدن اسلامي» بازيافت ويژگي‌هاي تمدني است كه پيامبر اكرم(ص) و وصي او درصدد ايجاد آن با محوريت «مكارم اخلاقي» و «شريعت» بودند نه تمدن اسلامي عصر اموي يا عصر عباسي. با چنين تعريف و غايتي، پيداست همانطور كه سرآغاز تمدن اسلامي نبوي(ص) دعوت اسلامي بود، سرآغاز احياي تمدن اسلامي نيز تجديد دعوت نبوي(ص) خواهد بود. از اين رو تحولاتي كه ناشي از فعاليت دعوت‌كننده‌اي به سوي خدا نباشد به بازيابي تمدن اسلامي نخواهد انجاميد. اين تمدن ضرورتاً بايد شريعتمدار و اخلاق‌محور باشد و بين عناصر مادي و معنوي‌اش تعادل قرآني و اعتدال محمدي(ص) وجود داشته باشد. بنابراين: دعوت  نظام‌سازي‌هاياسلامي بيداري اسلامي خيزش و نهضت اسلامي  انقلاب اسلامي  بازيابي (احياي) تمدن اسلامياجتماعي اسلامي
    اين مراحل با يكديگر نسبت عموم و خصوص مطلق دارند: «دعوت اسلامي»‌ به شكلي عام و فراگير ممكن است مرزهاي جغرافيايي را طي كند ( مثلا دعوت امام خميني(ره) كه گر چه خطاب به ايرانيان بود، ولي توسط بسياري از جوامع اسلامي و غيراسلامي دريافت و مؤثر واقع شد. دعوت پيامبر اسلام(ص) و نيز دعوت امام حسين(ع) نيز همين‌طور بودند)؛ بيداري اسلامي نسبت به دعوت اسلامي خاص است ولي نسبت به مرحله بعدي، عام و فراگير (در همه جوامع اسلامي) است؛ خيزش اسلامي هم نسبت به بيداري اسلامي خاص است و در بعضي از آن جوامع رخ داده يا مي‌دهد، انقلاب اسلامي در حكم خاص الخاص است زيرا تنها در دو سه جامعه از جوامعي كه وارد حالت نهضت شدند، اتفاق افتاده است. از جمله در ايران و عراق و افغانستان؛ نظام‌سازي اجتماعي اسلامي كه پس از پيروزي در انقلاب اسلامي رخ مي‌دهد، «اخص خواص» است و اختصاص به ايران دارد (افغانستان به دليل «عصبيت قومي» و «تفرقه مذهبي» از مرحله نهضت به مرحله دعوت يا بيداري پس رانده شد و عراق به علت سركوبگري شديد صدام و تفرقه قومي و مذهبي و دخالت بيگانه، به مرحله نهضت عقب رانده شد و احتمالا به تدريج دچار استحاله خواهد شد)؛ مرحله بازيابي تمدن اسلامي در واقع صورت غايي و حاصل نهايي همان مرحله نظام‌سازي است.
    از جمله نشانگان بازيابي تمدن اسلامي در ايران عبارت‌اند از: احياي عملي «اتحاد اسلامي»؛ محورسازي عملي انديشه «توحيد و حاكميت ولايي»؛ اهتمام عمومي نظام‌هاي اجتماعي و مديران به امور مسلمين؛ احياي امر به معروف و نهي از منكر و نصيحت و خيرخواهي؛ همراهي و اختلاط و امتزاج دين و معنويت و اخلاق با نظام‌هاي اجتماعي؛ احياي عملي و مؤثر تعابيري چون «بيت‌المال مسلمين»، «قرض‌الحسنه»، «ارتش اسلامي»، «مرزداران»، «دارالاسلام و دارالحرب»، «جهاد و دفاع مقدس»، «تصرف فقيه در انفال»، «عدالت اسلامي»، «آماده‌سازي قوا براي بازدارندگي» و...؛ احياي ادبيات و هنر اسلامي، توجه و اهتمام به امور عبادي چون «نماز جمعه»، «نماز عيد»، «اعتكاف» و... احياي عملي و نظري «برائت از مشركين»‌ شناسايي و مبارزه با تحريفات عقيدتي،‌ مثلا درباره صبر و تقيه و امثال آن، احياي تفسير متافيزيكي از وقايع طبيعي و انساني با تعبير ديني، احياي اصولي چون «عزت اسلامي»، «و قطع يد كفار از مسلمين» و «نفي سبيل كفار بر مسلمين» كه همگي داراي يژگي جداسازي ديني هستند و مغاير با تمدن سكولار است؛ احياي عملي و نظري شهادت در راه خدا (مرگ مقدس)؛ احياي ارزش‌هايي چون غيرت، فتوت، حجاب، عفت؛ احياي روح ساده‌زيستي و ناچيز شمردن ارزش ثروتمندي و ثروتمندان، مذموم شمردن ربا و تلاش براي بانكداري اسلامي، اهتمام به مبارزه با فقر و فساد و تبعيض و ستم؛ احياي دو اصل مشورت و بيعت در چارچوب مردم‌سالاري ديني؛ توجه به منع مصرف بي‌رويه (به خلاف تمدن مصرف‌گراي مادي)، توجه به توليد علم و دستيابي به نوترين دانش‌ها و پيشرفته‌ترين فن‌آوري‌ها؛ و بالاخره ظهور هوشمندي و سرعت انتقال و سرعت تصميم‌گيري و خلاقيت در پاسخ به محيط و تصرف در آن در چارچوب شريعت كه ركن ركين و جوهر اصيل تمدني پيشرفته و اسلامي خواهد بود و در ايران قابل تحقق است.
      توجه به دو نكته لازم است:
اول اينكه در بيداري اسلامي ايرانيان، سه عامل نقش علت و محرك داشتند: ترويج اخلاق اسلامي (نظري و عملي) توسط عالم رباني؛ بيان عقايد اسلامي و تعارض و برتري آن نسبت به باورهاي رايج غيرديني غربي و شرقي؛ بيان احكام شرعي توسط فقهاي عامل و مستقل و اثبات مغايرت وضع موجود با آن احكام. همين سه عامل امروز هم فعال و در مقابله با آسيب‌هاي بيداري بسيار مؤثرند و جالب اينكه انقلاب اسلامي ايران ثابت كرد كه علماي اخلاقي، رهبران مؤثرتري هستند و اخلاق، عامل اول و برتر در تحول اجتماعي مثبت اسلامي است.
   دوم اينكه بيداري اسلامي باعث بروز نشانه‌ها و آثاري مي‌شود كه مي‌تواند از آنها پي به آن برد، از جمله تغيير گروه‌هاي مرجع؛ تغيير در لباس و آرايش و مسكن و خوراك مردم؛ كاهش نفوذ و محبوبيت و حرمت ثروتمندان؛ پيدايش احساسات برادري نسبت به هم؛ تغيير مثبت در نهادهاي اجتماعي از جهات مختلف (نسبت به پيش از دعوت اسلامي)؛ تكثير مؤسسات خيريه غيرانتفاعي و عام‌المنفعه آموزشي، بهداشتي و اقتصادي؛
   كثرت حضور مردم ـ به خصوص جوانان ـ در مساجد، بروز كاربردهاي ديني و اجتماعي متعدد براي مساجد علاوه بر عبادت جمعي در آنها؛ تغيير در نحوه تفريحات و استفاده از اوقات فراغت، توجه بيشتر به كسب دانش‌هاي مختلف و به خصوص دانش‌هاي ديني و ايجاد پل بين دين و علم از طريق نظريه‌سازي‌هاي ديني در علوم انساني، توجه به محرمات در علومي چون پزشكي كه مستلزم معاشرت با نامحرم است و تلاش براي دستيابي به راهكارهاي پرهيز از گناه و.... پس از سيدجمال‌الدين، جريان‌هايي (به خصوص اخوان‌المسلمين) در مصر برخي تحولات مذكور را پديد آوردند كه بي‌شك نشانه بيداري اسلامي بود. ايران بين سالهاي 43 تا 57 نيز كم و بيش چنين نشانگاني داشت.
      ويژگي‌هاي تمدن‌هاي پيرامون جمهوري اسلامي
 تمدن‌هاي پيرامون انقلاب و جمهوري اسلامي ايران، تركيبي از شرك (هلني ـ هندويي) و يهوديت و مسيحيت است كه ويژگي ممتاز همه آنها را «سكولاريسم» (دنيوي‌گري) مي‌دانيم و ضروري است براي مبارزه با شبيخون فرهنگي آنها، ويژگي‌هايشان را بشناسيم. مهمترين خصوصيات تمدن‌هاي سكولار عبارتند از:
1. اومانيسم (انسان‌محوري) در همه شئون زندگي به جاي خدامحوري.
2. تبرج و گرايش به زينت و تجمل فوق‌العاده و شاخص و انگشت‌نما شدن؛ اين ويژگي هم در زندگي زنان و هم در معماري مشهود است.
3. استعلا (برتري‌جويي) و افساد و تفرقه‌افكني.
4. تحزب و گروه گروه شدن و ارضاي تمنيات جاه‌طلبانه (تحت عنوان مشاركت) و ابزار وجود (خود نمودن).
5. فردگرايي و لذت‌طلبي.
6. لهو و لعب (بازي و سرگرمي) بدون توجه به ماهيت‌گذاري دنيا و انتقال به آخرت.
7. دوستي شديد زندگي دنيا و حرص بر آن و ترس از مرگ. (كه به صورت انديشه تراژيك، تم اصلي آثار معروف‌ترين نويسندگان غربي مانند آلبر كامو و فرانتس كافكا و آندره مالرو و ژان پل سارتر است.)
8. قدرت‌محوري (اراده معطوف به قدرت).
9. اسطوره‌گرايي شبه فلسفي در همه چيز كه در لواي آن، انسان به خود جرأت مي‌دهد عليه اراده خداوند قيام نمايد. و اين را رمز پيشرفت خود مي‌داند. همين انديشه رقابت با خداوند كه ريشه در اسطوره‌هاي يوناني و توراتي دارد، سبب انهدام بنيادهاي امنيت رواني و آرامش انسان غربي و پيدايش انديشه تراژيك و بي‌اعتمادي ميان غربي‌ها شده است.
10. مبارزه با شرم و آزرم و تحسين بي‌حيايي و فقدان شرم، در آثار مختلف ادبي و هنري كه ريشه در نسبيت اخلاق و مبارزه با گزاره‌ها و ملاك‌هاي مطلق ديني و اخلاقي دارد. از نظر اسلام،‌ حيا و دين با عقل ملازمه دارند و از نظر غربيان معارضه.
   بايد توجه كرد كه تهاجم فرهنگي جرياني ساده و متشكل از مجموعه رفتارها نيست بلكه همانند ساير امور اجتماعي، بسيار پيچيده و شامل رفتارها (كنش‌ها) و عكس‌العملها و برآيند اعمال و عكس‌العمل‌ها (برهم‌كنش‌ها) است. لذا گاهي تهاجم ارادي به تهاجم ساختاري و خود به خودي و عنصر بيگانه به تفكر بومي و توليد فرهنگي داخلي مبدل مي‌شود و خودي‌ها ناخواسته چنان تفكر و عمل مي‌كنند كه بيگانگان مي‌خواهند و از مهمترين راه‌هاي مبارزه با آن بي‌اعتمادي به بيگانگان، كاهش رابطه و تماس با آنها، پرهيز از شباهت يافتن ظاهري و باطني به كفار و بالاخره مطالعه عميق و جدي در قرآن و سنت و نيز در فرهنگ و تمدن غرب و شرق است.
 بايد توجه داشت كه وقتي حالت «بيداري اسلامي» پيدا شود، در واقع اكثريت جامعه به هويت اصيل و حقيقي خود توجه خواهند كرد و همين عامل، باعث اصولگرايي اسلامي خواهد شد. حال اگر جامعه‌اي شيعي اثني‌عشري باشد، به حديث، فقه و كلام شيعي و ولايت ائمه اطهار(ع) و روش‌هاي زندگي و كار آنها و خاستگاه قرآني آن روشها خواهد گرويد و خواهد كوشيد از آنها الگوبرداري كند و اگر جامعه‌اي سني باشد؛ به حديث، فقه و كلام تسنن و سيره صحابه توجه بيشتري كرده و سلفي مذهب و به عبارت ديگر وهابي (مذهبي نه سياسي) خواهد شد و مي‌دانيم كه تشيع به دليل اعتقاد به تقيه، ملايمت و سازگاري خردورزانه بسيار بيشتري در برابر مقتضيات زمان و شرايط اهل كفر و اهل ايمان دارد و اگر كفار معترض نشوند شيعه به خاطر حفظ موجوديتش معترض آنها نخواهد شد. اما از بنيادگرايي سلفي،‌ امثال القاعده بر مي‌خيزد كه به تروريسم نه تنها عليه كفار و مشركين، بلكه عليه شيعيان، معتقد است اما ناگزير هر دو برخاسته از نوعي بيداري اسلامي هستند.
   بيداري اسلامي در ميان شيعيان اماميه، به ظهور شريعت‌محوري، ولايت‌مداري و اخلاق‌محوري در جامعه مي‌انجامد، در حالي كه در ميان تسنن به سلفي‌گري، كه امروزه در تمام جوامع سني از مراكش و الجزاير تا اندونزي ويژگي بارز انقلابيون اهل سنت است. متاسفانه بسياري از سلفي‌ها، شيعيان را دشمن مفروض و مبارزه يا مقاتله با آنها را فرض دانسته‌اند؛ چنانكه در عراق كنوني و در افغانستان ديروز ديده شده و مي‌شود. به نظر مي‌رسد يكي از عمده‌ترين نقشه‌هاي آمريكايي درگير كردن شاخه‌هاي مختلف بيداري اسلامي يا ديني با يكديگر است. جالب اين است كه جوامع سنتي و جوامع غيراسلامي كه داعي متنفذي ندارند تا آنها را به بيداري و تغيير وضع شيطاني موجود جهان برانگيزد، تحت اثر دعوت اسلامي امام خميني(قدس سره) تحريك و بيدار شده‌اند و تمام امواج معنويت‌گرايي كه امروزه خواهان بازگشت معنويت يا اخلاق يا دين يا شريعت، به نظام‌هاي اجتماعي (سياسي، اقتصادي، آموزشي و...) هستند، ريزه‌خوار خوان انقلاب اسلامي ايران محسوب مي‌شوند، چه بپسندند و چه نپسندند.
          بازيابي فراگير تمدنهاي بشري بر اثر بيداري فراگير اسلامي
 بازگشت به خويشتن (بازيابي تمدني) به اسلام يا ايران منحصر نيست. بلكه اولاً اين خيزش جديد در تمام ممالك اسلامي جريان دارد و اگر چه در ايران حاكميت يافته و نهادينه شده است ولي در ساير جاها به صورت غيررسمي وجود دارد و رو به رشد است. نمونه‌هايي از آن در پيروزي جبهه نجات اسلامي الجزاير در انتخابات شهرداري‌ها (كه توسط دموكراسي غربي وحشيانه سركوب شد!!؟) و پيروزي حزب رفاه تركيه به رهبري نجم‌الدين اربكان در سال 1375 و اقبال عمومي در جهان اسلام (و حتي مسلمانان در جهان غرب) به حجاب و شعائر ديني و اعتماد به نفس ديني آنها مشهود است. ثانياً اين امر در تمام جهان و در همه تمدن‌ها در جريان است و هويت اين تغيير هم ديني است. به قول ساموئل هانتينگتون: «...در بسياري از نقاط جهان مذهب، آن هم به صورت جنبش‌هايي كه بنيادگرا لقب مي‌گيرند، در جهت پر كردن خلأ هويت حركت كرده، به هر حال شرايط جنگي بيداري اسلامي بيداري عمومي، رسوايي هر چه بيشتر تمدن غرب در انديشه مسلمانان، تسريع در بازيابي ارزش‌هاي فراموش شده يا سست شده نظير جهاد، شهادت، صبر، فداكاري و جانبازي و بسياري ديگر از عناصر تمدني و بالاخره موجب اتكا به نفس و تلاش در شناسايي نقاط ضعف خود و به دست آوردن قابليت‌هاي علمي و فني لازم براي ساختن بدنه مادي تمدن اسلامي گرديد. پس جنگ چون حربه‌اي دوسويه است: از جهتي موجب تخريب و انهدام مي‌شود و از سوي ديگر باعث تمدني جديد مي‌گردد. به عنوان مثال اگر شكست ايرانيان در جنگ چالدران نبود، پيشرفت‌هاي تمدني بزرگ شاه عباس اول كاستي‌ مي‌يافت. جنگ‌ها سبب تكامل تكنيك‌هاي دفاعي و تهاجمي و پيشرفت تكنولوژيك مي‌شوند. جنگ‌ها زاده تمدن‌ها،‌ حفاظت‌كننده از تمدن‌ها و نابوده‌كننده تمدن‌ها مي‌باشند.
     خوشبختانه در ايران پس از جنگ سهم اعظم ثروت ملي صرف بازسازي مبادي مادي تمدن ايراني ـ اسلامي (كه مقدمه تمدن بزرگ اسلامي است) شده است و اين هوشمندي كه شايد تقدير الهي هم باشد، موجب تضمين بازار تمدن اسلامي (كه حتما به شالوده اقتصادي و صنعتي بسيار مستحكم و قدرت مالي سترگي نياز دارد) گرديده است. اما در ساير نقاط جهان چنين نيست. خصوصا در رقابت‌هاي كنوني بين چين و آمريكا بايد اين نكته دور از نظر نماند كه اين امر يكي از راه‌هاي تحقق انهدام ناقص تمدني خواهد بود. جهان امروز چنان پيشرفته و پيچيده است كه هيچ يك از اديان كنوني غيراسلام نمي‌تواند پاسخگوي هم‌زمان نيازهاي مادي و معنوي بشر بوده باشد و تنها جايگزين ممكن براي اسلام، همان آئين تركيبي مسيحي ـ يهودي ـ شرك است كه آن هم بشريت را به فلاكت كنوني دچار كرده است. از نظر تمدن كنوني غرب، «جنگ ادامه سياست است و با وسايل ديگر» زيرا جنگ نيز چون سياست براي واداشتن طرف مقابل به تمكين درباره اراده خود و براي اهداف ملي صورت مي‌گيرد. (67) در حالي كه از نظر ما مسلمانان جنگ نيز چون صلح يك واقعيت و ناشي از ماهيت تضادانگيز محدوديت مادي و ذات سيري‌ناپذير انسانها مي‌باشد و ما در جنگ و صلح مأمور به تكليف هستيم و در پاسخ به اينكه «آيا جنگ ذاتاً و به صورتي چاره‌ناپذير نوعي شر في‌نفسه است؟» (68) جواب مي‌دهيم كه جنگ يك واقعيت است و اگر «نتايج خوب» براي سعادت انسانها داشته باشد، خير وگرنه شر است. اين ديدگاه دفاع را مقدس مي‌شمرد و تجاوز را پليد. پس جنگ‌هاي دفاعي براي ما مقدس است.
   به هر حال دفاع ايران در برابر جهان غرب در مرزهاي عراق ـ ايران، آثار بسيار مفيدي بر نضج تمدن اسلامي خواهد داشت. به تعبير آرنولد توين‌بي مهمترين انگيزه‌هاي ظهور تمدن تحت تأثير چند اصل است: (69)
1.شرايط سخت زندگي، اما نه به حدي غيرقابل تحمل.
2. فشار خارجي در مرزها به گونه‌اي مستمر.
3. محروميت‌ها و جريمه‌ها. (مثلاً محاصره اقتصادي، ‌غرامت، ماليات سنگين و....)
      مقوله «تهاجم فرهنگي» علي‌رغم عبارت ساده و ظاهري آن مفهوم و جرياني بسيار پيچيده دارد كه هدف نهايي آن از بين بردن خلوص يك آيين و تمدن و وارد كردن عناصر بيگانه به آن و در نهايت همگون‌سازي آن با محيط پيرامونش مي‌باشد. اين بحث خصوصاً براي كشورهايي از جهان سوم مطرح مي‌شود كه انقلابي مبتني بر عقيده‌اي مخالف ايدئولوژي حاكم در جهان نموده‌‌اند. از آنجايي كه به برآمدن تمدن اسلامي از ويرانه‌هاي استعمار قرن نوزدهم و بيستم معتقديم، بايد متوجه مقوله تهاجم فرهنگي به عنوان مهمترين روزنه‌هاي رخنه دشمنان انقلاب اسلامي باشيم؛ تهاجم فرهنگي مقابل صدور انقلاب است.
      پاسخ جهان پيراموني به مفهوم صدور انقلاب سه‌گونه است:
الف) پذيرش پيام انقلاب،‌ ب) سكوت در مقابل انقلاب (بي‌تفاوتي)، ج)تهاجم فرهنگي و غيرفرهنگي.
انقلاب اسلامي ايران با هر سه پاسخ روبه‌رو شده است: پاسخ اول را از طرف ملل اسلامي همچون ملت‌هاي افغانستان، عراق، بحرين، لبنان، فلسطين، مصر، الجزاير و غير آن دريافت كرد كه خواهان تغيير وضع موجود هستند. كشورهايي چون پاكستان، بنگلادش، تركيه و نيز بيشتر كشورهاي جهان سوم پاسخ دوم را دادند. پاسخ سوم از نظر نظامي و اقتصادي توسط آمريكا،‌ انگليس، فرانسه، شوروي سابق و ساير كشورهاي پيشرفته صنعتي كه خواهان حفظ وضع موجود بودند و نيز رژيم‌هاي ديكتاتور منطقه كه خواهان پر كردن خلأ سياسي ناشي از سقوط پهلوي بودند داده شد و از نظر فرهنگي و اقتصادي هنوز هم خصوصاً از طرف آمريكا و اروپاي غربي و همچنين جرياني از وهابيت مذهبي سياسي در كشورهاي پيرامون ايران ادامه دارد. غرب در پاسخ به مفهوم بيداري اسلامي كه ذات آموزه‌هاي امام خميني و انقلاب اسلامي است، به تعبير كميسيون تدوين استراتژي امنيت ملي آمريكا در قرن 21 به دنبال دنياهاي خيالي است كه در رأس وعده‌هاي مدرنيته براي جهان قرار داشت. نوشتن سناريوهاي جهاني كه ناشي از تخيل‌ فراگير ساختن بهشت زميني براساس باورهاي ليبرال ـ دموكراسي است به هيچ عنوان انديشه‌هاي جديدي را براي رستگاري بشر برنمي‌تابند. بيداري اسلامي در تضاد شديدي با دنياهاي خيالي غرب است.
    در اتوپياهاي غربي تنوع افكار و انديشه‌ها، تكثرگرايي عقيدتي و بسياري از آن چيزهايي كه به عنوان آرمانهاي آزادي، حقوق بشر، امنيت و عدالت معرفي مي‌كنند شعار دروغيني بيش نيست. از ديدگاه غربيان جهان آينده وقتي روي صلح و امنيت را خواهد ديد كه همه چيز مطابق استانداردهاي اتوپياي ليبرال دموكراسي باشد. جهان آينده در صورتي صلح دموكراتيك را شاهد خواهد بود كه سه شرط اساسي زير را دارا باشد:
1. معيارهاي مردم‌سالارانه چيره شوند و اين معيارها براي همكاري‌هاي اقتصادي و آسايش همگاني مناسب باشند.
2. تضادهاي تند عقيدتي وجود نداشته و در عين واقعي بودن تفاوت‌هاي فرهنگي، كشورها به يكديگر نزديك شوند نه اينكه شكاف ميان آنها بيشتر شود.
3.سطح پيشرفته‌اي از همكاري سياسي دولتها به دست آيد و حفظ شود. (70)
 اگرچه شعارهاي مذكور ظاهر فريبنده‌اي دارد اما باطن آن چيزي جز استانداردكردن همه جهان براساس انديشه‌هاي ليبرال دموكراسي غرب و از بين بردن ساير فرهنگ‌ها، باورها، انديشه‌هاي سياسي و نظام‌هاي اجتماعي غيرغربي نيست. تجربه تهاجم به افغانستان و عراق توسط آمريكا مثال زنده‌اي براي اين يكسان‌سازي جهاني است. آمريكاييان در سند استراتژي ملي آمريكا براي عراق آشكارا موضع جهان غرب را در مقابل بيداري اسلامي و احياي تمدن اسلامي اعلام مي‌كند. انقلاب اسلامي در حداقل تأثيرات خود الگوي نظامهاي غربي را در حوزه سياست و توسعه اجتماعي در جهان اسلام مورد ترديد قرار داده است. پيشرفت چشم‌گير جمهوري اسلامي در كمتر از يك دهه علي‌رغم مشكلات ناشي از جنگ و تحريم‌هاي اقتصادي و سياسي مي‌تواند الگوي مناسبي براي نظامهاي سياسي و توسعه اجتماعي در جهان اسلام باشد. حضور آمريكا در افغانستان و عراق بي‌ترديد مقابله با الگو و نحوه بيداري جهان اسلام است. اگر جنگ با كمونيسم بهانه‌اي براي ابقاي نفوذ و سلطه آمريكا بر جهان به ويژه كشورهاي اسلامي در دوران جنگ سرد بود، اكنون جنگ با تروريسم بهانه جديدي براي سلطه‌گري و تجاوز است. آمريكا در سند استراتژي ملي خود در عراق به اين حقيقت اعتراف مي‌كند: «جنگ با تروريسم چالش تعريف‌كننده نسل ماست. همانگونه كه كمونيسم و فاشيسم چالش‌هاي تعريف‌كننده نسل‌هاي پيشين بودند.» (71)
  اما چه كسي گفته است كه پدرخواندگي رويارويي با چنين چالشي كه ساخته دست غربيان و تجاوزات آنها به ديگر ملتهاست با آمريكا است؟ دولتي كه خود با اعتراف پژوهشگران غربي در كمتر از 50 سال حدود 40 جنگ و تجاوز و كشتار و ترور رهبران مردمي جهان و... را به عهده داشته است چگونه مي‌تواند جهاني آزاد و فارغ از خشونت و كشتار را رهبري كند؟ كشوري كه خود در توليد سلاح‌هاي كشتار جمعي مخرب و به كارگيري آن عليه ملت‌ها سرآمد همه كشورهاي تجاوزگر جهان در طول تاريخ بوده است. چگونه مي‌تواند به همين بهانه به كشورهاي ديگر حمله كند و به كشتار مردم بي‌گناه دست يازد؟
       آمريكايان مي‌نويسند: «از نظر اخلاقي شايسته است به مردم عراق ياري رسانيم. آمريكا دوستان خود را هنگام مواجهه با تيره‌روزي تنها نمي‌گذارد.» (72)  اما همه آنهايي كه آگاهي سطحي از تاريخ تحولات سه دهه اخير جهان دارند مي‌دانند كه بيشترين تيره‌روزي مردم عراق و منطقه ناشي از حمايت‌هاي بي‌چون و چراي غربيان از ديكتاتورهاي منطقه براي مقابله با بيداري اسلامي و در رأس آن ديكتاتور عراق است. اگر عراق سابقه ساخت سلاح‌هاي كشتار جمعي را داشت چه كسي امكانات ساخت را در اختيار اين رژيم قرار داد؟ حقيقت آن است كه جهان غرب به سركردگي آمريكا در مقابل بيداري اسلامي شديداً در معرض خطر از دست دادن منافع ارزان قيمت جهان اسلام قرار دارد. اسلامي شدن رژيم‌هاي اين منطقه و نابودي حكام ظالم مدافع غرب و آمريكا در اين منطقه مترادف با از دست رفتن استراتژيك‌ترين سرزمين‌ها با منابع طبيعي سرشار قابل بهره‌برداري براي جهان غرب است. هر الگويي غير از الگوهاي رشد و توسعه ديكته شده توسط غربيان در اين منطقه مترادف با آگاهي و بيداري مردم منطقه و از دست رفتن اين منابع سرشار مي‌باشد. الگوي رشد و توسعه جمهوري اسلامي با همه اشكالاتي كه فعلا در آن وجود دارد در كمتر از دو دهه با همه فشارهاي غربي، نور اميد جديدي را ميان مسلمانان و بيداري جهان اسلامي ايجاد كرده است. جهان غرب به رهبري آمريكا با ورود به منطقه در حقيقت آمده است كه با چنين الگويي مقابله كند. آمريكا به بهانه مقابله به تروريسم آمده است تا زمين را در يكي از استراتژيك‌ترين مناطق جهان به تصرف درآورد تا از اين طريق اقتصاد سرمايه‌داري، امنيت ليبراليسم و رشد و توسعه الگوي غربي را در دهه‌هاي آتي از خطر بي‌ارزش شدن و سقوط در منطقه و جهان نجات دهد.
 حقيقت دارد كه آنچه در عراق و افغانستان مي‌گذرد بر سرنوشت نسل‌هاي آتي مسلمانان تأثير بسزايي دارد و همچنين تأثير عميقي بر امنيت ايدئولوژيك غرب خواهد داشت. ايدئولوژي بدسگال ليبراليسم با پيشرفت آزادي و عدالت و بيداري اسلامي در منطقه و بازيابي تمدن اسلامي و همچنين به رسميت شناختن اين واقعيت ـ‌كه تمام مردم جهان حق زندگي براساس باورها، بينش‌ها، گرايش‌ها و قوانين مبتني بر ارزش‌هاي خود را دارند ـ شديداً مقابله مي‌كند و با ترويج تروريسم، جنگ،‌ خشونت‌طلبي، سركوب، ترس و تجازوطلبي به نوعي با تبلور هرگونه انديشه جديد در جهان پر از اضطراب و وحشت دموكراسي ليبرال، به مقابله برمي‌خيرد و اميد و خوش‌بيني به آينده را در جهان اسلام از بين مي‌برد.  آمريكا با ايجاد بي‌ثباتي در يك منطقه حياتي،‌ تضعيف بيداري اسلامي و كشورهاي مسلمان، امواج اسلام‌گرايي در حال رشد را در منطقه تضعيف مي‌كند تا از اين طريق، بقاي نظام‌هاي ليبرال دموكراسي غربي و حاميان ديكتاتور و مستبد آنها را در منطقه تضمين نمايد و اين مهمترين چالش بيداري اسلامي در دهه‌هاي آتي در كشورهاي مسلمان است.
       پاورقي‌ها:
1. رك: ابن‌منظور، لسان‌العرب، بيروت، دارصادر، 1410هـ ق، ج 11، ص 497 ـ 499، و ح 15، ص 258ـ 262.
2.رك، قرآن نساء/ 102، كهف/28، انعام/ 131، اعراف/ 136،146، 172،179 و205، يونس/7 . 82، نحل / 108، روم/7، ياسين/ 6، يوسف/3، مريم/39، انبيا / 1و 97.
3. رك: همان، حجر/3، ور/ 37، لقمان/ 6، منافقون/9، جمعه 11، تكاثر/1.
4. رك. همان، انعام 32 و 70، اعراف/ 51، عنكبوت/ 64، محمد/36، حديد/ 20.
5. رك: پل تيليش، شجاعت بودن، ترجمه مراد فرهاد پور، تهران علمي و فرهنگي، 1375، ص 95 ـ 204. البته تلاش‌هاي ديگري هم از جانب علماي غربي به خصوص روانشناسان و روانكاوران صورت گرفته كه بر تمركز و امور دنيوي و فراموشي مرگ يا پذيرش مرگ به عنوان يك واقعيت زيبا در انتهاي زندگي تكيه و تأكيد دارد و موازي يا به عبارتي مكمل انديشه تراژيك است.
6.رك: ـ يان مكنزي و ديگران، مقدمه‌اي بر ايدئولوژي‌هاي سياسي، ترجمه م، قائد، تهران، مركز، 1375
ـ جان پلامناتر، شرح و نقدي بر فلسفه اجتماعي و سياسي هگل، ترجمه حسين بشريه، تهران، نشر ني، 1376، ص 71ـ 242.
7. يكي از نمايندگان مجلس آمريكا از حمله به افغانستان و عراق گفته بود كه طرفداران آمريكا مؤمن و مخالفان آمريكا كافر هستند! پيشوايان آمريكا نيز مانند فرعون خود را معبود انسانهاي قرار داده‌اند!
خداوند در آيه 146 سوره اعراف مي‌فرمايد: «من آنان را كه در زمين به ناحق و از روي كبر دعوي بزرگي كنند، از آياتم رويگردان و معرض و منصرف مي‌كنم كه هر آيتي ببينند، به آن ايمان نياورند و اگر راه رشد و هدايت يابند آن را نمي‌پيمايند و به عكس اگر راه جهل و گمراهي يابند آن را راه خود قرار مي‌دهند، اين به جهت آن است كه آنها آيات ما را تكذيب كرده و از آن غافل بوده‌اند.»
8. رك: نيل پستمن، تكنوپولي (تسليم فرهنگ به تكنولوژي)، ترجمه دكتر صادق طباطبايي، تهران، سروش، 1373.
9. رك: رنه گنون، سيطره كميت و علائم آخرالازمان، ترجمه علي‌محمد كاردان، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1361، ص 87 ـ 317.
10. رك: ـ آ. ايوانوييج اپارين، پيدايش و سير تكاملي حيات، ترجمه مصطفي مفيدي، تهران، روزبهان و جهان كتاب، 1358.
ـ‌پارين و فسكف، پيدايش و انتشار حيات در عالم، نورالدين فرهيخته، تهران، معدل.
11. رك: يوآخيم واخ، جامعه‌شناسي دين، ترجمه جمشيد آ‍زادگان، تهران، سمت، 1380.
ـ تي.بي. باتومور، جامعه‌شناسي،‌ ترجمه سيدحسن منصور و سيدحسن حسيني كلجاهي، تهران. كتابهاي جيبي، 1357، ص 270 ـ 282.
جرج ريترز، نظريه جامعه‌شناسي در قرون جديد، ترجمه محسن ثلاثي، تهران، علمي، 1374، ص 21 ـ 28.
ـ آنتوني گيدنز، جامعه‌شناسي، ترجمه منوچهر صبوري، تهران، نشر ني، 1381، ص 496 ـ 525.
ـ ريمون آرون، مراحل اساسي انديشه در جامعه‌شناسي، ترجمه باقر پرهام، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1374، ص 373 ـ 391 و 571ـ 609.
 ـ آگ برن و نيم كوف، زمينه جامعه‌شناسي، ترجمه آريان‌پور، تهران، گستره، 1380، ص 285، 396.
12. رك: مارتين بوبر، كسوف خداوند، ترجمه عباس كاشف و ابوتراب سهراب، تهران، فرزان روز، 1380.
ـ كارل باسپرس، نيچه و مسيحيت، ترجمه عزت‌الله فولادوند، تهران، سخن و شهباب. 1380.
ـ فريدريش ويلهم نيچه، دجال، ترجمه عبدالعلي دستغيب، تهران، پرسش، 1376.
ـ هگل استقرار شريعت در مذهب مسيح، ترجمه باقر پرهام، تهران، آگاه، 1369.
13. رك: ـ كالين بليك مور، ساخت و كار ذهن، ترجمه محمدرضا باطني، تهران، فرهنگ معاصر، 1366.
ـ گرهارد وجين لنسكي، سير جوامع بشري، ترجمه ناصر موفقيان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1369.
ـ آنتوني بارنت، انسان، ترجمه محمدرضا باطني و ماه‌طلعت نفرآبادي، تهران، نشر نو، 1366
ـ‌گ. و. هگل، عقل در تاريخ، ترجمه حميد عنايت، تهران، مؤسسه انتشارات علمي دانشگاه صنعتي شريف (آريامهر سابق)، 1356، ص 135 ـ 146.
ـ هـ‌. استيورات نيوز، آگاهي و جامعه، ترجمه عزت‌الله فولادوند، تهران، علمي و فرهنگي، 1373.
14. سخني معروف از نيچه، كه بعضي از روشنفكرنماهاي جوامع اسلامي نيز آن را به واقع نشخوار مي‌كنند!
15. كتاب مردمي نه چون ديگران (اثر مايكل كامن، ترجمه احمد آرزمي، چاپ دانشگاه تهران در سال 1355) نمونه‌اي از اين دست درباره جامعه آمريكاست.
16. نيل پستمن، زندگي در عيش و مردن در خوشي، ترجمه صادق طباطبايي، تهران، سروش، 1373.
17. رك: جلال رفيع، در بهشت شداد، تهران، اطلاعات، 1373، ص 235ـ 250و 402 ـ 408.
18. رك: ـ خوسه ارتگا اي گاست، انسان و بحران، ترجمه احمد تدين، تهران علمي و فرهنگي، 1376.
ـ‌ مدرنيته و مدرنيسم، ترجمه و تدوين حسينعلي نوذري، تهران، نقش جهان، 1380.
ـ داريوش آشوري، ما و مدرنيت، حسينعلي نوذري، تهران، نقش جهان، 1380.
19. رك: ـ اريك هابزبان، صنعت و امپراطوري، ترجمه عبدالله كوثري، تهران، انتشارات ما، 1361.
 20. درباره آزادي و برابري رك:
 ـ هار ولدجي لاسكي، سير آزادي در اروپا، ترجمه رحمت‌الله مقدم مراغه‌اي، تهران، كتاب‌هاي جيبي، 1353.
ـ موريس كرنستون، تحليلي نوين از آزادي، ترجمه جلال‌الدين اعلم، تهران، اميركبير، 1359.
ـ آيزايا برلين، چهار مقاله درباره آزادي، ترجمه محمدعلي موحد، تهران، خوارزمي، 1368.
ـ ب. اف. اسكي، فرانسوي آزادي و منزلت، ترجمه محمدعلي حميد رفيعي، تهران، تنديس و سكه، 1364.
ـ براتراند راسل، آزادي وسازمان/ پژوهشي در بنياد سوسياليسم و ليبراليسم، ترجمه علي رامين، تهران، اميركبير، 1357.
21. رك: رنه گنون، همان، ص 255 ـ 262. وي اعتقاد اكثر مردم را به آخرت لفظي، مجرد و غيرمؤثر مي‌داند و تصريح مي‌كند كه «اگر ما به بقاي پس از مرگ كاملاً مطمئن بوديم، ديگر نمي‌توانستيم به مطلب ديگري فكر كنيم.» (همان، ص 262).
22. در آلمان نازي چنين اتفاقي افتاد. رك: اريك فروم، گريز از آزادي، ترجمه داود حسيني، تهران، گلشائي و ارسطو، 1363.
23. در اين زمينه رك:
 ـ‌ پست‌مدرنيته و پست‌مدرنيسم (تعاريف ـ‌ نظريه‌ها و كاربست‌ها) ترجمه و تدوين حسينعلي نوذري، تهران، نقش جهان 1380.
 ـ آشوري و ديگران، سنت ـ مدرنيته ـ‌ پست‌مدرن، دفتر نخست، تهران، صراط، 1375.
درباره آثار ادبي پست‌مدرن ر ك:
 ـ حميدرضا فردوسي، پست‌مدرنيزم و نشانه‌شناسي در ادبيات داستاني، مشهد، سياوش، 1376.
24. رك: الوين تافلر، شوك آينده، ترجمه حشمت‌الله كامراني، تهران، سيمرغ، 1374.
ـ آلوين تافلر، موج سوم، ترجمه شهين‌دخت خوارزمي، تهران، نشر نو، 1363.
ـ آلوين تافلر، جابه‌جايي قدرت، ترجمه شهين‌دخت خوارزمي، تهران، سيمرغ، 1374.
ـ آلوين تافلر و هايدي تافلر، جنگ و ضدجنگ، ترجمه شهين‌دخت خوارزمي، تهران، سيمرغ، 1375.
ـ آلوين تافلر و هايدي تافلر، به سوي تمدن جديد (سياست در موج سوم)، ترجمه محمدرضا جعفري، تهران، سيمرغ، 1374.
25. رك: ـ هنري لوكاس، تاريخ تمدن دكتر عبدالحسين آذرنگ، ج 1، تهران، سخن، 1382.
ـ‌همان، ج 2، ص 765 ـ 805، 1023ـ 1108، 1323ـ 1338.
26. شامل سكولاريسم طبيعي و سكولاريسم اجتماعي (كاهش نفوذ در جامعه).
27. رك: پرفسور دكتر سيدمحمد نقيب‌العطاس، ‌اسلام و دنيوي‌گري، ترجمه احمد آرام، تهران، دانشگاه تهران، 1374.
28. رك: ميرچاه الياده، مقدس و نامقدس، ترجمه نصرالله زنگويي، تهران، سروش، 1375، و ميرچا الياده، اسطوره ـ رويا ـ‌ راز، ترجمه رويا منجم، تهران، علم، 1382، ص 125 ـ 158.
29. رك: ميرچا الياده، رساله در تاريخ اديان، ترجمه جلال ستاري، تهران، سروش، 1373، ص 343 ـ 381.
30. رك: ميرچا الياده، دين‌پژوهشي، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني، 1379، ج 2، ص 309 ـ 342.
31. نيچه، خواست و اراده معطوف به قدرت، ترجمه رؤيا منجم، تهران، مس، 1377، ص 210
32. به نزديكي اين طرز فكر با آراي يهودي‌زاده ، زيگموند فرويد ـ كه در كنار ماركس، يكي از دو سازنده غرب جديد معرفي مي‌شود ـ توجه و تأمل كنيد.
33. همان، ص 211 (يادداشتهاي 255 تا 257)
34. همان، ص 212 (يادداشت 258)
35. همان، ص 215 ـ 216(يادداشت 266)
36. همان، ص 219 (يادداشت 271)
37. همان، ص 228 (يادداشت 284)
38. همان، ص 229 (يادداشت 286)
39. همان، ص 290 (يادداشت 385)
40. منسوب به فرانسيس بيكن، كتاب پيشرفت دانش.
41. رك: محمدجواد مغنيه، فلسفه اخلاق در اسلام، ترجمه دفتر تحقيقات و انتشارات بدر، تهران، كوكب، 1361، ص 47 ـ 58 و: علي‌ شريعتمداري، فلسفه تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376، ص 329 ـ 344.
42. رك: جان هرمن رندل و جاستوس باكلر، درآمدي به فسلفه، ترجمه امير جلال‌الدين اعلم، تهران، سروش، 1363، ص 226ـ 242.
43. رك: همان، ص 242 ـ 250.
 44. رك: ويل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زرياب، تهران علمي و فرهنگي، 1373، ص 102 ـ 114.
45. رك : ريچارد پاپكين و آوروم استرول، كليات فسلفه، ترجمه دكتر سيدجلال‌الدين مجتبوي، تهران، حكمت، 1402 هـ ق، ص 50 ـ 54.
46. رك: كليات فلسفه، ص 55 ـ 64.
ـ فردريك كاپلستون، كانت، ترجمه منوچهر بزرگمهر، تهران، دانشگاه صنعتي شريف، 1360. ص164 ـ 217.
47. رك: و. ت. ستيس، همان، ج 2، ص 548ـ 567.
48. به نظر مي‌رسد انسان متجدد سكولار براي فرار از ياد مرگ، همه‌گونه اسم و سرگرمي‌هاي مقدور را فراهم كرده و مي‌كند. وضعيت انحطاط اخلاقي در اين جوامع و تمايل به زندگي طولاني و مرفه دنيوي، باعث هزينه ده‌ها ميليون دلاري براي انجماد تمام بدن يا فقط سر جدا شده سرمايه‌داران پير و مردني مي‌شود با اين تعهد كه هر وقت تكنولوژي و دانش پزشكي آنقدر پيشرفت كرد كه بيماري لاعلاج ايشان را درمان و طول عمر را ميسر كند يا سر ايشان را به بدن جواني مرده پيوند بزند، از انجماد خارج شده و حيات دوباره‌اي را شروع‌ كنند!
صدها ميليون دلار هزينه مي‌شود تا آمادگي پيدا كنند براي نخبگان اقتصادي و سياسي شبيه‌سازي كنند و عنداللزوم از اعضاي بدن موجودات شبيه‌سازي شده و به بدن آنها پيوند بزنند، ميلياردها دلار خرج مي‌شود تا شرايط احتمالي زندگي نخبگان مذكور در كرات ديگر در صورت نابودي زمين فراهم شود.
سالانه صدها ميليارد دلار براي توليد سلاح‌هاي هوشمند كشتار جمعي و سلاح‌هاي متعارف مصرف مي‌شود تا جلوي تهاجم همديگر را بگيرند و يا در صورت تهاجم، زنده بمانند. ميليون‌ها تن محصولات غذايي در اقيانوس‌ها ريخته مي‌شود تا محصولات كشاورزي ارزان نشوند. به قول اوكتاويو پاز، روشنفكر معروف آمريكايي، آمريكايي‌ها در حال سقوط و زوالند و طرفه اينكه از انحطاط خود هم لذت مي‌برند!
49. رك: ارنست ماندل، علم اقتصاد، ترجمه هوشنگ وزيري، تهران، خوارزمي، 1359، ص 9ـ 474.
ـ محمدعلي كاتوزيان، آدام اسميت و ثروت ملل، تهران، كتابهاي جيبي، 1358.
 ـ جون رابينسون، مقدمه‌اي بر نظريه اشتغال، ترجمه احمد شهشهاني، تهران، كتابهاي جيبي، 1353.
50. رك: ارنتس ماندل، همان ، ص 429ـ 764.
ـ جون رابينسون، فلسفه اقتصاد، ترجمه بايزيد مردوخي، تهران، كتابهاي جيبي، 1358.
 ـ پل سوئيزي، نظريه تكامل سرمايه‌داري (اصول اقتصاد سياسي ماركسيستي، ترجمه حيدر ماسالي، تهران، تكاپو و دامون، 1358.
 ـ‌رونالد ميك، پژوهشي در نظريه ارزش، كار، ترجمه مك سوداگر، تهران، موسسه پازند، 1358
ـ آ. آنيكين، تاريخ تكوين اقتصاد سياسي، ترجمه ناصر گيلاني، تهران، تيرنگ، 1358.
51. لودويگ، اچ. ماي. همان، صفحه 229 ـ 227.
52. رك: جوزف استيگليتز، جهاني شدن و مسائل آن، ترجمه حسن گلريز، تهران، نشر ني، 1382.
ـ ديويد هلد و آنتوني مك گرو، جهاني شدن و مخالفان آن، ترجمه عرفان ثابتي، تهران، ققنوس، 1382.
ـ رامين جهانبگلو، جهاني بودن، تهران، مركز، 1382.
ـ جرمي فاكس، تقابل‌هاي پسامدرن، ترجمه مزدك انوشه، تهران، وزارت ارشاد، 1381.
 ـ «جهاني شدن: ‌نظريه‌ها و رويكردها»، نگاه حوزه، ش 98ـ 99، بهمن 1382.
53. رك: موريس دوورژه، اصول علم سياست: ترجمه ابوالفضل قاضي، تهران، اميركبير، 1369.
ـ عبدالرحمن عالم، بنيادهاي علم سياست، تهران، نشر ني، 1375.
ـ استيون تانسي، مقدمات سياست، ترجمه هرمز همايون‌پور، تهران، نشر ني، 1381.
 ـ‌حسين بشيريه، آموزش دانش سياسي (مباني علم سياست نظري)، تهران، موسسه نگاه معاصر، 1381.
 ـ پرفسور ويلفريد روريش، سياست به مثابه علم ترجمه ملك يحيي صلاحي، تهران، سمت 1372.
 ـ‌ ايرونيگ فچر، علم سياست، ترجمه محمود كتابي، تهران، دانشگاه علم و صنعت، 2536 (1356)
ـ مونتي پالمر و لاري اشترن، و چالرز گايل، نگرشي جديد به علم سياست، ترجمه منوچهر شجاعي، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي وزارت خارجه، 1367.
54. رك: ـ جان آر، گيبينز و پوريمر، سياست پست‌مدرنيته، ترجمه منصور انصاري، تهران، گام نو، 1381.
 ـ‌ اندرو گمبل، سياست و سرنوشت، ترجمه خشاسار ديهيمي، تهران، طرح نو، 1381.
55. رك: حسين بشريه، همان، ص 60 ـ‌62.
56. رك: ـ‌ والتر باوارات، عمليات كنترل فكر، ترجمه الف كاف، تهران، دابه.
ـ جان ماركس، سيا و كنترل مغزها، ترجمه فريدون دولتشاهي، تهران، اطلاعات، 1368.
ـ ژان كازينو، قدرت تلويزيون، ترجمه علي اسدي، تهران، اميركبير، 1364.
ـ نوربرت وينر، استفاده انساني از انسانها، ترجمه مهرداد ارجمند، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1372.
57. هربرت ماركوزه، انسان تك‌ساحتي، ترجمه دكتر محسن مويدي، تهران، اميركبير، 1362، ص 86ـ 87.
58. رك: همان، ص 55، 56
59. رك: همان، ص 102، 103.
60. رك: همان، ص 126، 128
61. رك: همان، ص 160، 161
62. رك: همان، ص 237.
63. رك: ـ ‌ابرهام اچ مزلو، انگيزش و شخصيت، ترجمه احمد رضواني، مشهد، آستان قدس رضوي، 1375.
ـ ابراهام هارولد مزلو، افق هاي والاتر فطرت انسان، ترجمه احمد رضوان، مشهد، آستان قدس رضوي، 1374.
 ـ هنريك ميزياك و ويرجينيا استاون سكستون، تاريخچه و مكاتب روانشناسي، ترجمه احمد رضواني، مشهد، آستان قدس رضوي، 1376، ص 673ـ 697.
64. قرآن. حشر/ 19.
65. رك: صدرالمتالهين، ايقاظ النائمين، تهران، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1361، ص 1ـ 4.
66. رك: محمدرضا حكيمي، بيدارگران اقاليم قبله، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1357.
67. بهمن آقايي و غلامرضا علي بابايي، فرهنگ علوم سياسي، تهران، شركت نشر ويس، 1366، ج 3، ص 5ـ 244.
68. همان، ص 9.
69. آرنولد توين‌بي‌، فسلفه نوين تاريخ، ترجمه و تلخيص بهاءالدين بازرگان، تهران، كتابفروشي فروغي، 1356، ص 6ـ 52.
70. استراتژي امنيت ملي آمريكا در قرن 21، كميسيون تدوين استراتژي امنيت ملي آمريكا، ترجمه جلال دهشگي و ديگران، تهران، موسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين‌المللي ابرار معاصر تهران، 1383، ص 247.
71. «سند استراتژي ملي آمريكا براي عراق» ترجمه احسان صحافيان، روزنامه شرق، 14/10/1384، ص9.
72. همان
   
      نويسنده: فيروز دولت‌آبادي
________________________________________
منبع چاپي: فصلنامه حضور. شماره 26
صدور انقلاب تمنا و تقابلي از درون و بيرون
ميل به تجلي و مورد توجه واقع شدن خصيصه‌اي ذاتي است. هر انساني كه تفكر مي‌كند و آرزوي اصلاح جامعه بشري را دارد، با چنين تمنايي از درون و بيرون مواجه است؛ به همين دليل است كه تفكر اوج مي‌يابد، كتابها نوشته و شعرها سروده مي‌شوند، حماسه‌ها شكل مي‌گيرند، اجتماعات پديد مي‌آيند، مجامع بين‌الملي موضوعيت مي‌يابند، قدرت و زيبايي ستايش مي‌گردد و عدالت واژه‌اي جاويد باقي مي‌ماند؛ و اساساً يكي از مهم‌ترين انگيزه‌هاي مردان و زنان بزرگي كه جامعه بشري از سرچشمه دانش و معرفت خود بهره‌مند كرده‌اند ـ از منزوي‌ترين و فردگرايانه‌ترين مكاتب فكري و فلسفي تا اجتماعي‌ترين و مردمي‌ترين آنها ـ از همين ميل سرچشمه مي‌گيرد. بدون اين تمنا هيچ كوشش فردي مؤثر شكل نمي‌گيرد تا چه رسد به انقلاب‌هاي عظيم اجتماعي نظير انقلاب اسلامي ايران، البته هر چه اين تمايل از فرديت به جمعيت و از جمعيت به جهاني شدن ميل مي‌كند، با موانع بيشتري روبرو مي‌شود و اوج اين تقابل وقتي است كه انقلابي نظير انقلاب اسلامي ايران با چنين تمنايي از درون و بيرون براي جهاني كردن آرمان‌ها و ارزش‌هاي انقلاب خود روبرو مي‌شود. و بدين‌سان بزرگترين تقابل سياسي، نظامي، اقتصادي، فرهنگي تبليغي در تاريخ بشر براي مهار شكست آن در سطح جهاني به وقوع مي‌پيوندد.
   جستجو براي شناسايي دلايل اين تقابل كه حتي در نظام دو قطبي ـ توسط دو بلوك رقيب ـ شاهد آن نبوده‌ايم، دليل اجماع دو قطب قدرت براي شكست و نابودي انقلاب اسلامي، و اينكه چرا روح حماسي انقلاب اسلامي‌ همچنان رو به عروج و عزت باقي مانده و تمناي صدور آن از درون و بيرون پا برجاست، به اضافه تهاجم جديدي كه عليه انقلاب اسلامي‌توسط دوستان نادان و دشمنان دانا آغاز گرديده است، انگيزه نوشتن اين سطور مي‌باشند. بحث صدور انقلاب اسلامي از لحظه ورود حضرت امام (ره) به پاريس و اوج‌گيري نهضت مقدس مردم ايران در كانون توجهات جامعه جهاني قرار گرفت و اولين پرسشها در اين باب توسط نهادهاي سياسي غرب و قبل از پيروزي انقلاب اسلامي مطرح گرديده‌اند؛ دلايل امر نيز روشن بوده است. زيرا انقلاب اسلامي‌ ايران يكبار ديگر پس از جنگ‌هاي صليبي، اسلام و ارزشهاي متعالي آن را مبناي هويت و حركت مجدد مسلمان‌ها قرار مي‌داد و اگر جنگهاي صليبي با آزادسازي سرزمين‌هاي غصب شده عملاً خاتمه يافت، انقلاب اسلامي ‌به دليل وقوع در استراتژيك‌ترين منطقه جهان و در مهمترين كشور اين منطقه و با شورانگيزترين شعائر و وحدت بخش‌ترين ايدئولوژي و با بي‌شمارترين مخاطبين و در گسترده‌ترين جغرافيا و با شديدترين تمنا و تمايل براي توسعه و صدور ـ از درون و بيرون ـ براي تغيير مباني نظام بين الملل و بالتبع تغيير ساختار آن ـ نظام دو قطبي ـ مواجه بود، به همين دليل موج مقابله با مقوله صدور انقلاب اسلامي قبل از پيروزي نهايي آن در 22 بهمن 1357 آغاز گرديد. البته پاسخ حضرت امام(ره) نيز روشن و صريح بود: «نهضت مقدس ايران نهضت اسلامي ‌است و از اين جهت بديهي است كه همه مسلمين جهان تحت تأثير آن قرار مي‌گيرند.» (1)
    با پيروزي انقلاب اسلامي‌ و تشكيل دولت، بحث صدور انقلاب به يكي از اصلي‌ترين و جذاب‌ترين موضوعات جامعه انقلابي ايران تبديل گرديد. برداشتهاي اوليه نزد دوستان و دشمنان يكسان بود، انقلاب اسلامي‌ همچون ساير انقلاب‌هاي دنيا بايد يكي از سه ديدگاه ذيل را انتخاب نمايد:
    الف ـ ديدگاه راديكال: در اين ديدگاه منافع ملي با منافع آرماني يكسان فرض مي‌شود و هر نوع نرمش در برابر نظام بين‌المللي مطرود و براندازي نظام‌هاي مخالف در اولويت خط حماسي صدور انقلاب قرار مي‌گيرد.
    ب ـ ديدگاه فرصت‌طلبانه: طرفداران اين ديدگاه منافع ملي را اصل و منافع آرماني را فرع بر آن مي‌دانند. تكيه گاه اصلي را بر بازسازي ملي و كوشش براي صدور انقلاب را غير منطقي و مؤكول به اقتضاء شرايط بين‌الملي مي‌دانند.
   ج ـ ديدگاه محافظه‌كارانه: اين گروه منافع آرماني را فاقد وجاهت بين‌المللي دانسته و تنها منافع ملي را به رسميت مي‌شناسند. اين ديدگاه هر گونه فعاليتي را براي صدور انقلاب عملي نادرست و موجب برانگيختن حساسيت منفي جامعه جهاني بر عليه منافع ملي مي‌داند. لكن بنيانگذار جمهوري اسلامي ‌در ايران، علي‌رغم تأكيد دائمي ‌بر خدشه‌ناپذير بودن اصل صدور انقلاب به نفي و طرد هر سه ديدگاه پرداخته‌اند. دلايل حضرت امام را مي‌توان به شرح ذيل دسته بندي نمود:
     الف ـ دلايل مكتبي: هر سه ديدگاه از صدور انقلاب كسب قدرت را هدف دارند، حال آنكه در باور حضرت امام هدف از صدور انقلاب انجام تكليف براي ترويج اسلام است نه كسب قدرت.
   ب ـ دلايل جامعه‌شناختي: از ديد حضرت امام صدور انقلاب بايد نتيجه كار مشترك و مؤكول به خواست توأم با كوشش خود مردم باشد. در صورتي كه هر سه ديدگاه حركت‌هاي زورمدارانه كه مستلزم اخذ تصميم و اقدام بجاي ملت‌ها است را در دستور كار دارند.
  ج ـ دلايل سياسي: هر سه ديدگاه به صدور انقلاب نگاه ابزاري دارند، حال آنكه حضرت امام آن را يكي از اصول سياست خارجي در اسلام مي‌دانند.
  مزيد بر دلايل فوق بايد توجه داشت كه حضرت امام در زمان نفي و طرد هر يك از سه ديدگاه مطروحه لحن و نحوه استدلال بخصوصي داشته‌اند كه مبين دقت و توجه ايشان به جبهه خودي و بيگانه نيز مي‌باشد. ايشان در پاسخ به گروه اول ـ ديدگاه راديكال ـ كه توجيه قدرتمند خود را از عبارت زيباي ايشان اسلام مرزي نمي‌شناسد (2) گرفته بودند، با لحني آمرانه و ارشادي مي‌فرمايند: «ما كه مي‌گوييم بايد انقلاب به همه جا صادر بشود، اين معني غلط را از او برداشت نكنند كه ما مي‌خواهيم كشورگشايي كنيم. ما همه كشورهاي اسلامي ‌را از خودمان مي‌دانيم. همه كشورها بايد در جاي خودشان باشند.» (3) علت طرد اين ديدگاه توسط حضرت امام(ره) آن است كه طرفداران اين نظريه به دليل روح حماسي، قدرت دشمن را ناديده و يا كم ارزيابي مي‌كنند و به دليل عدم موفقيت به ماجراجويي و نهايتاً به شكست تن خواهند داد. لحن ايشان در نفي و طرد ديدگاه دوم ـ فرصت‌طلبانه ـ هشدار دهنده است: «مسائل اقتصادي و مادي اگر لحظه‌اي مسئولين را از وظيفه‌اي كه برعهده دارند منصرف كند، خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت اسلامي ‌تمام سعي و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنمايد، ولي اين بدان معني نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني است منصرف كند.» (4) به باور حضرت امام طرفداران اين ديدگاه با اضافه ارزيابي نمودن نظام سلطه، فرصت‌طلبي را مشي سياست خود قرار خواهند داد و استفاده از زور ـ قدرت ظالمانه ـ را براي حفظ دستاوردهاي محدود و مقطعي ـ اگر دستاوردي را تصور كنيم ـ مجاز خواهند دانست و در نهايت يا شكست خورده يا بدتر از شكست به همان قدرتي تبديل مي‌شوند كه براي براندازي آن قيام كرده بودند.
    لكن لحن پاسخ ايشان به گروه سوم ـ ديدگاه محافظه‌كارانه ـ قاطع و كوبنده است: «ما انقلاب‌مان را به تمام جهان صادر مي‌كنيم.»(5)  از منظر امام اين ديدگاه كه خاستگاهي ملي‌گرايانه ـ ناسيوناليستي ـ دارد ضمن آنكه از فضاي پيراموني غافل و موجبات محاصره و اضمحلال انقلاب را فراهم مي‌نمايد، اساسا ديدگاهي ضد (غير) اسلامي است زيرا نسبت به اولين وظيفه دولت اسلامي يا هر فرد مسلمان كه نشر و تبليغ اسلام در جهان است موضعي منفي دارد، وظيفه اي كه مسلمانان در ضعيف‌ترين شرايط سياسي و اجتماعي خود و در زمان دور بودن از قدرت از آن دست نكشيدند، و جهاد مستمر حضرت امام در اين رابطه نزديك به هفتاد سال قدمت دارد.
     آنچه از بررسي مواضع حضرت امام در نفي و طرد سه ديدگاه فوق مسلم است، تلاش ايشان براي بنيانگذاري روش و شيوه جديدي براي صدور انقلاب (اسلامي) است. زيرا شكست هر سه ديدگاه، مبين وجود روش‌هاي مقابله با آنها در ادبيات سياسي غرب و نظام‌هاي استعماري پيشرفته و سازمانهاي جاسوسي با سابقه‌اش مي‌باشد و امام با طرد آنها و جايگزيني روش جديدي براي صدور انقلاب، نيروي بازدارندگي غرب در اين مقوله را زمين‌گير، سردرگم و ناتوان ساخت. به گونه‌اي كه يكي از مناديان ديدگاه سوم كه هم سابقه زندگي طولاني در غرب و هم ارتباطات وسيعي با محافل اين كشورها دارد، به شكل ناشيانه‌اي ضمن منحوس دانستن واژه «صدور انقلاب» (6) در محاوره بين‌المللي دلايل مخالفت خود و جريان همفكرش را با صدور انقلاب چنين بيان مي‌كند: «انقلاب كالا نيست كه در كوله‌پشتي‌هاي انقلابي‌هاي ايران بشود به دنيا صادرش كرد». (7) ترديدي نيست كه انديشه صدور انقلاب در كوله پشتي متعلق به هيچيك از مسئولين و انقلابيون جمهوري اسلامي ايران نبوده و نيست. زيرا كساني كه فكر مي‌كنند انقلاب كالايي است كه در كوله پشتي قابل صدور باشد، همان اندازه احمق‌اند كه كساني بخواهند با همين انگ و برچسب از صدور انقلاب جلوگيري كنند. علي‌اي‌حال از ديدگاه حضرت امام اعتقاد به اسلام و ارزش‌هاي متعالي آن مترادف با احساس مسئوليت دائمي ‌نسبت به سرنوشت كليه انسان‌هاست.
    در اين ديدگاه همانگونه كه ناديده انگاشتن مرزها نتيجه‌اي جز ماجراجويي و شكست در پي ندارد، بستن مرزها و اسير شدن در قيوداتي نظير رشد و توسعه ملي بدون توجه به سرنوشت ساير ملت‌ها كاري عبث و بيهوده است و نمي‌توان الگوي مناسبي براي ملت‌ها گرديد، مگر آنكه در قبال مسائل و معضلات آنها احساس مسئوليت دائمي داشت و به نداي مظلوميت آنها پاسخ داد. به بارو حضرت امام اشاعه پيام رهايي‌بخش و عزت‌آفرين انقلاب اسلامي در عصر ارتباطات مؤكول به اجازه نشر از جانب مخالفان نيست، بويژه اگر اين انقلاب بر عليه درد و رنج مشترك همه انسان‌ها باشد. حضرت امام، انقلاب اسلامي‌ را الگوي ارزش‌هاي مطلوب مردم تحت ستم مي‌دانستند و معتقد بودند انقلاب اسلامي ‌از آن جهت كه معرف آرمان‌هاي مردم محروم و مسلمانان مظلوم است، مورد پذيرش آنان قرار خواهد گرفت و مشي خود را بر نفي ظلم و ظلم‌پذيري، نفي سلطه و سلطه‌گري و نفي سكوت و برخورد انفعالي قرار دادند. ايشان بدين‌سان انقلاب اسلامي ‌را نه به عنوان يك آرمان و آرزوي دست نيافتني بلكه به عنوان يك امر عملي و تحقق‌پذير به دنيا صادر كردند. بهتر آن است كه خاتمه اين فصل را مزين به كلمات هميشه جاويد آن حضرت كنيم و شاهد كوشش خستگي‌ناپذير ايشان از قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ‌تا آخرين روزهاي حيات مباركشان درباره همين تكليف الهي ـ صدور انقلاب ـ باشيم. و در اين رابطه، مخاطبين انقلاب اسلامي ‌و مفاهيم قابل صدور آن را به شماره‌اي ديگر واگذار نماييم.
«نهضت مقدس ايران، نهضت اسلامي است. از اين جهت بديهي است كه همه مسلمين جهان تحت تأثير آن قرار مي‌گيرند.» (8) (10/10/1357)
      «ما انقلاب‌مان را به جهان صادر مي‌كنيم. چرا كه انقلاب ما اسلامي ‌است. و تا بانگ لا اله الا الله و محمد رسول الله(ص) بر تمام جهان طنين نيفكند، مبارزه هست و تا مبارزه در هر كجاي جهان عليه مستكبرين هست، ما هستيم.» (9) (22/11/58)  «ما بايد در صدور انقلابمان به جهان كوشش كنيم و تفكر اينكه ما انقلابمان را صادر نمي‌كنيم كنار بگذاريم، زيرا اسلام بين كشورهاي مسلمان فرقي قائل نمي‌باشد و پشتيبان تمام مستضعفين جهان است. از طرفي ديگر تمام قدرتها و ابرقدرتها كمر به نابوديمان بسته‌اند و اگر ما در بسته بمانيم قطعاً با شكست مواجه خواهيم شد. ما بايد حسابمان را صريحاً با قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها يكسره كنيم و به آنها نشان دهيم كه با تمام گرفتاري‌هاي مشقت باري كه داريم با جهان برخورد مكتبي مي‌نماييم.» (10) (1/1/59) «ما امروز دورنماي صدور انقلاب اسلامي ‌را در جهان مستضعفان و مظلومان بيش از پيش مي‌بينيم.» (11) (15/2/62) «اسلام صادر شد در سرتاسر دنيا، از اين سياه‌هاي عزيزي كه در امريكا هستند و تا افريقا و تا شوروي و همه جا، نور اسلام تابيده است و توجه مردم به اسلام شده است. و مقصود ما از صدور انقلاب همين بود و تحقق پيدا كرد و انشاءالله اسلام در همه جا غلبه بر كفر پيدا خواهد كرد.» (12) (4/2/64)
    «عطر خونهاي پاك شهداي عزيز ما، در تمامي‌جهان پيچيده و اثرات آن را در اقصي نقاط عالم مشاهده مي‌كنيم. حماسه مردم فلسطين يك پديده تصادفي نيست، آيا دنيا تصور مي‌كند كه اين حماسه را چه كساني سروده‌اند و هم اكنون مردم فلسطين به چه آرماني تكيه كرده‌اند كه بي‌محابا و با دست خالي در برابر حملات وحشيانه صهيونيست‌ها مقاومت مي‌كنند؟ آيا تنها آواي وطن‌گرايي است كه از وجود آنان دنيايي از صلابت آفريده است؟ آيا از درخت سياست‌بازان خود فروخته است كه بر دامن فلسطينيان ميوه استقامت و زيتون نور و اميد مي‌ريزد؟ اگر اين چنين بود، اينها كه سالهاست در كنار فلسطينيان و به نام ملت فلسطين نان خورده‌اند! شكي نيست كه اين آواي الله اكبر است، اين همان فرياد ملت ماست كه در ايران شاه را و در بيت‌المقدس غاصبين را به نوميدي كشاند. و اين تحقق همان شعار برائت است كه ملت فلسطين در تظاهرات حج، دوشادوش خواهران و برادران ايراني خود فرياد رساي آزادي قدس را سر داد و مرگ بر آمريكا، شوروي و اسرائيل گفت، و بر همان بستر شهادتي كه خون عزيزان ما بر آن ريخته شد، او نيز نثار خون نمود و به رسم شهادت آرميد. آري، فلسطيني راه گم كرده خود را از راه برائت ما يافت و ديديم كه در اين مبارزه چطور حصارهاي آهنين فرو ريخت و چگونه خون بر شمشير و ايمان بر كفر و فرياد بر گلوله پيروز شد و چطور خواب بني اسرائيل در تصرف از نيل تا فرات آشفته گشت، و دوباره كوكب دريه فلسطين از شجره مباركه لاشرقيه و لاغربيه ما برافروخت. و امروز به همانگونه كه فعاليت‌هاي وسيعي در سراسر جهان براي به سازش كشيدن ما به كفر و شرك در جريان است، براي خاموش كردن شعله‌هاي خشم ملت مسلمان فلسطين نيز به همان شكل ادامه دارد و اين تنها يك نمونه از پيشرفت انقلاب است. و حال آن كه معتقدين به اصول انقلاب اسلامي ‌ما در سراسر جهان رو به فزوني نهاده است و ما اينها را سرمايه‌هاي بالقوه انقلاب خود تلقي مي‌كنيم، و هم آنهايي كه با مركب خون طومار حمايت از ما را امضا مي‌كنند و با سرو جان دعوت انقلاب را لبيك مي‌گويند و به ياري خداوند كنترل همه جهان را به دست خواهند گرفت.
   امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استكبار و جنگ پابرهنه‌ها و مرفهين بي‌درد شروع شده است. و من دست و بازوي همه عزيزاني كه در سراسر جهان كوله‌بار مبارزه را بر دوش گرفته‌اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاي عزت مسلمين را نموده‌اند، مي‌بوسم و سلام و درودهاي خالصانه خود را به همه غنچه‌هاي آزادي و كمال نثار مي‌كنم و به ملت عزيز و دلاور ايران هم عرض مي‌كنم خداوند آثار و بركات معنويت شما را به جهان صادر نموده است، و قلب‌ها و چشمان پر فروغ شما كانون حمايت از محرومان شده است، و شراره كينه انقلابي‌تان جهانخواران چپ و راست را به وحشت انداخته است.» (13)

فهرست منابع
1. صدور انقلاب از ديدگاه امام خميني ـ تبيان دفتر ششم چاپ اول تابستان 1374 ص 25
2. همان صفحه 13
3. همان ص 59
4. همان ص 47
5. همان ص 34
6و7. مصاحبه دكتر يزدي با مجله آبان شماره 50 و 49
8. صدور انقلاب از ديدگاه امام خميني ـ ص 25
9. همان ص 34
10. همان ص 35و34
11. همان ص 92
12. همان ص 114
13. همان ص 119و118
در اين مقاله از مقدمه ارزشمند جناب آقاي حميد انصاري بر «صدور انقلاب از ديدگاه امام خميني» استفاده بي شماري شده است و در جاي جاي مقاله عبارات و برداشت‌هايي از آن وجود دارد كه به علت كثرت استفاده از پي نوشت خودداري شده است.
   
         نويسنده: عباسعلي فرزندي
________________________________________
منبع چاپي: فصلنامه متين . شماره 36
مباني نظري صدور انقلاب از منظر امام خميني(س)
چكيده:
ماهيت اعتقادي و مردمي انقلاب اسلامي و نظام برخاسته از آن، از سويي باعث شد تا دشمني قدرت‌هاي حاكم جهاني برانگيخته شود و از سوي ديگر، ايران اسلامي را به كانون الهام‌بخش و بيداري ملت‌ها به ويژه مسلمان‌ها تبديل كرد. بر اين اساس رهبري انقلاب اسلامي؛ از آغازين روزهاي پيروزي انقلاب براي انتقال آموزه‌ها و تجربيات خويش به ديگر جوامع احساس وظيفه كرد و با طرح انديشه صدور انقلاب در صدد پاسخگويي به اين نياز دوسويه انقلاب و طرفداران فراملي آن برآمده است. واقعيت اين است كه انديشه «صدور انقلاب» كه مي‌بايست به يك سياست ضابطه‌مند تبديل شود با نگرش‌هاي گوناگوني مواجه بود، ولي امام خميني به عنوان واضع مكتب انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران در مواضع خويش ضمن اعلام قطعي صدور انقلاب، ابعاد آن را نيز ترسيم كرد. در اين مقاله با رويكرد توصيفي ـ تحليلي به تبيين چرايي، اهميت و ضرورت صدور انقلاب از منظر امام خميني پرداخته خواهد شد.
      در انديشه‌ي امام خميني ضمن اينكه صدور انقلاب به دليل ماهيت و ويژگي‌هاي ايدئولوژيك انقلاب اسلامي به عنوان وظيفه و تكليف مطرح بوده و بر مباني اعتقادي مبتني است، از لحاظ واقعيت‌هاي منطقه‌اي و بين‌المللي نيز اجتناب‌ناپذير است. از طرف ديگر، از ديدگاه امام خميني در صدور انقلاب مي‌بايست ملت‌ها را هدف دانست و به ابعاد جامع صدور انقلاب توجه كرد تا اهداف و منافع جمهوري اسلامي ايران در محيط فراملي برآورده شود.
       كليدواژه‌ها: امام خميني، انقلاب اسلام، صدور انقلاب، همگرايي، فراملي، تكليف‌گرايي، رسالت جهاني
       مقدمه
پيروزي انقلاب اسلامي در ايران ضمن ساقط كردن حكومت استبدادي شاهنشاهي،‌اساس ظلم و استكبار و منافع قدرت‌هاي سلطه‌گر به ويژه آمريكا را مورد تهديد قرار داد. ماهيت اسلامي و مردمي و تكيه بر عوامل اعتقادي و آموزه‌هاي ديني به عنوان مهمترين عوامل پيروزي انقلاب اسلامي، ضمن بر هم زدن نفوذ و اقتدار فزاينده نظام سلطه در ايران و برپايي نظام مستقل از ابرقدرت‌ها، در اين كشور شرايطي را رقم زد كه ايران اسلامي به عنوان كانون الهام‌بخش و بيداري ملت‌ها ـ به ويژه مسلمانان ـ ‌تبديل شود. جمهوري اسلامي به عنوان نظام برخاسته از انقلاب اسلامي ايران در سطح ملي، كاملا متفاوت با ديگر نظامهاي موجود، جايگاه ويژه‌اي در سطح بين‌المللي پيدا كرد.
  اين انقلاب در سطح فراملي ضمن شكست نظامهاي موجود، جايگاه ويژه‌اي در سطح بين‌المللي ملت‌هاي مسلمان را فراهم آورد و وظايف ويژه‌اي براي رهبران انقلاب و نظام برآمده از آن در زمينه حمايت از ملت‌ها، مسلمان‌ها، به ويژه نهضتهاي آزادي‌بخش مشخص كرد. رويكرد ايدئولوژيك انقلاب اسلامي و فرهنگ ديني و ارزش‌هاي سنتي و بومي از يكسو براي جهان غرب و به ويژه آمريكا غيرمنتظره بود و از سوي ديگر باعث استقبال و تأثيرپذيري ملت‌هاي مسلمان از آرمانها، اهداف، سياست‌ها وروشهاي مربوط به اين پديده مهم گرديد و توقعات و انتظارات ويژه‌اي را در آنان براي الگودهي و انتقال تجربيات انقلابي از ناحيه متوليان انقلاب اسلامي به وجود آورد. بر اين اساس رهبران انقلاب اسلامي علاوه بر احساس تكليف ديني در زمينه نشر و گسترش آموزه‌هاي انقلاب اسلامي، مي‌بايست اندوخته‌ها و تجربيات خود را با در نظرگرفتن وظيفه ديني و شرايط محيطي به آنان منتقل كنند. براساس واقعيتهاي پيش شمرده و با لحاظ ويژگي‌ها و اهداف انقلاب اسلامي منبعث از ماهيت اسلامي و جهاني بودن ايدئولوژي اسلامي كه ديني و اسلامي است و با توجه به مردمي و فراگير بودن،‌ استقلال و عدم اتكا به شرق و غرب، ظلم‌ستيزي و حمايت از مظلوم، نفي سلطه‌پذيري و سلطه‌گري و با توجه به ضرورت وحدت جهان اسلام، تعارض با نظام ناعادلانه حاكم بر جهان و...، رهبر انقلاب ضروري ديدند كه رويكردهاي منطبق با اهداف اين انقلاب اتخاذ كنند. در اين راستا و براي پاسخگويي به انتظارات بر حق شيفتگان انقلاب اسلامي و از طرفي تعيين تكليف نسبت به مخالفان اين پديده‌ي مهم، امام خميني انديشه صدور انقلاب را مطرح كردند.
       در اينجا ذكر چند نكته در مورد صدور انقلاب لازم به نظر مي‌رسد:
 1ـ با توجه به اينكه از آغازين روزهاي پيروزي انقلاب يكي از نكاتي كه امام بر آن تأكيد جدي داشتند مسأله صدور انقلاب بود و از طرفي با طرح انديشه صدور انقلاب از سوي ايشان و تأكيد بر اجراي اين سياست، برخي مخالفت‌هاي تصريحي و تلويحي از ناحيه بعضي از جريانات سياسي مطرح شد، اما ايشان با موضع‌گيري قاطعانه‌اي فرمودند: «ما انقلابمان را به تمام جهان صادر مي‌كنيم» (امام خميني 1385 ج 12: 148). همچنين حضرت امام خميني با نفي تفكر مخالفان صدر انقلاب اعلام كردند: «ما بايد در صدور انقلابمان به جهان كوشش كنيم و تفكر اينكه ما انقلابمان را صادر نمي‌كنيم كنار بگذاريم» (امام خميني 1385 ج 12: 202) لذا امام با اتخاذ اين مواضع روشن، پايبندي خود را به اصل صدور انقلاب به صورت قطعي اعلام داشت.
 با قطعي شدن انديشه صدور انقلاب، برگزيدن سياست و برنامه‌هاي مناسب براي اجراي اين انديشه از ضرورتهاي انكارناپذير بود و به مباني نظري قابل اتكا نياز داشت كه متوليان صدور انقلاب بتوانند با وحدت رويه در مواضع خود از آن بهره‌گيري كنند تا ضمن انجام وظيفه نسبت به شيفتگان انقلاب اسلامي در سراسر جهان به ويژه مسلمانان از اهداف انقلاب اسلامي و اهداف و منافع جمهوري اسلامي ايران در محيط فراملي حفظ و حراست به عمل آورند. مواضع امام نه تنها همواره نقش تعيين‌كننده و محوري درمراحل مختلف انقلاب اسلامي براي ملت مسلمان ايران و مسئولان جمهوري اسلامي ايران و همچنين امت اسلامي در وراي مرزهاي جمهوري اسلامي ايران داشته است بلكه در مسأله صدور انقلاب هم مواضع ايشان دربردارنده مباني شرعي، اهداف، راه‌ها و ابزار كارآمدي است كه در صورت تنظيم و تبيين آنها زمينه‌ي مناسبي براي انجام وظيفه ديني و انقلابي و بازشناسي فرصتهاي ويژه براي گسترش و عمق‌بخشي حوزه‌هاي علاقمند به انقلاب اسلامي فراهم مي‌شود.
  بر اين اساس ترسيم و تبيين مباني نظري صدور انقلاب از منظر امام خميني مي‌تواند در زمينه‌ي سياستگذاري، برنامه‌ريزي و تعالي در محيط فراملي مورد توجه متوليان امر قرار گرفته و معيار سنجش مناسبي در اين راستا به شمار آيد. واقعيت اين است كه پيام گسترده انقلاب اسلامي به سرعت از مرزها گذشت و با پيگيري انديشه صدور انقلاب توسط دولتمردان جمهوري اسلامي ايران ـ علي‌رغم ميل مخالفان و تلاش آنها براي جلوگيري از نفوذ انديشه انقلاب اسلامي و مواضع آن ـ‌تأثير عميق و گسترده‌اي بر ملت‌ها و به ويژه مسلمان‌ها بر جاي گذاشت. البته اين تأثيرپذيري در جوامع خاص چون لبنان و فلسطين از عمق بيشتري برخوردار بود و تغيير باورها و ايجاد خودباوري و همگرايي با ملت ايران را در آن جوامع به همراه داشت. اين تحولات را مي‌توان به عنوان يكي از محوري‌ترين موضوعات مرتبط با نظريه صدور انقلاب مورد تحليل و ارزيابي قرار داد. تأثيرپذيري ملت‌ها،‌ مسلمان‌ها و جنبش‌هاي اسلامي از انقلاب ايران تا آن حد است كه صاحبنظران منطقه‌اي و بين‌المللي به اين واقعيت اقرار كرده‌اند. براي مثال جان.ال. اسپوزيتو، پژوهشگر امور خاورميانه معتقد است: «يك انقلاب اسلامي جهاني به وقوع پيوسته كه بر سياست‌هاي گروه‌هاي اسلام‌گرا تأثيرگذارده است» (اسپوزيتو 1372: 25) اما چون در زمينه‌ي چگونگي صدور انقلاب ديدگاه‌هاي مختلفي وجوددارد لازم است چارچوب مناسب و مباني و اصول انديشه صدور انقلاب تبيين شود تا اهداف اساسي و فرامرزي انقلاب اسلامي و نظام برخاسته از آن براساس چارچوب و مباني مذكور دنبال شود.
  بر اساس اين ضرروت، در نوشتار حاضر در پي آنيم كه با استفاده از روش‌هاي علمي، چارچوب صدور انقلاب را مبتني بر مباني و اصول مورد توجه امام خميني تبيين و ارائه كنيم.
 2ـ جمهوري اسلامي ايران به دليل برخورداري از ساختار ايدئولوژيك و اصول حاكم بر قانون اساسي و همچنين پايبندي مسئولان كشور به مواضع اصولي امام خميني براساس ضرورت مي‌بايست چارچوب مناسب و مطلوبي را براي انجام تعهد خود در راستاي اهداف برون‌مرزي انقلاب اسلامي تعيين و ترسيم كند، تا همه مسئولان رسمي وغيررسمي براساس آن بتوانند با جهت‌گيري واحد با بازيگران منطقه‌اي و بين‌المللي تعاملكرده و به توقعات بر حق ملت‌ها ـ به ويژه جريانات اسلامي ـ پاسخ مناسب دهند. از طرفي، تبيين چارچوب فوق مي‌تواند بين متوليان صدور انقلاب همگرايي ايجادكند تا در عرصه‌هاي نظري و در صحنه‌هاي عمل،‌ فرصت‌هاي مناسبي را براي جمهوري اسلامي ايران فراهم كنند و آسيب‌ها و تهديدات ناشي از اختلاف سليقه و تعارض عملي در اين زمينه را از نظام جمهوري اسلامي ايران دور سازند.
   علاوه بر تعهد نسبت به مستضعفان و مسلمان‌هاي مخاطب صدور انقلاب و نياز به تقويت فرصت‌هاي فرامرزي كه در تبيين چارچوب صدور انقلاب مورد توجه است، دوري گزيدن از تبعات ناشي از تأثيرات غيرارادي نيز تبيين چارچوب مبتني بر نظريات امام خميني را ضرورت مي‌بخشد. در نتيجه، اهميت اين تحقيق از آن جهت است كه صدور انقلاب مبتني بر ديدگاه امام خميني به مسئولان كمك مي‌كند تا:
     1) همگرايي در مواضع گفتاري و عملي زمينه مناسب ارتباط با ملت‌ها، نهضت‌ها و شيفتگان انقلاب اسلامي را فراهم كنند.
      2) توقعات و انتظارات شيفتگان انقلاب اسلامي را با واقعيت‌هاي صدور انقلاب تطبيق كرده و شبهات و ابهامات در اين زمينه را با ديدگاه اصولي پاسخ دهند. اما «ضرورت» اين تحقيق از اين جهت است كه گاهي اصل صدور انقلاب توسط جريانات و اشخاصي مورد خدشه قرار گرفته و از طرفي ديدگاه‌هاي افراطي نيز در اين زمينه وجود دارد، لذا تبيين چارچوب صدور انقلاب مي‌تواند از زيان‌هاي احتمالي در اين زمينه جلوگيري كند.
      3) برخي موضوعات به عنوان ملاحظات اساسي مورد توجه است:
 الف) به دلايل ايدئولوژيك و براساس ماهيت انقلاب اسلامي تلاش براي گسترش آموزه‌هاي اسلامي چون بيداري اسلامي، ضديت با استكبار، خيزش مستضعفين، آزادي قدس و... به عنوان محور اصلي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران تلقي مي‌گردد.
ب) دشمني حكومتهاي استكباري چون آمريكا، اسرائيل و... با نظام جمهوري اسلامي ايران قطعي مي‌باشد.
ج) استقبال ملت‌ها ـ به ويژه مسلمان‌ها ـ‌ براي الگو قرار دادن آموزه‌هاي انقلاب اسلامي چشمگير است.
      4) در اين راستا مفاهيم و متغيرهايي وجود دارد كه تعريف نظري هر كدام از آنها به قرار زير است:
الف) انقلاب اسلامي عبارت است از: دگرگوني‌ بنيادي در ساختار كلي جامعه و نظام سياسي آن، منطبق بر جهان‌بيني و موازين و ارزش‌هاي اسلامي و نظام امامت براساس آگاهيو ايمان مردم و حركت پيشگام مشتاقان و صالحان و قيام قهرآميز توده‌هاي مردم (عميد زنجاني 1367: 79)
   ب) صدور انقلاب «يك برنامه و اقدام يا سياستي است كه از طرف دست‌اندركاران انقلاب در جهت تأثيرگذاري بر جوامع ديگر اتخاذ مي‌گردد» (محمدي، درحال انتشار: 611) تلاش و كوشش هدفمند براي تبيين و معرفي آرمانها و اهداف انقلاب اسلامي به جوامع و انتقال تجربيات موفق به آنها (كه در فهرست دستاوردهاي انقلاب اسلامي جاي مي‌گيرد) لزوماً بايد دربرگيرنده اهداف‌، سياست‌ها،‌ استراتژي و حتي شيوه‌هاي اجرايي باشد.
ديدگاه‌هاي گوناگون در زمينه صدور انقلاب
وقوع انقلاب اسلامي در ايران به عنوان كشوري بزرگ و داراي موقعيت مهم ژئوپلتيك، و يكي از بزرگترين دارندگان منابع عظيم انرژي (گاز و نفت)،‌ مرز طولاني مشترك با ابرقدرت شرق در دوران جنگ سرد به عنوان يكي از پايه‌هاي نظام دو قطبي و همچنين با توجه به جايگاه ايران در كشورهاي اسلامي و موقعيت بي‌نظير استراتژيكي كه محل تلاقي منابع حياتي و امنيتي غرب با شرق به حساب مي‌آمد، دغدغه‌ها و نگراني‌هاي عميقي را در نظام بين‌الملل ايجاد كرد. واقعيت اين است كه انقلاب اسلامي، غرب و قدرت‌هاي بزرگ را عملاً از امتياز حضور و دخالت مستقيم در امور ايران محروم كرد و به دليل تأثير اين انقلاب در سطح منطقه و جهان آنان را به حيرت و هراس واداشت. رويكرد ايدئولوژيك انقلاب اسلامي و فرهنگ ديني و ارزش‌هاي سنتي و بومي براي جهان غرب، به ويژه آمريكا كاملاً غيرمنتظره بود، زيرا آنها ايدئولوژي‌هاي گوناگوني چون سوسياليسم، ناسيوناليسم و.... را در روابط بين‌الملل تجربه كرده‌ بودند، لكن رويكرد ديني و به ويژه اصولگرايي اسلامي و مضامين بلندي چون فتوا، جهاد و امامت و... را براي خود غيرقابل هضم مي‌دانستند. انقلاب اسلامي از ويژگي‌هاي منحصر به فرد ويژه‌اي برخوردار است كه آن را از ديگر انقلاب‌هاي جهاني متمايز مي‌كند. چنانچه بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني در اين زمينه فرموده‌اند: «شك نبايد كرد كه انقلاب اسلامي ايران از همه انقلابها جدا است: هم در پيدايش و هم در كيفيت مبارزه و هم در انگيزه‌ي انقلابو قيام.» (امام خميني 1385 ج 21: 402)
   انقلاب اسلامي در ايران با بهره‌مندي از خميرمايه ديني ـ مذهبي و برخورداري از ماهيت فرهنگي و نگاه جامع الابعاد اصلاحي آغاز گرديد وتا مرحله پيروزي و پس از آن همواره اين ويژگي را داشت. انقلاب اسلامي در ايران با تكيه بر معنويت و درنظر گرفتن ارزش‌هاي انساني و اسلامي از ويژگي‌هاي بسيار مهمي برخوردار است كه مي‌تواند براي ملت‌هاي ديگر كه طالب ارزش‌هاي انساني‌اند، به عنوان الگويي قلمداد شود. ويژگي‌هايي همچون: ديني و اسلامي، مردمي و فراگير، استقلال‌طلبي،‌ سازش‌ناپذيري نسبت به اصول فرهنگي و معنوي، برخورداري از رهبري جامع‌الابعاد، ظلم‌ستيزي، عدالت‌خواهي و.... از جمله آنها است. مجموعه ويژگي‌هاي فوق توانسته است آموزه و استراتژي جديد و كارآمدي را فراروي حركت‌هاي انقلابي قرار دهد. لذا ملت‌ها و نهضت‌هايي كه براي رهايي از استبدادو استعمار به دنبال الگوي قابل تأسي بودند، انتظار داشتند كه از تجربيات انقلاب اسلامي بهره‌مند شوند و انقلاب اسلامي و نظام برآمده از آن نيز با تبيين و تشريح اين ويژگي‌ها قادر بود تا ضمن انجام وظيفه اسلامي ـ انساني منبعث از اعتقادات و ارزش‌هاي ديني، اندوخته‌ها و تجربيات خود را در قالب صدور انقلاب به آنان منتقل كند. البته انديشه صدور انقلاب بر اهداف انقلاب اسلامي نيز مبتني است كه بر اين اساس، آنچه تاكنون از ديدگاه انديشمندان و صاحبنظران، به ويژه پديدآورندگان انقلاب اسلامي،به آن اشاره شده است انقلاب اسلامي علاوه بر رفع و دفع استبداد واستعمار، اهداف ديگري نيز داشته است كه براي رعايت اختصار صرفاً به برخي از عناوين عمده‌ي اهداف مهم انقلاب كه بعد فراملي دارد، اشاره مي‌شود:
       1)نفي استعمار و سلطه خارجي؛
2) حمايت از مسلمانان، مظلومان و مستضعفان جهان؛
3) گسترش اعتقادات، انديشه‌ها و فرهنگ اسلامي و تقويت مسلمانان در سراسر عالم؛
4) تلاش براي تقويت پايه‌هاي وحدت و انسجام امت اسلامي در سطح جهان؛
5) تلاش براي بيداري و اتحاد مستضعفان در سراسر جهان؛
6) هشدار، تذكر و تنبيه متجاوزان به حقوق انسان‌ها در صحنه بين‌المللي؛
7) تلاش براي تغيير نظام غيرعادلانه حاكم بر جهان و دگرگوني در ساختارهاي بين‌المللي برآمده از نظام غيرعادلانه و... (مؤسسه فرهنگي قدر ولايت 1382: 13 ـ 12)
     در مورد مسأله صدور انقلاب كه توجه ناظرين حوادث مربوط به انقلاب اسلامي را به خود جلب كرده بود،‌ نظريات مختلفي، در داخل و خارج از ايران، وجود داشت و سؤالاتي درباره‌ي اهداف، برنامه‌ها، شيوه‌ها و ابزار صدور انقلاب مطرح مي‌گرديد. گروهي مخالفت همه‌جانبه‌ي خود را با مسأله صدور انقلاب اعلان كردند. جمعي بر صدور انقلاب با شرايط و ويژگي‌هاي خاص تأكيد كردند. عده‌اي نيز صدور انقلاب را تحت هر شرايط و با هر ابزار و وسيله‌اي لازم مي‌دانستند. در رابطه با صدور انقلاب، دست‌كم، سه نظريه قابل طرح است. البته نظريه‌اي كه امام خميني دراين صورت ابراز داشتند، نظريه‌اي جامع است. طرفداران ديدگاه اول، ناسيوناليستها بودند.... شعار بازسازي ملي در قالب هماهنگ با نظام و عرف بين‌المللي، بدون توجه به شرايط انقلابي اولين آميزه از اين ديدگاه بود. اينان به موازات داغ شدن بحث صدور انقلاب، مخالفت تلويحي خود را با اعلام اولويت بازسازي داخلي مطرح مي‌نمايند... اين گروه معتقد بودند ارزش‌هاي انقلاب تنها در چارچوب مرزهاي ملي قابل قبول بوده و نبايد نسبت به محيط پيرامون موضعي تعرضي داشته باشد. لذا به طور كلي مخالف صدور انقلاب بوده و آن را عملي خلاف شئونات بين‌المللي مي‌پنداشتند. (معاونت پژوهشي... 1374: 13 ـ 11)
   همچنين از اين ديدگاه صدور انقلاب را به دليل اعتقاد به اينكه ما وظيفه داريم جامعه خود را منطبق بر نيازهاي كشور اداره كنيم و نمي‌توانيم افكار و انديشه خود را صادر كنيم، منتفي دانسته و معتقد بودند كه انقلاب چون كالا نيست كه بتوان آن را صادر كرد:
     ديدگاه دوم: دسته‌اي ديگر عناصري ظاهراً انقلابي بودند كه مرزهاي ملي را ساخته‌ي دوران سلطه استعمار دانسته و معتقد بودند كه جهان اسلام زماني يك كل يكپارچه بوده است كه بر اثر تهاجم دو قطب فرهنگ غرب يعني ناسيوناليزم و استعمار تجزيه شده ... طرفداران اين ديدگاه به «تئوري توطئه» اعتقاد داشته و هرگونه نابساماني، عقب‌افتادگي، تحجر فرهنگي و مرزبندي‌ها را ناشي از توطئه برنامه‌ريزي شده‌ي دولت‌هاي استعمارگر مي‌دانستند.  توجيه قدرتمند «اسلام مرز نمي‌شناسد» حربه مناسبي براي اين گروه بود...
    تهاجم دائمي و مستمر به ارزش‌هاي وضع موجود و تلاش در جهت نابود ساختن رژيم‌هاي پيراموني، هدف اصلي اين ديدگاه بود. استفاده از توانمندي‌هاي نظامي، چريكي و اطلاعاتي و تجهيز تسليحاتي جنبش‌هاي آزادي‌بخش و به خطر افكندن پايه‌هاي حكومت‌هاي مستبد در كانون توجه اين دسته قرار داشت... در اين ديدگاه منافع ملي آرماني يكسان فرض شده و اولويت در سياست خارجي به منافع ايدئولوژيك آن هم از موضع خشن و سركوب‌گرايانه داده مي‌شود.... (معاونت پژوهشي 1374: 14ـ 13) اين ديدگاه معتقد بود كه انقلاب اسلامي به دليل ماهيت اسلامي خود ضمن اينكه داراي رسالت جهاني است و به هر قيمتي ـ حتي با اعمال زور و روش‌هاي قهرآميز و به كار بردن اسلحه ـ بايد انديشه خود را در جهان گسترش دهد.
     ديدگاه سوم: طرفداران اين ديدگاه معتقد بودند كه بايد تلاش كنيم در داخل يك امت نمونه بسازيم و از تمامي ابزارهاي انقلابي، ‌قانوني و حتي خشن نظامي براي تحقق اين هدف سود جوييم. در رابطه با جامعه جهاني نيز اين ديدگاه سياست مسالمت‌آميز توأم با فرصت‌طلبي را دنبال مي‌كرد... در صورتي كه منافع ما در نقطه‌اي به خطر افتاد و مخاصمه و برخورد خشن كارساز نبود، اقدام به يك مصالحه بين‌المللي و تفاهم با كشورهاي قدرتمند ضروري است. اين ديدگاه تا حدود زيادي در داخل متأثر از انديشه انقلابي و در جامعه جهاني مدافع تفاهم با سياست دولت‌هاي قوي بود. در اين ديدگاه استفاده از تمام شيوه‌ها براي دستيبابي به اهداف انقلابي مشروع بوده و قابل قبول تلقي مي‌شد. (معاونت پژوهشي.... 1374: 15ـ 14)
  ديدگاه ديگري كه در واقع بيانگر رويكرد رهبران انقلابي، به ويژه حضرت امام خميني بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران است، با توجه به:
الف) تكليف‌گرايي و لزوم ترويج انديشه‌هاي ناب اسلامي
ب) خواست عمومي ملت‌ها بالاخص مسلمانان
ج) نگاه اصولي به صدور انقلاب در سياست خارجي از ديدگاه اسلام و مرزناشناسي انديشه اسلامي
  مسأله صدور انقلاب را با شيوه‌ها و ابزار خاص مورد توجه قرار داده و امري ضروري براي تحقق اهداف انقلاب قلمداد مي‌كند. در يك نگاه كلي مي‌توان گفت كه امام خميني با اتخاذ موضعي دقيق هر سه بعد فوق را به طور نسبي رد مي‌كند. ديدگاه ناسيوناليستي به دليل تأكيد بر خميرمايه‌هاي غيرديني و استفاده از آن‌ها در كنار ارزش‌هاي اسلامي به صورت آشكار مورد نفي امام قرار مي‌گيرد؛ زيرا اعلام صريح امام مبني بر قطعي بودن صدور انقلاب و يادآوري اين نكته كه ما نسبت به ملت‌ها و به ويژه مسلمانان براساس آموزه‌هاي اسلام مسئوليت داريم؛ بيانگر طرد صريح و روشن اين ديدگاه محسوب مي‌شود.  گروه دوم نيز به دليل انديشه و اقدامات و ناديده گرفتن سازوكارهاي حاكم بر تعاملات مناسب با ديگر جوامع مطرود امام هستند. برگزيدن راه و روش صرفا نظامي و اقدامات چريكي و پارتيزاني و بي‌توجهي به حركت‌هاي مردمي مبتني بر آگاهي و بيداري و شناخت مناسب تعاملات محيطي كه ويژگي اين ديدگاه مي‌باشد، از سوي امام خميني شيوه غيرممكن و نادرستي به حساب مي‌آيد.
   ديدگاه سوم نيز به دليل فرصت‌طلبي و استفاده ابزاري نسبت به موضوعي كه بايد مبتني بر احساس مسئوليت و وظيفه‌شناسي باشد، از سوي امام نفي مي‌شود. (معاونت پژوهشي.... 1374: 16ـ 15) امام با تأكيد بر رسالت جهاني اسلام و تعهد به ارزش‌هاي والاي آن در عرصه انديشه و عمل، احساس مسئوليت نسبت به جامعه جهاني را مورد توجه قرار مي‌دهند. اين نگرش مبتني بر نفي ظلم و ظلم‌پذيري، نفي سلطه و سلطه‌گري و نفي سركوب و برخورد انفعالي است. از ديدگاه امام براي اينكه ملت‌ها به عنوان مخاطب اصلي انقلاب اسلامي نقش الگويي انقلاب اسلامي و نظام برخاسته از آن را بپذيرند، بايد احساس مسئوليت مسئولان انقلاب را نسبت به مسائل و مشكلات خود به صورت روشن حس كنند.  بنابراين آگاهي دادن به ملت‌ها براي اتخاذ مشي روشنگرانه به گونه‌اي كه خود آنها اقدام به تغيير سرنوشت خود كنند، در ديدگاه امام جايگاه ويژه‌اي دارد. در اين ديدگاه صدور انقلاب كه به عنوان وظيفه قطعي قلمداد مي‌شود، زماني موفق خواهد بود كه نظام برخاسته از انقلاب اسلامي با موفقيت در عرصه‌هاي گوناگون بتواند به عنوان الگوي موفقي براي ديگر جوامع نقش‌آفريني كند.
    لذا در يك جمع‌بندي كلي صدور انقلاب از ديدگاه امام دربردارنده چارچوب و مفاهيمي است كه تأكيد بر تحقق ارزش‌ها درداخل و اهتمام جدي به انتقال آرمان‌ها و ارزش‌هاي انقلاب در خارج را همزمان مورد توجه قرار دهد تا رابطه منطقي و معقول بين جامعه انقلابي ايران و ديگر جوامع براي انتقال آموزه‌هاي انقلابي برقرار شود. (معاونت پژوهشي.... 1374: 18ـ 16)
البته تقسيم‌بندي‌هاي ديگري هم براي صدور انقلاب مطرح شده است:
1) عملگرايي در قالب اسلام (پراگماتيسم مطلق) با هدف كسب قدرت.
2) نظريه حكومت عملي اسلام (اولويت محض به داخل كشور).
3) انجام دادن تكاليف الهي بدون عنايت به عواقب بلندمدت آن (اصل قرار دادن بعد آرماني و ايدئولوژيك سياسيت خارجي جمهوري اسلامي ايران و بي‌توجهي به ضرورتهاي داخلي).
4) نظريه «اُم‌القراء» (ايزدي 1381: 73 ـ 61).
    پيروان نظريه اول كه به نوعي آن را عملگرايي در قالب اسلام خوانده‌اند، موارد ذيل را وجهه نظر خود قرار مي‌دهند:
ـ بهره‌گيري ملت از همه امكانات براي زندگي و نمو درجامعه بين‌المللي.
ـ همه چيز براي داخل مرزها.
ـ تمسك به اسلام براي قدرتمند شدن.
ـ صدور انقلاب و حمايت از نهضت‌ها براي كسب قدرت و در مجموع هر اقدامي براي اقتدار ايران (ايزدي 1381: 62 ـ‌61).
   اين ديدگاه به دليل فرصت‌طلبي و بي‌توجهي به ماهيت انقلاب اسلامي و وظيفه جمهوري اسلامي نسبت به مسلمانان با روح قانون اساسي نمي‌تواند مورد توجه باشد. نظريه دوم به نظريه حكومت عملي اسلام موسوم است و به موارد ذيل معتقد است:
ـ تقسيم جهان به كشورهاي متعدد از واقعيت‌هاي انكارناپذير است.
ـ ‌قبول اين مرزبندي وجود قلمرو، وجود حوزه‌ مشروعيت و وجود حوزه‌ مسئوليت را ترسيم مي‌كند و اين واقعيت‌ها توان و وسع محدود به قلمرو را به همراه دارد و نمي‌توان انتظاري بيش از آن از حكّام داشت.
ـ امكانات هر مملكت بايد صرف همان مملكت با مرزهاي خاص سرزميني شود.
ـ ‌وظيفه دولت،‌ آباد كردن و ساخت كشور است.
ـ همدردي با فقراي همسايه؛ ولي وظيفه حاكميت، درون‌مرزي است.
  در مجموع اين ديدگاه حكومت رياست ولي فقيه، رعايت قوانين و مقررات اسلاكي در مملكت و دفاع از اسلام و مسلمان‌ها را مي‌پذيرد ولي خود را نسبت به مسائل جهان اسلام مسئول نمي‌داند (ايزدي 1381: 67ـ 63) اين ديدگاه به دليل فرصت‌طلبي و بي‌توجهي به ماهيت انقلاب اسلامي مورد توجه نمي‌باشد. پيروان نظريه‌ سوم انجام تكليف بدون توجه به عواقب آن با استناد به بعد آرماني و ايدئولوژيك سياست خارجي و اصل قرار دادن آن، اعتقاد دارند كه بايد از تأثر واقعيت‌هاي جاري بر اصول آرماني جلوگيري كرد و به نداي مسلمان‌ها به هر قيمتي پاسخ داد كه به نوعي آرمان‌گرايي محض و بي‌توجهي به مصالح و منافع ام‌‌القراء در اين نظريه مشهود است (ايزدي 1381: 74 ـ‌73) نظريه چهارم ام‌القراء نام دارد. هر چند كه علما و مسئولان حكومتي بارها از اين واژه استفاده كرده‌اند ولكن اين نظريه به صورت جامع تبيين نگرديده است. براساس نظر دكتر محمدجواد لاريجاني خلاصه اين نظريه چنين است:
  الف) ملاك وحدت در فلسفه ام‌القراء وحدت در اداي وظيفه اسلامي است، چرا كه در اين حاكميت، امتي مسئول با رهبري مسئول جمعاً در سرزميني به عنوان ام‌القرا، هسته مركزي حكومت را تشكيل مي‌دهند كه بُرد جهاني دارد.
ب) ولايت فقيه و حكومت ولايت فقيه، اساس و جوهر تشكيل حكومت اسلامي در ام‌القرا است. عامل وحدت امت اسلامي، همان رهبري ولايت فقيه است.
ج) مرزهاي قراردادي و بين‌المللي اثري در اين رهبري ندارد. جهان اسلام امت واحد است. ولايت و حيطه مسئوليت آن قابل تقسيم به كشورها نيست. مسئوليت رهبري امت اسلام مرزي نمي‌شناسد.
د) كشوري ام‌القراي جهان اسلام است كه داراي رهبري گردد كه در حقيقت لايق رهبري جهان اسلام باشد.
هـ) اگر بين رهبري انقلاب و حكومت ايران با رهبري امت اسلامي و نهضت جهاني اسلام در عمل تزاحمي به وجود آيد، بايد كدام را بر ديگري اولويت داد؟ نحوه حل تعارض بين آن دو چيست؟
 آقاي لاريجاني معتقد است:
 تئوري ام‌القراء‌ در حقيقت در پاسخ عملي بدين سؤال عرضه شده است. همواره مصالح امت اولويت دارد. مگر اينكه هستي ام‌القراء كه حفظ آن بر همه امت (نه تنها بر مردم ام‌القراء) واجب است، به خطر افتد. (لاريجاني 1369: 52)
و) ام‌القراء در صورتي كه به حقوق امت تجاوز شود، مي‌خروشد و با توانايي خود سعي مي‌كند حق امت را بگيرد؛ از اين رو قدرت‌هاي جهان سعي مي‌كنند آن را در هم شكسته و نابود كنند تا ديگر سدي بر سر راه اميال آنها نباشد و در اينجاست كه وظيفه امت، شروع مي‌شود و آن حفاظت و حمايت از ام‌القرا است.
    ام‌‌القراء بايد امت را حفظ و حمايت كند و به فرياد آن رسد و سعي در جلوگيري از ظلم قدرت‌ها كند و در مقابل حقوقي دارد كه همان وظيفه امت، نسبت به آن است. اگر ام‌القرا مورد هجوم و حمله و تاخت و تاز دشمن اسلام و معارضان قرار گيرد، امت بايد با تمام توان و هستي خود به ياري آن بشتابد. (ايزدي 1381: 70 ـ 68)  آقاي لاريجاني مي‌گويد: «ما وقتي به بيرون مرزهاي خود نگاه مي‌كنيم اغراضمان از دو مقوله خارج نيست: صدور انقلاب و حفظ ام‌القرا؛ و اگر در مقطعي تزاحمي به بار آيد، اولويت با حفظ ام‌القراست.» (لاريجاني 1369: 53) ايشان برگزيدن «رفع نيازهاي جمهوري اسلامي» در زمان تزاحم با صدور انقلاب را براساس رهنمودهاي امام و نيز استفاده از استفتائات خصوصي از ايشان دانسته‌اند. (ايزدي 1381: 70) روشن است كه با توجه به نظريات متفاوت و بعضا متضادي كه از طرف گروه‌هاي مختلف ارائه مي‌گرديد، انديشه انقلاب در دو سوي طيفي قرار مي‌گرفت كه يك سوي آن صدور انقلاب به هر قيمت و سوي ديگر آن مخالفت با صدور آن بود. برخي براي پيشبرد اين هدف به اعمال زور و به كارگيري قدرت نظامي اعتقاد داشتند. برخي نيز معتقد بودند كه انقلاب به درون مرزها محدود شود و حداكثر الگويي از آن به ديگران ارائه شود. اينان نظر داشتند كه بايد بيشترين سرمايه‌گذاري را به برطرف كردن نيازهاي داخلي اختصاص داد. اما ديدگاه جامع و متعادل امام بر الگوسازي در داخل و انتقال آموزه‌هاي انقلاب اسلامي و حمايت از ملت‌ها در زمينه‌هاي آگاهي‌بخشي آموزشي و انتقال تجربيات تأكيد داشت.
ديدگاه امام خميني در مورد صدور انقلاب
همانگونه كه پيش‌تر شد در زمينه صدور انقلاب ديدگاه‌هاي متفاوت و چهارگانه‌اي ابراز شد. در اين مقاله سه ديدگاه 1) فرصت‌طلبانه؛ 2) راديكال (افراطي)؛ و 3) محافظه‌كارانه، به دليل تناقض و تضاد آن با ماهيت انقلاب و انديشه‌هاي متعالي امام و قانون اساسي مورد توجه قرار نگرفت و تنها بر ديدگاه چهارم كه منطبق بر اسلام ناب، ماهيت و اهداف متعالي انقلاب اسلامي است، تأكيد شد. اينك چارچوب صدور انقلاب منطبق بر انديشه و افكار امام خميني ارائه مي‌گردد.
 امام خميني با شناخت عميق و همه‌جانبه از اسلام و ابعاد انقلاب اسلامي و همچنين آگاهي و بصيرت كامل به شرايط زماني و نظام حاكم بين‌الملل و همچنين شناخت دشمنان اسلام، امت اسلامي، انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ايران و ابعاد و شيوه‌هاي دشمني آنان، ضمن يادآوري دشمني جامع‌الابعاد آمريكا، صهيونيسم، كمونيسم با اسلام و انقلاب اسلامي، حفظ و تداوم انقلاب اسلامي را عمق‌بخشي و گسترش پهنه انقاب اسلامي در داخل و خارج ايران مي‌دانستند و بر اين اساس همواره بر صدور انقلاب با شيوه‌اي جامع و كارآمد تأكيد مي‌كردند. ايشان با اتخاذ «موضعي دقيق» ديدگاه‌هاي سه‌گانه را به نوعي مردود دانسته و نظريه جامع و كارآمدي را نسبت به صدور انقلاب در مواضع و رهنمودهاي خود ارائه كردند. امام خميني ديدگاه ملي‌گرايانه را كه مظهر آن جريان نهضت آزادي بود (چنانچه ابراهيم يزدي، وزير خارجه دولت موقت، صراحتا اعلام كرد: ما قصد خارج كردن انقلاب خود را نداريم) به دليل غيرديني بودن آموزه‌هاي آن و محدود شدن در حصارهاي منافع مادي و كنار گذاشتن ارزش‌هاي اسلامي، نفي كرده و صدور انقلاب را يك موضوع قطعي و غيرقابل خدشه دانستند. چنانچه فرمودند:  «ما انقلابمان را به تمام جهان صادر مي‌كنيم؛ چرا كه انقلاب اسلامي است و تا بانگ لااله الا الله و محمد رسول‌الله(ص) بر تمام جهان طنين نيفكند مبارزه هست. و تا مبارزه در هر جاي جهان عليه مستكبرين هست، ما هستيم.» (امام خميني 1385 ج 12: 148)
      همچنين ايشان با هشدار به كساني كه مخالف صدور انقلاب بودند اين‌چنين فرمودند: «ما بايد در صدور انقلابمان به جهان كوشش كنيم، و تفكر اينكه ما انقلابمان را صادر نمي‌كنيم، كنار بگذاريم؛ زيرا اسلام بين كشورهاي مسلمان فرقي قائل نمي‌باشد و پشتيبان تمام مستضعفين جهان است، از طرفي ديگر تمام قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها كمر به نابوديمان بسته‌اند؛ و اگر ما در محيطي در بسته بمانيم قطعا با شكست مواجه خواهيم شد.» (امام خميني 1385ج 12: 202) «اميدواريم كه اين نهضت به ساير بلاد اسلامي هم صدور پيدا كند و اين مكتب، مكتب همه‌ي مسلمين است بلكه همه مستضعفين.» (امام خميني 1385 ج 12 : 399) «ما به تمام جهام تجربه‌هايمان را صادر مي‌كنيم و نتيجه مبارزه و دفاع با ستمگران را بدون كوچكترين چشم‌داشتي، به مبارزان راه حق انتقال مي‌دهيم و مسلماً محصول صدور اين تجربه‌ها، جز شكوفه‌هاي پيروزي و استقلال و پياده شدن احكام اسلام براي ملت‌هاي در بند نيست.» (امام خميني 1385 ج 20: 325) «البته ما اين واقعيت و حقيقت را در سياست خارجي و بين‌الملل اسلامي‌مان بارها اعلام نمود‌ه‌‌ايم كه درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و كم كردن سلطه جهانخواران بوده و هستيم... ما درصدد خشكانيدن ريشه‌هاي فاسد صهيونيزم، سرمايه‌داري و كمونيزم در جهان هستيم. ما تصميم گرفته‌ايم به لطف و عنايت خداوند بزرگ، ‌نظامهايي را كه بر اين سه پايه استوار گرديده‌اند نابود كنيم؛ و نظام اسلام رسول‌الله (ص) را در جهان استكبار ترويج نماييم.» (امام خميني 1385 ج 21: 81)
نهايتاً حضرت امام در روزهاي پاياني عمر شريفشان موضع خويش را نسبت به صدور انقلاب اينگونه اعلام كردند: «مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت حجت ـ ارواحنا فداه ـ است كه خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.» (امام خميني 1385 ج 21: 327)
      همچنين حضرت امام خميني ديدگاه افراطي و تند عناصر انقلابي يا بعضاً به ظاهر انقلابي را كه صرفاً به شيوه‌هاي چريكي، اطلاعاتي و تجهيز تسليحاتي جنبش‌هاي آزادي‌بخش براي سقوط حكومت‌ها در نظر داشتند، نفي كرده و با تشخيص مناسب از شرايط حاكم بر بيداري اسلامي و آگاهي‌بخشي به توده‌ها براي نجات و رهايي خود تأكيد كرده و ارزيابي مناسب از دشمن و شيوه‌هاي دشمني آنها را براي اتخاذ شيوه مناسب صدور انقلاب مدنظر قرار مي‌دادند. ايشان در اين راستا چنين فرموده‌اند: «ما كه مي‌گوييم «انقلابمان را مي‌خواهيم صادر كنيم» مي‌خواهيم اين را صادر كنيم، مي‌خواهيم اين مطلب را همين معنايي كه پيدا شده، همين معنويتي كه پيدا شده است در ايران، همين مسائلي كه در ايران پيدا شده، ما مي‌خواهيم اين را صادر كنيم، ما نمي‌خواهيم شمشير و تفنگ بكشيم و حمله كنيم.» (امام خميني 1385 ج 13: 90)
     همچنين فرموده‌اند: «اينكه مي‌گويم بايد انقلاب ما به همه جا صادر بشود، اين معني غلط را از او برداشت نكنند كه ما مي‌خواهيم كشورگشايي كنيم. ما همه‌ي كشورهاي مسلمين را از خودمان مي‌دانيم. همه‌ي كشورها بايد در محل خودشان باشند.  ما مي‌خواهيم اين چيزي كه در ايران واقع شده و اين بيداري كه در ايران واقع شد و خودشان از ابرقدرت‌ها فاصله گرفتند و دادند و دست آنها را از مخازن خودشان كوتاه كردند، اين در همه‌ي ملت‌ها و در همه‌ي دولت‌ها بشود، آرزوي ما اين است. معني صدور انقلاب ما اين است كه همه‌ي ملت‌ها بيدار بشوند و همه‌ي دولت‌ها بيدار بشوند و خودشان را از اين گرفتاري كه دارند و از اين تحت سلطه بودني كه هستند و از اينكه همه مخازن آنها دارد به باد مي‌رود و خودشان به نحو فقر زندگي مي‌كنند، نجات بدهند.» (امام خميني 1385 ج 13: 281)  «ما كه مي‌گوييم مي‌خواهيم انقلابمان را صادر كنيم، نمي‌خواهيم با شمشير باشد، بلكه مي‌خواهيم با تبليغ باشد.» (امام خميني 1385 ج 18: 72)  «مايي كه مي‌خواهيم اسلام در همه جا باشد و مي‌خواهيم اسلام صادر بشود، ما كه نمي‌گوييم كه مي‌خواهيم با سر نيزه صادر بكنيم؛ ما مي‌خواهيم بادعوت، با دعوت به همه جا، اسلام را صادر كنيم.» (امام خميني 1385 ج 18: 157)
    در مجموع، حضرت امام خميني براي نفي ديدگاه افراطي براي صدور انقلاب با طرح موضوعاتي چون معرفي صحيح اسلام با تبليغات، عمل مطابق با اسلام، عمل و اخلاق، شناساندن انقلاب به دنيا، دعوت به اسلام، صدور ارزش‌هاي انساني، آشناسازي مستضعفان با حكومت عدل اسلامي را عامل و شيوه صدور انقلاب دانسته‌اند. امام خميني نسبت به ديدگاه سوم نيز به دليل موضع‌گيري انفعالي و فرصت‌طلبانه و نه مسئولانه در مقابل ملت‌هاي مسلمان، و مستضعفان جهان نظر مساعد نداشته و با يادآوري تكليفي كه طرفداران انقلاب نسبت به جامعه جهاني به عهده دارند يك استراتژي همه‌جانبه و جامع‌الابعاد نسبت به صدور انقلاب ارائه كرد‌ه‌اند. چنانچه فرموده‌اند: «نهضت براي اسلام نمي‌تواند محصور باشد در يك كشور، و نمي‌تواند محصور باشد در حتي كشورهاي اسلامي، نهضت براي اسلام، همان دنباله نهضتي انبياست. نهضت انبيا براي يك محل نبوده است.» (امام خميني 1385 ج 10: 446)
      در اين زمينه ضمن يادآوري ماهيت جهاني اسلام و انقلاب بر تكليف داشتن و وظيفه‌مند بودن رهبران انقلاب نسبت به جوامع اسلامي و بشري، اين واقعيت كه گسترش اسلام و انقلاب حق ملت‌ها است و ... بر تكليف بودن صدور انقلاب تأكيد ورزيده و ديدگاه فرصت‌طلبانه را منتفي دانسته‌اند. لذا از ديدگاه امام:
1) اعتقاد به اسلام و ارزش‌هاي متعالي آن مترادف با مسئوليت دائمي نسبت به سرنوشت كليه انسانهاست.
2) وفاداري به ارزش‌هاي اسلامي و عمل به آنها يك وظيفه و اولويت است.
3) صدور انقلاب جزء خصلت ذاتي و اجتناب‌ناپذير انقلاب اسلامي است.
4) پاسخگويي به نياز جامعه بشري يك ضرورت است.
5) اشاعه پيام رهايي‌بخش و عزت‌آفرين انقلاب مؤكول به اجازه مخالفان نيست.
6) آشنايي با اسلام، انقلاب و اهداف آن تقاضاي طبيعي انسانهاست.
7) انديشه صدور انقلاب يك موضوع عملي و تحقق‌پذير است و يك آرمان دست‌نايافتني نيست.
8) صدور انقلاب يك تكليف است.
9) صدور انقلاب ضمن اينكه مي‌تواند تاكتيكي تهاجمي عليه دشمنان انقلاب براي دور كردن خطر آنها از انقلاب و صيانت از آن باشد، همچنين به عنوان آرمان؛ هدف متعالي، سياست و استراتژي كلان انقلاب و جمهوري اسلامي ايران مطرح است كه بايد آن را مورد توجه قرار داد.
       با بررسي اوليه و توصيف نظريات صريح حضرت امام، در ديدگاه ايشان موارد زير كاملاً نمايان است:
1) انقلاب اسلامي به دليل ماهيت اسلامي نسبت به ديگر جوامع مسئول است.
2) انقلاب اسلامي بايد به تمامي جهان صادر شود.
3) تا استعمارگران هستند مسلمانان وظيفه مبارزه با آنها را دارند.
4)چون اسلام حامي مستضعفان است و انقلاب اسلامي نيز داراي ماهيت اسلامي است، وظيفه حمايت از مسلمانان و مستضعفان را برعهده دارد.
5) ابرقدرت‌ها به دليل ماهيت انقلاب اسلامي كمر به نابودي آن بسته‌اند، لذا در صورت محدود بودن انقلاب به مرزهاي ايران، شكست آن حتمي است.
6) صدور انديشه اسلام و تبيين ابعاد انقلاب اسلامي، قدرت اسلام را به آنها (ابرقدرت‌ها) مي‌فهماند.
7) صدور تجربه‌هاي انقلاب اسلامي به ملت‌ها و مبارزان راه حق از وجوه صدور انقلاب است و نتيجه‌ي آن پيروزي و استقلال براي ملت‌هاست.
8) گسترش نفوذ اسلام و كم كردن سلطه جهانخواري جزيي از واقعيت‌ها و حقيقت‌هاي سياست خارجي و از وظايف اصلي مسئولان جمهوري اسلامي ايران مي‌باشد.
9) پيروزي انقلاب اسلامي در ايران نقطه شروع انقلاب جهاني اسلام است.
10) صدور انقلاب، صدور پيام انقلاب و معنويت انقلاب به جهانيان است.
11) صدور انقلاب با آگاهي، انتقال تجربه به ملت‌ها و بيدارسازي آنها تحقق مي‌يابد.
12) صدور انقلاب با شمشير، لشگركشي، حمله نظامي مورد توجه نيست.
همانگونه كه بيان گرديد امام خميني ضمن تأكيد بر اساسي بودن صدور انقلاب اسلامي با ارائه ديدگاه‌ها و رهنمودهاي خويش مباني و اصول، اهداف، راه‌ها و ابزار تحقق اين موضوع را كه ابعاد آن را نيز مورد بررسي قرار داد.
        مباني شرعي صدور انقلاب
ماهيت مكتب اسلام، جهاني است و منحصر به يك ملت، نژاد و سرزمين خاص نمي‌باشد. آيات متعدد قرآني و روايات مختلف نيز گواه بر جهاني بودن رسالت پيامبر اسلام(ص) مي ‌باشد، لذا امام خميني نيز همواره با تأكيد بر اين رسالت، ضرورت صدور انقلاب را يادآوري مي‌كردند. از طرفي، قرآن به صورت مكرر اين رسالت جهاني را گوشزد كرده است. به عنوان نمونه خدواند تعالي، قرآن كريم را اين‌گونه معرفي كرده است: «الر * كِتابٌ اَنْزَلناهُ اِلَيْكَ لِتُخْرِجُ النّاسَ مِنَ الظُلَّماتِ الَي النُورِ» (ابراهيم: 1) يعني «قرآن كتابي است كه به سوي تو نازل كرديم تا مردم را از ظلمات (ناآگاهي و كفر) به سوي نور (علم و ايمان) هدايت كني.» همچنين در آيه «وَ ما اَرْسَلناكَ الاَّ كَافَة لِلنّاسِ بَشيراً و نذيراً» (سبأ: 28) رسالت پيامبر(ص) را هدايت همه مردم جهان دانسته‌اند. انقلاب اسلامي نيز به دليل برخورداري از ماهيت اسلامي، رسالتي جهاني دارد. چنانچه امام خميني فرمود‌ه‌اند: «اين نهضت ايران، نهضت مخصوص به خودش نبوده و نيست؛ براي اينكه اسلام مال طايفه خاصي نيست. اسلام براي بشر آمده است؛ نه براي مسلمين و نه براي ايران. انبيا مبعوث‌اند بر انسانها، و پيغمبر اسلام مبعوث بود بر انسانها، خطاب به ناس [است]: «يا ايها الناس». ما كه نهضت كرديم، براي اسلام نهضت كرديم؛... نهضت براي اسلام نمي‌تواند محصور باشد در يك كشور و نمي‌تواند محصور باشد در حتي كشورهاي اسلامي، نهضت براي اسلام، همان دنباله انبياست. نهضت انبيا براي يك محل نبوده است. پيغمبر اكرم(ص) اهل عربستان است؛ لكن دعوتش مال عربستان نبوده؛ محصور نبوده به عربستان؛ دعوتش مال همه عالم است.» (امام خميني 1385 ج 10: 446)
اهميت و ضرورت صدور انقلاب از منظر امام خميني
امام خميني ضمن اينكه اقدام براي صدور انقلاب را يك تكليف و وظيفه‌ي شرعي مي‌دانستند، تداوم انقلاب و كارآمدي و تحقق اهداف آن را وابسته به صدور انقلاب دانسته و در صورت غفلت از اين امر مهم و محصور ماندن انقلاب در مرزهاي انقلاب، شكست انقلاب را قطعي مي‌دانستند؛ چنانچه فرموده‌اند: «ما بايد از مستضعفين جهان پشتيباني كنيم. ما بايد در صدور انقلابمان به جهان كوشش كنيم و تفكر اينكه ما انقلابمان را صادر نمي‌كنيم كنار بگذاريم؛ زيرا اسلام بين كشورهاي مسلمان فرقي نمي‌باشد و پشتيبان تمام مستضعفين جهان است. از طرفي ديگر تمام قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها كمر به نابوديمان بسته‌اند و اگر ما در محيطي در بسته بمانيم، قطعاً با شكست مواجه خواهيم شد.» (امام خميني 1385 ج 12: 202)
    همچنين فرموده‌اند: «نهضت ما اسلامي است.... نهضت مستضعفين سراسر جهان است قبل از آنكه به منطقه‌اي خاص متعلق باشد» (امام خميني 1385 ج 11: 110) حضرت امام صدور انقلاب را موجب قيام همگاني مستضعفان دانسته و چنين فرموده‌اند: «ان‌شاءالله،‌ با اين قيام همگاني مستضعفين جهان، فاتحه ابرقدرت‌ها خوانده خواهد شد.» (امام خميني 1385 ج 15: 315) براساس موضوعات پيشين ضمن اينكه صدور انقلاب از منظر امام خميني منبعث از مباني شرعي است و براي مسئولان جمهوري اسلامي ايران تكليف‌آور است؛ از لحاظ تعاملات برون‌مرزي و حفظ منافع و مصالح جمهوري اسلامي ايران نيز موضوعيت دارد؛ بدين‌معنا كه صدور انقلاب منطبق بر ديدگاه جامع، وظيفه و تكليفي اجتناب‌ناپذير است كه در صورت بي‌توجهي به آن جمهوري اسلامي ايران را با چالش‌هاي طبيعي ناشي از تأثيرات غيرارادي و كنترل نشده انقلاب در محيط پيرامون و تهديدات برنامه‌ريزي شده دشمنان انقلاب اسلامي مواجه مي‌كند.
جمع‌بندي و نتيجه‌گيري
با تجزيه و تحليل رهنمودهاي امام در مورد اصل صدور انقلاب، مباني شرعي و صدور آن چنين استنباط مي‌شود كه:
1) اقدام براي صدور انقلاب يك وظيفه و تكليف شرعي است.
2) در صورت محصور بودن انقلاب در مرزهاي ايران، شكست انقلاب قطعي است.
3) به دليل ماهيت انقلاب اسلامي، حاميان انقلاب و متوليان آن نسبت به مستضعفان و مسلمانان داراي وظيفه‌اند.
4) اگر انقلاب در كشور محصور باشد، عزم جدي قدرت‌هاي جهاني مبني بر شكست انقلاب تحقق مي‌يابد.
5) تلاش براي استقلال ملت‌ها از سلطه قدرت‌ها، يك هدف و وظيفه است.
6) انقلاب اسلامي نه تنها نهضتي براي مسلمان‌ها بلكه براي مستضعفين جهان است.
7) با قيام مستضعفين، ابرقدرت‌ها رو به افول خواهند رفت و اين موضوع به صدور انقلاب وابسته است.
 8) با قيام مستضعفين و درك عميق آنها از انقلاب اسلامي نهضتي در مقابل جهان‌خواران شكل خواهد گرفت.
9) انقلاب اسلامي، از طرفي، از ناحيه قدرت لايزال الهي مورد حمايت است و از طرفي مورد توجه ملت‌ها و به ويژه مسلمان‌ها است.
10) انقلاب اسلامي نقطه شروع است و ادامه آن در وراي مرزهاي جغرافيايي است.
11) صدور انقلاب با تكيه بر تبليغ، آگاهي رساندن و انتقال معنويت است و تكيه بر تجهيزات و سلاح مورد توجه نيست.
12) صدور ارزش‌ها و آشنايي مستضعفان با آموزه‌هاي اسلام و حكومت مورد توجه اسلام از محوري‌ترين ابعاد توجه در انديشه صدور انقلاب است.
 لذا در يك جمع‌بندي مي‌توان گفت كه در انديشه امام خميني ضمن اينكه صدور انقلاب يك ضرورت اجتناب‌ناپذير محسوب مي‌شود، همچنين استراتژي صدور انقلاب بر پايه مجموعه‌اي از اهداف و برنامه‌هايي چون الگوسازي،‌ تبليغ، آگاه‌سازي ، آموزش و حمايت از نهضت‌هاي آزادي‌بخش استوار است و هدف اصلي صدور انقلاب، ملت‌ها مي‌باشد. اين چارچوب نظري مي‌تواند دستور كار متوليان انقلاب اسلامي قرار گيرد و با تكيه بر آنها آگاهي، بيداري و همگرايي ملت‌ها به ويژه مسلمان‌ها با آموزه‌هاي انقلاب اسلامي را تقويت كنند.

 
منابع
ـ قرآن كريم
ـ اسپوزيتو، جان.ال. (1372) جنگ خليج فارس، جنبش‌هاي اسلامي و نظم نوين جهاني، ترجمه ضيايي، دانش سياسي، مركز تحقيقات دانشگاه امام صادق(ص)،‌ دفتر مطالعات و تحقيقات سياسي
ـ امام خميني، سيدروح‌الله؛ (1385) صحيفه امام: مجموعه آثار امام خميني(س) تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (مؤسسه چاپ و نشر عروج)
ـ ايزدي، بيژن؛ (1381) درآمدي بر سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، چاپ چهارم، قم: مؤسسه بوستان كتاب (انتشارات دفتر تبليغات اسلامي)
ـ عميد زنجاني، عباسعلي؛ (1367) انقلاب اسلامي و ريشه‌هاي آن، تهران:‌ نشر كتاب سياسي.
ـ ‌لاريجاني، محمدجواد؛ (1369) مقولاتي در استراتژي ملي، انتشارات انقلاب اسلامي.
ـ‌ مؤسسه فرهنگي قدر ولايت. (1382) 12 دستاورد انقلاب اسلامي
ـ محمدي، منوچهر؛ (در حال انتشار) بازتاب جهاني انقلاب اسلامي
ـ معاونت پژوهشي مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (1374) صدور انقلاب از ديدگاه امام خميني(س)، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر اثار امام خميني (مؤسسه چاپ و نشر عروج)
  
امروز هم قم مركز است. در اينجا در طول سالهاى متمادى، ده‌ها هزار پروانه‌ى عاشق، گرد شمع معارف اهل‌بيت حركت ميكنند، علم مى‌آموزند، معرفت مى‌آموزند، با مشكلاتِ بسيار دست و پنجه نرم ميكنند، هدفهاى عالى و معنوى را در نظر ميگيرند و بدون توجه به اين مشكلات پيش ميروند. شايد در دنيا كمتر شهرى سراغ داريم، شايد هم سراغ نداريم كه اين تعداد عظيم، انسانهاى دنبال فراگيرى دانش دين و معرفت و معنويت و سلوك جمعى، از زن و مرد مشغول تلاش و كار باشند و شب و روز مجاهدت معنوى و علمى و فرهنگى كنند. اين حوزه‌ى امروز قم است، با اين موقعيت ممتاز جهانى؛ آن هم سابقه‌ى قم است، كه اولين حوزه‌ى اساسىِ مهم تشيع در اين شهر تشكيل شده است و بزرگانى از قبيل شيخ كلينى و شيخ صدوق و ديگران بهره‌مندان از اين چشمه‌ى فيض بوده‌اند، كه آثار آنها نگهدارنده‌ى معارف اهل‌بيت (عليهم‌السلام) در طول قرنهاى متمادى بوده است.
   خوب، حوزه‌هاى علميه - بخصوص حوزه‌ى علميه‌ى قم - در هيچ دوره‌اى از تاريخ خود، به قدر امروز مورد توجه افكار جهانى و انظار جهانى قرار نداشته‌اند؛ به قدر امروز مؤثر در سياستهاى جهانى و شايد مؤثر در سرنوشت جهانى و بين‌المللى نبودند. حوزه‌ى قم هرگز به قدر امروز دوست و دشمن نداشته است. شما ملتزمان حوزه‌ى علميه‌ى قم، امروز از هميشه‌ى اين تاريخ، دوستان بيشترى داريد؛ دشمنان بيشتر و خطرناك‌ترى هم داريد. امروز حوزه‌ى علميه‌ى قم - كه در قله‌ى حوزه‌هاى علميه قرار گرفته است - يك چنين موقعيت حساسى را داراست.

ايشان، حضور طلاب و فضلاي حدود 100كشور در جامعه المصطفاي قم را، زمينه ساز آشنايي ملتها با معارف اسلام ناب دانستند و خاطرنشان كردند:هدف از اين حضور مبارك، صدور انقلاب به معناي رايج سياسي نيست چرا كه اصولاً انقلاب، پديده اي نيست كه بتوان آن را با ابزارهاي سياسي، نظامي و امنيتي صادر كرد و به همين علت، نظام اسلامي از همان آغاز، برداشت غلط از مفهوم صدور انقلاب را رد كرده است.
رهبر انقلاب اسلامي، هدف طلاب و فضلاي غيرايراني در قم را، هدفي علمي و تربيتي برشمردند و خاطرنشان كردند: علم و معرفت هر جا كه باشد خريدار دارد و حضور شما در اين شهر مقدس، نشان دهنده قدرت علوم و معارف اسلامي در جلب دلهاي مشتاق است.
ايشان، معارف اسلامي را ذاتاً جذاب خواندند و اخلاق و تواضع و محبت به مردم را بهترين روش انتقال اين معارف نجات بخش به ملتها دانستند.

1 2 3 4 5 6 7 8 9
تعداد بازديد اين صفحه: 100972
   

 

 

 

خانه | بازگشت |
Guest (PortalGuest)

مهر حوزه
مجری سایت : شرکت سیگما